مشاعره

abtin13

New member
ماییم مست و سرگران فارغ ز کار دیگران
عالم اگر برهم رود عشق تو را بادا بقا
 

'Reza'

New member
از مضحکه دشمن تا سرزنش دوست
الولن تورا می دهم اما به چه قیمت؟
 

sepidh gh

New member
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی .... که شادی جهان گیری غم لشکر نمی‌ارزد
 

'Reza'

New member
در این دریا چ می جویند ماهی های سرگردان
مرا ازاد میخواهی؟به تنگ خویش بازگردان
 

شفق بانو

New member
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی

نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی ایمان
 

sepidh gh

New member
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی

نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی

حرف «ی » سخت بود با « ن » ادامه دادم .......

نخست‌روز که دیدم رخ تو، دل می‌گفت: ...... اگر رسد خللی، خون من به گردنِ چشم
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: yara

baran-

New member
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم

لطف ها می کنی ای خاک درت ؛ تاج سرم
 

'Reza'

New member
ماهی کم طاقتم-یکروز دیگر صبر کن
تنگ اب از روز های قبل خالی تر شده است
 

baran-

New member
تو کمان کشیده و در کمین

که زنی به تیرم و من غمین

همه ی غمم بود از همین

که خدا نکرده خطا کنی
 

yara

New member
يار با ماست چه حاجت که زيادت طلبيم

دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: 'Reza'

'Reza'

New member
سفر به مقصد سردرگمی رسید -چه خوب
که در ادامه ی این راه رد پایی نیست
 

baran-

New member
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

وین راز سر به مهر به عالم ثمر شود
 
آخرین ویرایش:

baran-

New member
نازنینا ! ما به ناز تو جوانی داده ایم

دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
 

yara

New member
آن که دائم هوس سوختن ما میکرد

کاش می آمد و از دور تماشا می کرد
 

'Reza'

New member
ای دل جلایی تازه پیدا کن که این عشق
چ.ن آه درر آیینه خود را می نماید
 

baran-

New member
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
 

yara

New member
تو با من باش و بگذارعالمی از من جدا گردد

چو یکدم با تو بنشینم دل از هر غم رها گردد
 

baran-

New member
دارم از زلف سیاهت گله چندان که مپرس

که چنان زو شده ام بی سرو سامان که مپرس
 
بالا