خدای من نه دور کعبه است؛؛
نه در کلیسا؛؛
نه در معبد؛؛
خدای من همینجاست...
کنار تمام دلواپسی هایم... بغض هایم... خنده هایم ...
خدای من, نمی ترساند مرا از آتـش
امــــــا
می ترساند مـرا از شکستن دلــــی... اشک آوردن به چشمی ... نــا حـق کردن حقی ...
خدای من می بیند مرا,, هر جا که باشم می فهمد مرا با هر زبانی که سخن می گویم
خدای من حواسش در همه احوال به من هست,,
خدای من مــرا از هیچ نمی ترساند,
جز "بی فـــکر سخن گفتن" و "رنجاندن دلـــــی"
خـــدای من
"خدای تمـــام مهربــــانی هاست"
ترجیح می دهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا این که در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم .