مشاعره

yara

New member
سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض

به هوای سر کوی تو برفت از یادم
 

abtin13

New member
ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﻭ تو ﻋﺎﺷﻖ
ﮔﻔﺘﻢ که ﺑﺪﻩ ﺩﺍﺩﯼ
ﻭآﻧﮕﺎﻩ ﻓﺸﺮﺩﻡ ﻣﻦ
ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﯼ ﯾﺎﺭ
 

baran-

New member
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد

شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد
 

love virology

New member
دل ام کَپَک زده، آه
که سطری بنویسم از تنگیِ دل،
هم چو مهتاب زده ئی از قبیله یِ آرش بر چَکادِ صخره ئی
زِهِ جان کشیده تا بُنِ گوش
به رها کردنِ فریادِ آخرین.



کاش دل تنگی نیز نامِ کوچکی می داشت
تا به جان اش می خواندی:
نامِ کوچکی
تا به مهر آوازش می دادی،
هم چون مرگ
که نامِ کوچکِ زنده گی ست
و بر سکّوبِ وداع اش به زبان می آوری
هنگامی که قطاربان
آخرین سوت اش را بدمد
و فانوسِ سبز
به تکان درآید:
نامی به کوتاهیِ آهی
که در غوغایِ آهنگینِ غلطیدنِ سنگینِ پولاد بر پولاد
به لب جنبه ئی بَدَل می شود:
به کلامی گفته و ناشنیده انگاشته
یا ناگفته ئی شنیده پنداشته.

احمد شاملو 21 اذر زاد روز استاد
 

dr.bahar1986

New member
همه كس را تن و اندام و جمال است و جواني

وين همه لطف ندارد تو مگرسرو رواني؟
 

negahban

New member
پستی نسوان ایران، جمله از بی دانشی است...........مرد یا زن، برتری و رتبت از دانستن است .(پروین اعتصامی)
 

negahban

New member
روز بگذشته خیالست که از نو آید
فرصت رفته محالست که از سر گردد
کشتزار دل تو کوش که تا سبز شود
پیش از آن کاین رخ گلنار معصفر گردد
زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شمرش
نیست امید که همواره نفس بر گردد... پروین اعتصامی
 

yara

New member
دیدی ای دل كه غم عشق دگر بار چه كرد

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه كرد
 

baran-

New member
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت

امدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
 

شفق بانو

New member
وفای بی وفایان کرده پیرم ،برم یار وفاداری بگیرم

اگه یار وفاداری ندیدم ، سرقبر وفاداری بمیرم
 

abtin13

New member
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما
 

شفق بانو

New member
یـارب کـه از دریـا دلـی خـود گـوهـر یـکـتـا شوی

ای اشــک چــشــم آســمــان در دامــن دریـا بـیـا
 

baran-

New member
آن کس که تورا شناخت جان را چه کند

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانه ئ تو هردو جهان را چه کند
 

abtin13

New member
شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جستم
رخت می‌دیدم و جامی هلالی باز می‌خوردم
 
بالا