خنده دارترین خاطره درس.

Asena90

New member
تو دانشگاه با دوستم سمت سرویسا می رفتم که یه خانم با مادرش اومدن به من گفتن خانم ببخشید من میخواستم واسه داداشم از شما خواستگاری کنم که من گفتم نه مرسی:14::13:
 

mikhak s

New member
اولين روزي كه كلاس بيوشيمي داشتيم استاد اومد سركلاسو خيلي جدي و سريع گفت از جلسه بعد پسرا ميان ميشينن جلو خانما صندلياي عقب،ما مونده بوديم چرا كه گفت پسرا شلوغي ميكنن من خوشم نمياد.روزايي كه من با اين استاد كلاس داشتم انگار دنيا رو سرم خراب ميشد يه استاد و درس خسته كننده از همه بدتر ساعت كلاسمونم دو بعد ازظهر بود. يكي از همون روزا من پشت سر پسرا نشسته بودم (مثل هميشه بي حوصله از گفته هاي استاد)به ذهنم يه چيزي رسيدو شروع كردم براي مدل مو پسرا اسم گذاشتم اونم اسم سبزي:))))) يكي از پسرا هميشه موهاش كوتاه كوتاه بود جلوي اسمش نوشتم شويد خشك:))) يكي ديگشون موهاش از حد معمول يكم بلندتر بود و به حدي ژل ميزد به موهاش كه چسبيده به هم بودن (نميدونم اين چه زيبايي داشت) آدم حس ميكرد يه چيزي لاي موهاشه:smiliess (5): منم گذاشتم تره با گل:25r30wi: يكي ديگشونم بنده خدا در عنفوان جواني داشت كچل ميشد برق ميزد گذاشتم پيازچه،‌:))) يكي ديگشونم شبيه بلال حبشي بود داشتم براي او از بين سبزيا يه چيزي انتخاب ميكردم كه يكي از دوستام داشت نوشتمو ميخوند رسيد به تره با گل زد زير خنده گفت اي ول داشت تعريف ميكرد كه يهو استاد اومد بالا سرم:((((((( با عصبانيت برگه رو از زير دستم كشيدو رفت (همه تو شوك بودن كه چي شده)بعد شروع كرد به درس دادنش، واي من تا كلاس تموم بشه در حال سكته كردن بودم ،‌بعد كلاس صدام زد رفتم پيشش گفت اينا چين نوشتي؟ گفتم چيز خاصي نيستن استاد ، گفت به خاطر هيچي بغل دستيت ضعف كرده بود از خنده؟ گفتم استاد ببخشيد مدل مو آقايونه بنده خدا چشماش شد چهارتا:))) شروع كرد به خوندن رسيد به تره با گل پرسيد كدوم يكي از پسراست ديگه نتونست جلوي خندشو بگيره (آخه واقعا شبيه بود) بعدم گفت (با يكم عصباينت)سركلاس من خلاق ميشي؟ خدارو شكر كن خوشم از اين اومد وگرنه بايد درستو حذف ميكردي:((( خلاصه برگمو برد گفت اين پيش من ميمونه و با خنده رفت. جلسه بعد تا اومد سركلاس صدام زد گفت بيا بشين جلو شماهم مثل پسرا بايد مواظبت باشن اون عقب خلاقيتت زياد ميشه ممكنه لوت بدم اون موقه كار دست خودت ميدي:5: كاري بهم كرد كه هميشه با دقت به درسش گوش ميدادم.:dadad4:
 

Arina

New member
یکی ازپسرای کلاسمون اسمش ابراهیم بود دوستم ترم اول که بودیم رفته بودبرگه هاجمع کنه هول شده بودبه جای اینکه فامیلیشوصدابزنه .گفته بوداقای ابراهیمی برگه هاتونوبدید.وای چقدرخندیدیم
 

Arina

New member
حالااین سوتیوداشته باشید زنگ زدم مشاوره براارشدبهم میگه مشاورمون نیستن شماره همراه تونو بدین باهاتون تماس میگیریم.همون موقع مامان دراتاقو زد منم هول شدم نصف شماره همراه بابامودادم بقیه اش مال خودموگفتم.همون موقع هم فهمیدم ولی به روی خودم نیاوردم وخداحافظی کردم.http://olumpezeshki.ir/forum/images/smilies/13.gif
بعدش کلی اعصابم ازدست خودم خراب بود.تصمیم گرفتم فعلازنگ نزنم بعدامجدد اقدام کنم
 

Tarsa

New member
یه استاد داشتیم خیلی با کلاس بود من خیلی دوسش داشتم
هر دفعه خیلی گرم باهاش احوالپرسی میکردم
یه دفعه تو علوم پایه گفتم سلام استاد و اینا بعد گفت چه خبر ؟من دیوانه هم هول شدم گفتم از کجا استاد؟دیگه از اون روز منو میبینه میخنده:sad:
 

vida68

New member
یه استاد داشتیم خیلی با کلاس بود من خیلی دوسش داشتم
هر دفعه خیلی گرم باهاش احوالپرسی میکردم
یه دفعه تو علوم پایه گفتم سلام استاد و اینا بعد گفت چه خبر ؟من دیوانه هم هول شدم گفتم از کجا استاد؟دیگه از اون روز منو میبینه میخنده:sad:

سلام به همگی .دقیقا این اتفاق برای من در هفته گذشته افتاد!!!!! با این تفاوت که استادم گیر داد که خبری هست که اینطوری گفتی!!!!!!! از من انکار از استاد اصرار!!!!
 

گلاب_1

New member
تو دانشگاه با دوستم سمت سرویسا می رفتم که یه خانم با مادرش اومدن به من گفتن خانم ببخشید من میخواستم واسه داداشم از شما خواستگاری کنم که من گفتم نه مرسی:14::13:

منم تو یه همچین موقعیتی قرار گرفتم .... قبلا هم گفته بودم تو یه تاپیک دیگه....
یه روز یکی از دوستام (که ترم بالاییمون بود و من باهاش خیلیم صمیمی نبودم و حتی یکم هم باهاش رو دربایسی داشتم) رو تو دانشکده بعد از مدتها دیدم... بعد از خوش و بش متوجه شدم حلقه دستش کرده... بهش گفتم ععععععععععع از دواج کردی اونم گف بله... خواستم بگم موبارکه که نمیدونم چی شد هول شدم گفتم خوششششششششششششش به حالت... بهدش مونده بودم واقعا کدوم دیوارو گاز بزنم به قرعان....
 

rosalin

New member
یه بار رفتم دانشکده فنی مهندسی که استادم رو ببینم سر جلسه امتحان بود تا منو دید گفت که میشه ازت خواهش کنم که مراقب بشی برای این امتحان من یک کار مهم دارم باید برم منم قبول کردم مراقب شدم برای امتحان ٧٠ تا پسر مهندسی تا استاد رفت همشون به همدیگه نگاه کردنو لبخندی موزیانه یکیشون صدام کرد فکر کردم برگه اضافه میخواد همینطوری که سعی کرده بودم اخم کنم رفتم نزدیکش گفت ببخشید رشتت چیه ؟؟ گفتم چطور مگه ؟ گفت ببین میتونی اینو حل کنی ؟؟؟ با پرویی :)))) گفتم که نخیر من نمیتونم دیگه تا آخره جلسه انقدر تقلب کردن که حد نداره تمام زمین سفید بود از برگه هایی که رد و بدل میکردن منم دیگه هیچی نمیگفتم خندم گرفته بود کاری هم که از دستم بر نمیومد دیگه استادم اومد آخر جلسه بعد داشتم از دانشگاهشون میرفتم چند تاشون اومده بودن تشکر کنن !!!!!
 

antenyus

Active member
یادش بخیر دوران راهنمایی!
سطل آشغال رو پر میکردیم از زباله !
در رو یکم باز میکردیم که بشه سطل رو بالای در گذاشت طوری که نیوفته! بار اول که معلم میومد توی کلاس در رو که باز میکرد سطل میوفتاد روی سرش! :4d564ad6: د ِ بختند.... :))
خیلی باحال بود! دیگه معلم های ما یاد گرفته بودن قبل از ورود به کلاس از دور یه لگد به در میزدن سطل میوفتاد پایین بعد میومدن تو کلاس! :1dco2x0p1lilzhfpg1t
یادش بخیر... اصلانم پشیمون نیستیم از اون کارها... :a2d3:



وااای آره مثل ما ... ما ک یه کار دیگه هم میکردیم .. لولای بالای درو برمیداشتیم ولی پایینیه بود بعد ک معلم میومد درو باز کنه در میومد میخورد ب زمین دوباره میرفت بالا...... اییییییییی حال داشت این کار ....چه صدای خفنی هم میداد............واقعا یاد اون روزا بخیر......
 

نوتر

New member
خاطره من مربوط به دوره ی دبیرستانه. روز معلم بود میخاستیم معلم قران رو سوپرایز کنیم. بچه ها یه کیک کوچولو سفت و آورده بودند گذاشته بودند رو میز معلم(خداییش خیلی سفت بود). معلم که همیشه اعصابش خورد بود تا اومد وارد کلاس بشه دید این کیک و گذاشتن رو میزش. چون تیز بود قشنگ همون اول فهمید میخاییم مسخرش کنیم برداشت کیکو پرت کرد سمت پنجره از شانس بدش اینم خورد به جایی که شیشه ترک داشت شیشه قشنگ اومد پایین. دیدیم مدیر با سرعت دونده ی جامائیکایی(اوسیم بولت) اومد خودشو رسوند سر کلاس با صدای بلند گفت کدوم .... این کارو کرد( اسم یک حیوون رو به زبون مبارکشون آوردند) ماهم که نمیدونستیم بخندیم یا بترسیم گفتیم آقا اجازه؟ آقای ...( معلم قران) این کارو کرده.مدیر و معلم قشنگ جلو بچه ها لبو شدن.
 
وقتی خوابگاه بودیم یکی از هم اتاقی های من عادت داشت وقتی گاز رو روشن کته کبریت رو پرت کنه زمینف هر چه بلند تر بهتر :33:
یه بار که گاز رو روشن کرد و کبریت رو انداخت زمین و اومد
بعد از چند دقیقه دیدم بوی دود میاد
بله...........
ایم خانم کبریتو انداخته بود روی جاروها و اونها هم آتیش گرفته بود
یه جیغ و دادی راه افتاد که اون سرش ناپیدا :sdasdasd:
 

mbamari

Member
روزای آخر ترم بود و کلاسا داشت تموم میشد استادمون جوون بود و خیلی باحال در عین حال با ابهت.. منم خیلی دوسش داشتم و رفیق بودیم.کسی حق نداشت موقع درس حرف اضافی بزنه. به موقع خود استاد مجال متلک رو به بچه ها میداد. جلسه های آخر بود.استاد اومد و گفت روزای آخره بیاید یه خاطره واسه همدیگه امروز بسازیم. گفت کی میتونه بیاد پای تخته ادای منو در بیاره؟؟؟
و چون خودم انتهای این کار بودم بلند شدم رفتم جلو. جونم واستون بگه که:dadad4: طوری از خجالت استاد در اومدم که نگو. با هر حرکتم کلاس منفجر و تبدیل به ورزشگاه آزادی میشد. خود استاد هم دو دستش به شکمش بود و رو صندلیش بند نبود اشکاش در اومده بود. تا آخر کلاس بچه ها ادای چن تا از استادای دیگه رو هم در آوردن. عجب روزی بود... هیییی........................
 

sokot

New member
یه استاد فیزیولوژی داشتیم تا وارد کلاس میشد حضور غیاب میکرد. و جوری نشون میداد که براش خیلی مهمه چند جلسه از ترم که گذشت دیدیم موقع حضور غیاب اصلا سرشو بالا نمیکنه ببینه کی گفته بله کی بوده کی نبوده فقط به صداهای بله گوش میکردو تیک میزد.ما هم که دیدیم اینجوریه تا دلمون میخواست غیبت میکردیمو میسپریم به بچه ها جای ما بله بگن.خود من اکثر وقتا با صداهای مختلف سر کلس حضور داشتم مثلا ما 8 تا دوست صمیمی بودیم 1 جلسه 5 نفرمون غایب بودن و جون اون 3 تا جرات نمیکردن جور هر 5 نفرو من کشیدم.جلسه آخر که شد برای اولین بار با هر صدای بله سرشو بلند میکردو نگا میکرد ببینم کیه وقتی کارش تموم شد خندیدو گفت شماها فکر کردین من نمیدونم جای دوستاتون بله میگین 10 نفر سر کلاسن 20 نفر بله گفتن.....مارو میگی:eek:t0837h0nn8zfqu8ult
 

sokot

New member
یه بار سر کلاس یکی از درسا که استادشم خیلی جون و جدی ام بود منو 2 تا از دوستام ته کلاس پیش هم نشسته بودیم که وقتی با هم میوفتادیم یه گندی راه می انداختیم. یکی از دوستام که حوصله اش سر رفته بود هی با زیب کیفش ور میر فتو انواع اقسام صداهای باز و بسته شدن زیپ کیف رو درمیاورد ما هم که کلا به ترک دیوارم میخندیدیم هی میزدیم زیر خنده یهو دیدم استادمون ساکت شدو یه نگاه به ما انداختو گفت شما 3 نفر به چی میخندین اگه جکه برا ما هم تعریف کنید بخندیم.یهو دوستم که فوق العاده اعتماد به نفس داره خیلی جدی برگشت داینورو انورشو نگا کردو گفت استاد با ما بودین؟ما که نمیخندیم.استادم یهو عصبانی شدو گفت شما نمیخندین؟اونم گفت نه حتما اشتباه دیدین ما که نخندیدیم.منم این لحظه داشتم میترکیدماز خنده از پرویی دوستم یهو منو دید گفت پس اگه نمیخندید این خانم به چی میخنده منم یهو هول کردمو با تته پته گفتم هیچی استاد به حرف دوستم میخندیدم واااای خدای من اون قیافه دوستم دیدنی بود:sdasdasd:
 

Tarsa

New member
خونه دوستم نزدیک خوابگاهه ما چند روز کشیک کشیدیم دیدیم سرویس میاد خالی میره آقا ما رفتیم نشستیم یه روز چشتون روزه بد نبینه اتوبوس پر
پسر شد فرض کنید ما دو تا جلو همه پسررررررررررر
وقتی پیاده شدیم 2000تا پسر پشت ما میومدن یه وضعی بودا
لازم به ذکر است یه خانمه هم جلو نشسته بود ولی از وخامت اوضاع و پچ پچ پسرا کم نمیکرد:mad_majidonline:
 

mbamari

Member
سر کلاس بودیم. استادمون پیرمرد خوش اخلاقی بود. پروژکتور روشن بود واستاد گرم تدریس. کامپیوتر استاد پشتش به ما بود. استاد به جای استفاده از موس با دست روی مانیتور نشون میداد و فک میکرد ما هم میبینیم ویک نمودار سخت رو توضیح میداد ما هم که نمیدیدیم در مورد کدوم قسمت توضیح میده چیزی نمیفهمیدیم:wacsmiley:. من که داشتم منفجر میشدم از خنده.به زور خودمو نگه داشته بودم. کسی هم روش نمیشد چیزی به استاد بگه.تا اینجا که استاد از یکی از خانوما سوال پرسید که حالا که فهمیدین این قسمتو توضیح بده.
ووووووووووووای قیافه همکلاسیم دیدنی بود تقریبا ان شکلی شده بود :5: . با دیدن ای قیافه دیگه واقعا نشد جلوی خندمون رو بگیریم . محکم زدیم زیر خنده.
وای استادو بگو بنده خدا بهش شک وارد شد با این خنده ما. تا آخر کلاس میخندیدیم
 

mohana

Well-known member
یه بار تو آزمایشگاه ایمونو تست بتا اچ سی جی( تشخیص بارداری) داشتیم
من دوست داشتم جوابش مثبت شه

آزمایشمو انجام دادم
به استاد گفتم جواب مثبته
گفت دوباره انجام بده
من: دیگه این آزمایش به این سادگی که چیزی نیس اشتباه انجام بدم...مثبته دیگه
استاد: دخترم...میگم دوباره انجام بده نباید مثبت شه
من: یعنی چی نباید مثبت بشه؟ (یعنی اصلا دوزاری نمی افتاد:14: )

دوباره رفتم انجام دادم منفی شد آخر هم متوجه نشدم اشکال کارم کجا بود

آخرش رفتم از مسئول ازمایشگاه پرسیدم چرا استاد اصرار داشت جواب منفی هست؟
گفت نمونه استیشن شما برای یکی از آقایونه که اسمشو نمیگم.......:shocked:


پ ن:
1- این تست برا آقایون هم میتونه مثبت باشه ولی در شرایط بدخیمی
2- به دلیل فراموشی اصل دیالوگ...نوشته با اندکی دخل و تصرف همراه بود:21:
 

reza.n

New member
یه بار تو آزمایشگاه ایمونو تست بتا اچ سی جی( تشخیص بارداری) داشتیم
من دوست داشتم جوابش مثبت شه

آزمایشمو انجام دادم
به استاد گفتم جواب مثبته
گفت دوباره انجام بده
من: دیگه این آزمایش به این سادگی که چیزی نیس اشتباه انجام بدم...مثبته دیگه
استاد: دخترم...میگم دوباره انجام بده نباید مثبت شه
من: یعنی چی نباید مثبت بشه؟ (یعنی اصلا دوزاری نمی افتاد: )

دوباره رفتم انجام دادم منفی شد آخر هم متوجه نشدم اشکال کارم کجا بود

آخرش رفتم از مسئول ازمایشگاه پرسیدم چرا استاد اصرار داشت جواب منفی هست؟
گفت نمونه استیشن شما برای یکی از آقایونه که اسمشو نمیگم.......:shocked:


پ ن:
1- این تست برا آقایون هم میتونه مثبت باشه ولی در شرایط بدخیمی
2- به دلیل فراموشی اصل دیالوگ...نوشته با اندکی دخل و تصرف همراه بود::

مثبت کاذب شنیده بودیم بشه وقتی طرف بیماری باکتریایی استافیلوکوک داشته باشه توو خانوما(ازمایشگاه ایمونو یه بار اینطوری شد تست دختره مثبت در اومد.ما اینطوری :5: و اینطوری:25r30wi:بودیم)(یعضی ها هم اینطوری:a2d3:.اصن یه وضعی)ولی توو اقایون دیگه نشنیده و ندیده بودم!
 

mohana

Well-known member
مثبت کاذب شنیده بودیم بشه وقتی طرف بیماری باکتریایی استافیلوکوک داشته باشه توو خانوما(ازمایشگاه ایمونو یه بار اینطوری شد تست دختره مثبت در اومد.ما اینطوری و اینطوری بودیم)(یعضی ها هم اینطوری:a2d3:.اصن یه وضعی)ولی توو اقایون دیگه نشنیده و ندیده بودم!

اشتباه شده بود دیگه
حالا چه جوریشو نمیدونم
بعدا هم کشف شد نمونه برا کی بود:25r30wi:

برا خونگیری هم کلی اتفاق خنده دار افتاد که به دلیل احتمال لو رفتن هویت فعلا از گفتن آن معذورم:ph34r-smiley:


برا آزمایشگاه باکتری همیشه دوس داشتم نمونه اوره آز مثبت باشه....رنگشو دوس داشتم...آخرش هم نشد!!!!!!!!!!!!!!:sad:
 

setayesh71

New member
یه خاطره از خودم ...

من کلا بچه بودم اصلا شیطون نبودم ...
یعنی اصلا اصلا شیطون نبودم ...
همیشه برا خودم بازی می کردم یا با صادق و مهسا (دوستام) . هیچ وقت کار خطرناک نمی کردم ! ( برعکس خواهرم !!!) :یه بار دوستم مهسا بهم گفت بیا از در خونتون بریم بالا !!!
منم که هیچ وقت تو کار این جور برنامه ها نبودم برا اولین بار قبول کردم با همدیگه از در خونمون رفتیم بالا ولی پای من لیز خورد و افتادم زمین .:14:
کنار درمون از اینایی بود که پشت در رو باهاش می بستیم اسمشو یادم نیست ولی یه چیزی بود که تیز بود منم صاف با صورت رفتم تو این !!! کنار لبم پاره شد و جییییییییییغ کشیدم .:smiliess (13):

یادمه مهسا همون موقع در رفت !!!
مادرم با گفتن یا ابوالفضل دویدن تو حیاط .. و دستشونو گرفتن روی لبم خوشبختانه اون روزا خالمینا همسایه دیوار به دیوارمون بودن . شوهر خالمم که پزشک اورژانس بود تازه بیچاره از شیفت اومده بود و می خواست استراحت کنه که مادرم صداشون کردن ...

یادمه آقا حمید اومدن و سریع بغلم کردن ( اون موقع ها ماشین نداشتن !) بیچاره با پای پیاده منم تو بلغشون جیغ می کشیدم و دست و پا می زدم تا بیمارستان دویدن ! جالب این بود که اون خیابونمون که به بیمارستان می خورد یه طرفه بود و خداییش شوهر خالم با تموم وجود با سرعت منو رسوندن بیمارستان ...

هنوز یادمه وقتی رو تخت بیمارستان خوابیدم و بعدشم ....
حالا هم یه بخیه کنار لبم دارم که یادگاری همون شیطونیه !

ولی بعد که از بیمارستان برگشتیم کلی برام نوشمک و یخمک ! و کیک گرفتن ! هنوز تمام صحنه هاش تو ذهنمه .. :wacsmiley:
 
آخرین ویرایش:
بالا