تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پرکن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
تو آمدی و ندانی مرا کجا بردی
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست
تو آمدی و ندانی مرا کجا بردی
به بند عشق کشیدی و تا خدا بردی
چو ذره بودم و عشق تو آفتابم کرد
مرا نگر که کجا بودم و کجا بردی
مجو درستی عهد از جهان سست بنیاددردم از یارست ودرمان نیز هم
دل فدای او شد وجان نیز هم
این که میگویند ان خوشتر زحسن
یار ما این دارد و ان نیز هم
بیا و کشتی ما در شط شراب اندازتماشاییست پیچ و تاب آتش ها! خوشا بر من
كه پیچ و تاب آتش را تماشا می كنم هر شب
مرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی جانا
چگونه باجنون خود مدارا میکنم هرشب
بیا و کشتی ما در شط شراب اندازتماشاییست پیچ و تاب آتش ها! خوشا بر من
كه پیچ و تاب آتش را تماشا می كنم هر شب
مرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی جانا
چگونه باجنون خود مدارا میکنم هرشب
بیا و کشتی ما در شط شراب اندازتماشاییست پیچ و تاب آتش ها! خوشا بر من
كه پیچ و تاب آتش را تماشا می كنم هر شب
مرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی جانا
چگونه باجنون خود مدارا میکنم هرشب