خنده دارترین خاطره درس.

zErOOn3

Well-known member
:25r30wi::25r30wi::25r30wi:

سلام ...

:black_eyed:

.............................

یکی دیگه :

دیروز بود فکنیــــم ...

یکی رو دیدیــــــــــــــــم ........ یاد یونـــی افتــآدیـــــــــــــــم .... یادــش بــ خیــر ...

اینو کـ وخاییــوممیم وگیم شاید قلبنــآم گفته باشیــم ...


یکی بود (البته چن نفر _ یه گروهک) هــی ما رو ... اذیت می کردن ...

به قول دادا6 ... هر موقــه مــا تنهــا باشیــم کــ .... خدا اون روزو بــ خیــر بذگرونــه ...

..........

خلاصــه داشتــــن رد می شدن چندیـــن متر اونورتــر ... تنهــام بودن ..... مــا هم کــ جممــون جم بــــود ... و مطمئـــن بودیم نیگــا می کنن اینورــو _ شکی توش نبود دیگه .... به بروبــچ گفتیـــم : بروبکــس همگی باهم :

ذل زدیــم بهـــشون , سرمونـــم می چــرخیـــد ... همین کــ نیگا کردن , زودی روشونــو برگزدوندن اونوری ... دوباره نیگا کردن و مــا هم کــ زلیــده بودیـــمشون ...


غلط کردیــــم ... ببخشیــــن ... (ایـــن دومیـــش بود _ قبلنــام یخ بار یه کاری کرده بودیــم _ البته نــه تو یونی و با ایشون)

فکنیــم ایشونم تعجب کرده باشـــن از کاری که ما کرده بودیــم ... آخــه مــا سرمون تو لاک خودمونــه همیشه ...


یه داشتیم می رفتیــم یونی

یه پیاده رو باریک ...

دیدیــم کــ یکی داله میــاد و ...

همیــن که به جــن قدمیشون رسیدیم , دیگه یاد سلام می دایدــم وا3 اولیـن بار کـــ ... آماده شده بودن فکنیم ... رفتیـــم تو خیابون , همین کــ گذشتــن دوباره اومدیم پیاده رو ... ایــن چه کاری بود کــ کردیـــم ...


( یادــش بــ خیــر یونــی : یه بارم سلام ندادیــم بــ ...)

wOw : یعنــی مــا همون بچه مثبتیــم که می گــن !!!!!!!!!!!! ازونــایی که تــه کلاســـن یــآ اول کلاس ... یــا هر2شیــم ...


روز همــایش : ... نمیشه گفت ...

در آینده ای نزدیک : ویرایــش یــا حذف می گردد...
 

taksetareh

New member
یه بار سرکلاس بیوشیمی نشسته بودیم و بحث راجع ب اسید آمینه ها بود و طرز سنتز مصنوعیشون استاد گفت بچه ها همه ی این اطالاعاتی که برای سنتز یه اسید آمینه لازم هست تو بانک اطلاعات قرار داره بعد با تعجب پرسید یعنی شما تا حال یه سر بانک اطلاعات نرفتید؟؟؟ بعد یکی از بچه ها با صدای بلند گفت استاد این دانشگاه مارو هیچ جا نمیبره خیلی کم بازدید از پژوهشگاه ها داریم
کل کلاس رفت رو هوا
 

taksetareh

New member
577719_hapydancsmil.gif
چه جالب. دقیقا ما هم از همین کارا میکردیم. ولی ما گچ نمیریختیم یواشکی انقد باز و اسید اضافه میکردیم تا رنگش همون چیزی باشه که استاده میخواد
100619_h7oaz50gsmgtczf4.gif
خیلی نگران امتحان اخر ترم بودم که دیگه از قسمت عملی نمره نمیگیریم ولی خداییش امتحان اخر ترم خودش همون رنگی شد که انتظار داشتیم
668919_greenstars.gif

ما مجهول دداشتیم بعد یواشکی میرفتیم از رو شیشه مجهول ها که تو اتاق کار استاد بود کاتیون ها را حفظ میکردیم و نمره کامل میگرفتیم اخرشم من 19.5 شدم
 

Artmis.a

New member
و اما دیروز...
دیروز آزمون زبان داشتم
نکته ی قابل توجه اینکه وقتی کارتم رو گرفتم زیاد به اطلاعات مندرج در اون دقت نکردم ولی قبل از شروع آزمون که کارتها کنترل شد موضوعی نظر من و مراقب رو جلب کرد که باعث شد تا آخر جلسه خنده روی لبمون باشه و اون این بود که : تاریخ تولد: 26/01/1392 :shocked:
مراقبه خیلی جدی گفت اینجا چیکار میکنی پس...:25r30wi:
 
آخرین ویرایش:

Artmis.a

New member
و اما دیروز...
دیروز دانشگاه اصفهان ساختمان شهید بهشتی آزمون زبان داشتم
نکته ی قابل توجه اینکه وقتی کارتم رو گرفتم زیاد به اطلاعات مندرج در اون دقت نکردم ولی قبل از شروع آزمون که کارتها کنترل شد موضوعی نظر من و مراقب رو جلب کرد که باعث شد تا آخر جلسه خنده روی لبمون باشه و اون این بود که : تاریخ تولد: 26/01/1392
مراقبه خیلی جدی گفت اینجا چیکار میکنی پس...

39409115744803448841.png

البته تاریخ تولدم مهم نیست تاریخ تبلورم مهمه.:a2d3:
تجربه ای شد که دیگه از کسی نخوام برام جایی ثبت نام کنه.:65d6a5d6s::bunnyearsmiley:
 
آخرین ویرایش:

Taraa

Well-known member
یه استاد داشتیم از پسرای فارغ التحصیل ارشد خودمون بود ... اطلاعاتش واسه استادی دانشگاه اونم دانشگاه سراسری خیلی پایین بود ... رشتشم به درسی که بهش داده بودن نمیخورد ... من همیشه دلم میخواست ضایعش کنم ... چون سر جای خودش نبود و با پارتی اومده بود ... ک ل ا سشو همیشه میبردم رو هوا ... ینی بلایی سرش آورده بودم که تا منو میدید رنگش زرد میشد
یه بار رفتم آزمایشگاه بچه ها داشتن برا جشنواره خوارزمی آماده میشدن ... باید گونه چن تا مار رو تشخیص میدادن ... عجله هم داشتن ... منم یه خورده فک کردم گفتم این استاده که رشتش جانورشناسی نبوده حالا اومده داره جانورشناسی تدریس میکنه بذا این مارا رو ببرم نشونش بدم بگم گونه اشو مشخص کن که یه خورده ضایع شه ... از قضا اون ساعت ک ل ا س داشت ... مارا رو گرفتم دستم رفتم تو
ک ل ا سش ... اول که با ورود من کل ک ل ا س رفت رو هوا ... دخترا جیــــــــــــــغ ... پسرا هم که قبلا کم :whistle: میترسیدن از من حالا دیگه :tonguesmiley:...
مارا رو ریختم رو میز استاد گفتم گونه اینا رو مشخص کنید عجله دارم ... همچین دستپاچه شده بود ... ینی بنده خدا حتی تشخیص نمیداد اینا گونه سمی هستن یا نه، دریایی ان یا آبی ، زنده ان یا مرده
:25r30wi:
 
آخرین ویرایش:

bahar9368

New member
کارورزی یه درمانگاهی میرفتیم یکی از پرسنل گفت برو نمونه ها رو از بخش خونگیری بیار .آدرس میخاست بده گفت دریچه اتاقک خونگیره پیداست درش هم بیرونه .
خلاصه ما رفتیم اولین دری که دیدیم همینجوری در زدیم کسی باز نکرد نگاه کردیم تا سرویس بهداشتی بوده اونجا .به روی مبارک نیاوردیمو زود جیم شدم تا کسی منو نبینه .دیگه مث یه دانشجوی خوب رفتم اتاق خونگیری رو پیدا کردم .
 

Taraa

Well-known member
این تاپیک کاملا از اسپم پاکسازی شد

خسته نباشید ... خسته نباشم

تکرار نشه



:65d6a5d6s:
 

Maryam7313

New member
پیش دانشگاهی بودیم سر زنگ دینی معلم می خواست امتحان بگیره. ما هم چون نخونده بودیم نزدیک 15 نفر بودیم رفتیم تو حیاط اب بازی. معاون اومد دید گفت اینجا چی میکنید.گفتیم نداریم. خلاصه فهمید از امتحان فرار کردیم. همه رو مثل موش اب کشیده برد سر . هم از نمره میان ترم هممون 2 نمره کم شد هم از انظباط . ولی کلی حال داد اب بازی
 

parnian24

New member
جلسه ي اول كلاس خياطي رو نرفته بودم جلسه ي دوم كه رفتم استادمون گفت با رولت روي پارچه علامت بزنيد-رولت يك شي فلزي دندانه دره كه وقتي روي پارچه ميكشي مثل چرخ دنده رو محورش ميچرخه-
بعد چند بار كشيدم ديدم خط نميافته بلند گفتم استاد اين رولت من كار نميكنه!استادو بچه ها همه خنديدن.بعد فهميدم كه بايد زير پارچه كاربن بگذارم تا رولت كار كنه
408019_hanghead.gif
 

Maryam7313

New member
تو دانشگاه اخر ترم بود. استادم کتابو تمام نکرده بود. بچه ها بش گیر دادن استاد شمارتو بده که بهتون زنگ برنیم بعده امتحان. استاد گفت نه الان همش یکیتون زنگ میزنید اذیت میکنید. شمارمو به یکی میدم. منم بش گفتم خوب استاد زنگ نمیزنیم. لطفا با من تماس بکیرید میفرستیم. اقا رفت رو هوا. ولی عزیزم استاد نفهمید چیه
 

fatalist

New member
من ترم 7 بودم ساعت 8 داشتم خیلی خوابم میومد به زور رفتم سر اونجا هم صندلی آخر نشستم هندزفری هم گذاشتم تو گوشم آهنگ گذاشتم و خوابیدم بعد دیدم یکی داره هی صدام میزنه با عصبانیت بیدار شدم به همکلاسیم که پسر بود گفتم چته نمیذاری بخوابم گفت حداقل خروپف نکن حالا که خوابی بعد دیدم استادمون اومد بالای سرم گفت میخوای من درس ندم تا ساکت باشه و بتونی راحت بخوابی منم با پرویی گفتم نه استاد هندزفری تو گوشمه نمیفهمم شما چی میگید راحت باشید کل رفت رو هوا خود استادمون هم از خنده داشت میترکید:25r30wi::25r30wi:
 

fatalist

New member
کلا من درسای عمومی همیشه هندزفری میذاشتم و میرفتم سر چون حوصله گوش دادن نداشتم یه روز ترم 2 بودم مسابقه فوتبال بین پرسپولیس و استقلال بود منم چون دیگه همه غیبت هامو کرده بودم نمیتونستم نرم مجبور شدم برم ولی با گوشیم از رادیو گوش میدادم به بازی تا اینکه تو دقیقه 92 پرسپولیس یه گل زد و قهرمان شد منم تا گل زد از جام بلند شدم جیغ زدم که گل شد و این چیزا یهو فهمیدم سرکلاسم استادمون از پرتم کرد بیرون آخر ترم هم 2 نمره ازم کم کرد :4d564ad6:
 

bahramian0935

New member
کلا من درسای عمومی همیشه هندزفری میذاشتم و میرفتم سر چون حوصله گوش دادن نداشتم یه روز ترم 2 بودم مسابقه فوتبال بین پرسپولیس و استقلال بود منم چون دیگه همه غیبت هامو کرده بودم نمیتونستم نرم مجبور شدم برم ولی با گوشیم از رادیو گوش میدادم به بازی تا اینکه تو دقیقه 92 پرسپولیس یه گل زد و قهرمان شد منم تا گل زد از جام بلند شدم جیغ زدم که گل شد و این چیزا یهو فهمیدم سرکلاسم استادمون از پرتم کرد بیرون آخر ترم هم 2 نمره ازم کم کرد :4d564ad6:

یادش بخیر ادبیات فارسی داشتیم.استاد داشت شعری از قیصر امین پور میخوند.رسید به کلمه دیشب.من یادم به شعر دیشب نه پری شب پس پری شب افتاداقا زدم زیرخنده.استادش بهم فحش داد که من خنده دارم یا قیصر.خلاصه مجبورم کرد ده مرتبه عذرخواهی کنم.بعدشم یک پورپوینت از قیصر بیارم چه کشیدم من
 

mahii

New member
ما یه بار تو یه بیمارستانی کاراموزی داشتیم که من تاحالا با دستگاهش عکس نگرفته بودم
وقتی نوبت عکس گرفتن من شد.من با کمال اعتماد به نفس بیمارو اماده کردم.
بعدش کاملا مسلط بدون اینکه از کسی بپرسم دکمه اکسپوز کدومه.کمی فکر کردم بعد یه دکمه رو فشاردم...
یهو دستگاه یه صدای مهیبی خوردو خاموش شد
من اون لحظه فقط سکته نکردم.بعد یکی از دوستام اومد یه دکمرو شانسی زد ودستگاه روشن شد
بچه ها شما درس عبرت بگیرید وازین کارا نکنید حالا من خوششانس بودم دستگاهخراب نشد
 

nuter.93

New member
بجه كه بودم وقتي درس ميخوندم براي اينكه بهتر بفهمم درس رو كنار ديوار كلم رو روي زمين ميزاشتم باهام رو به بالا ميكردم تا خون به كلم برسه درس رو بهتر بفهمم_ ! اصن يه وضي!
 

nuter.93

New member
تو دبيرستان امتحان جغرافي داشتيم _ قبل از ورود به سالن امتحانات ناظم واستاده بود كارت ورود به جلسه بجه ها رو جك ميكرد اكه مطابقت داشت اجازه ميداد برن تو_ نوبت من شد كارتم رو كرفتم جلوش كفتم دريك هستم از دايره جناحي_ يكي زد بس كلمون كفت منم ناظم هستم خوشبختم برو دم دفتر تا حاليت كنم_! خلاصه با كلي التماس كذاشت برم سر جلسه_ يه روز ورزش داشتيم و طبق معمول تو جيب بنده بر ترقه بود_ از قضا جشممون افتاد به ناظم كرامي كه روانه دستشويي هستند_ بنده هم كه خاطره قبل يادم اومده بود خيلي خونسرد رفتم يه ترقه انداختم تو دست شويي و د فرار_ يه هو ديدم ناظم عزيز افتابه به دست مثل جت بريد بيرون و كلي كيف كرديم_ البته بعد بجه هارو همه رو به صف كرد و جيبا رو كشت و بنده 2هفته از مدرسه اخراج شدم :)
 

..RANA..

New member
تو دبيرستان امتحان جغرافي داشتيم _ قبل از ورود به سالن امتحانات ناظم واستاده بود كارت ورود به جلسه بجه ها رو جك ميكرد اكه مطابقت داشت اجازه ميداد برن تو_ نوبت من شد كارتم رو كرفتم جلوش كفتم دريك هستم از دايره جناحي_ يكي زد بس كلمون كفت منم ناظم هستم خوشبختم برو دم دفتر تا حاليت كنم_! خلاصه با كلي التماس كذاشت برم سر جلسه_ يه روز ورزش داشتيم و طبق معمول تو جيب بنده بر ترقه بود_ از قضا جشممون افتاد به ناظم كرامي كه روانه دستشويي هستند_ بنده هم كه خاطره قبل يادم اومده بود خيلي خونسرد رفتم يه ترقه انداختم تو دست شويي و د فرار_ يه هو ديدم ناظم عزيز افتابه به دست مثل جت بريد بيرون و كلي كيف كرديم_ البته بعد بجه هارو همه رو به صف كرد و جيبا رو كشت و بنده 2هفته از مدرسه اخراج شدم :)
:a2d3:...............
 

mino90

New member
به پیشنهاد دوستمان،
از این تاپیک، http://olumpezeshki.ir/forum/thread4862-24.html، پست 235، این خاطره رو تعریف میکنم:

کیا فیلم رینگ رو دیدن؟ ترسناکه!
550e0ba9e1c4.jpg


خب،
یکی از تفریحات و عشق های دوره ی بچگی ما این بود، که شب جمعه، منو داداشم، یک فیلم ترسناک و یک فیلم معمولی (مثلا ایرانی یا اکشن) از کلوپ کرایه کنیم، بشینیم توی تاریکی 12 شب به بعد، فیلم ترسناک ببینیم!

آقا یه شب هم من رفتم رینگ رو کرایه کردم!
خلاصه نشستیم دیدن،
ترسناک بود اونم واسه ما تو سن نوجوونی، (فیلم هم رو پرده)
خلاصه حسابی ترسیده بودیم، تا اینکه رسید اونجایی که دختر ترسناکه ی فیلم می خواست از توی صفحه ی تلویزیون بیاد بیرون......
آقا یک سرشو از تلویزیو آورد بیرون .... موهاش ریخت توی اتاق اون یارو مرد ه تو فیلم..... (می خواست بکشت ش مرده رو)
.....
یه پاشو گذاشت بیرون تلویزیون.......
...................
.
.
.
تا می خواست اون یکی دیگه پاشم بذاره بیرون و بیاد توی اتاق مرده....

زارت

داداشم زد تلویزیونو خاموش کرد!
گفتم ای بابا روشنش کن!
گفت ترسیدم ، ولش کن بگیریم بخوابیم!
گفتم اینجوری که تا صبح میتریسیم!
خلاصه با اصرار من روشنش کرد و بقیه شو رو دیم!


ولی اون گفنگوی 4-5 ثانیه ای بین منو داداشم، شد یک خاطره واسه من، تا چند سال واسه این موضوع سربه سرش میذاشتم،



این فیلم رامن چند سال پیش به زبان اصلی دیدم ، یعنی زیاد فیلم ترسناک خوشم نمیاد ولی یه نفر گفت فیلم معروفیه ببین (بی انصاف نگفت ترسناکه!)تا یک هفته همش فکر میکردم آخر هفته میمیرم،واقعا فکر میکردم تا آخر هفته یه بلا ملایی سرم میاد!
 

Maryam.A

Well-known member
من از بچگی دیکته خوبی نداشتم برعکس ریاضیم خوب بود
سوم دبستان بودم که فکر کنم چهارمین دیکته اون سال بود
دیکته ام شد 16
ازونجایی که خانواده از درخشان بودن نمره دیکته من باخبر بودم
و میدونستن چه روزایی ما دیکته داریم
تا رسیدم خونه مامانم در و باز کرد خواهرم بدوبدو اومد گفت:
دیکته چند شدی؟
گفتم: دفترامونو نداد(دروغ در حد....)
کیفمو گرفت دفترمو باز کرد دید شدم 16
گفت: باید 2 ساعت پشت در وایسی، درو بست:25r30wi:
من با روپوش مدرسه!:1dco2x0p1lilzhfpg1t
بدون کیف!
همسایه ها!:33:
10دقیقه نشد مامانم درو باز کرد گفت بیاتو با این نمره گرفتنت!!!!

یه همچین خانواده ای داریم ما...
 
بالا