ترسناک ترین موضوع ممکن زندگی شما چیه؟

mahnam

New member
در همین حالتش هم معلوم نیس بعده یه ساعت بمیریم یا فردا بمیریم یا ......... پس نباید ازندیدن خونواده و برنگشتن به خونه وحشت داشته باشیم:bunnyearsmiley:

eco جون عااااشششقتم :heart:
چه قدر منو تو اخلاقمون و افکارمون نزدیکه به هم :bunnyearsmiley:
 

fateme67

New member
اتفاقا فاطمه جان اصلا دیدم اینجوری نبوده و همه ی این اتفاقارو که گفتین پیش بینی کردم!

وقتی از همه چی نا امید بشی...نا امید از نجات...نا امید از اینکه هیچ کی صداتو نمیشنوه...دور شدن از همه عزیزانت...از علایقت از آرزوهات و........همه اینا 1 انسان رو میترسونه...نگو نهههههههههههههه!!!!!!!!!!:14:
 

sara67

New member
کسی مثلا از اینکه هیشکی نشناسدش میترسه؟

کسی از این بمیره و کسی هیچ وقت اسمشو تو هیچ کتابی نیاره میترسه؟

آیا کسی هست که از اینکه زندگیش تموم شه ، توی دنیا بعد از 100 سال ، هیچ نشونی ازش نباشه نمیترسه؟

جدا میگم . آیا برای کسی ترسناکه یا نه؟





من دقیقا از این چیزا میترسم....

مرگ و غیره چیزای اجتناب ناپذیرین... چه بخوایم چه نخوایم رخ میدن... اما من از بیهوده زندگی کردن و بیهوده مردن میترسم... دوست دارم بعد از مرگم بعنوان یه الگو ازم یاد کنن... همون طور که زندگی افرادی چون دکتر حسابی عزیز الان سرمشق منه...
 

raha 24

New member
بیشترین چیزی که ازش می ترسم و دوست ندارم باهاش مواجه شم بیماری سخت و موجودات ماورائ اطبیعه که حتی لسمش هم نمیارم ....( در این حد می ترسم..)
اما ترسم در آینده اینه که خدا باهام قهر کنه...
همیشه ازش خواستم باهام باشه و از فکر نبودنش وحشتم می گیره .
 

ninol

New member
من از اینکه یه روز رازهایی که همیشه تو دلم نگه داشتم فاش بشه می ترسم البته هیچ کدومش چیزای بدی نیست خیلیم خوبه اما ترجیح میدم فقط خودم بدونم
 

mahnam

New member
لطفا پاسخ سوال زندان رو هم بفرمایید.

اون لحظه که این اتفاق می افته آره می ترسم
چاقوی تو دستم، مرگ یکی،...
خب این شرایطی نیست که کسی بگه نه نمی ترسم!
آدم واقعا شوکه میشه...
اما فقط همون لحظه
خدارو شکر فکر می کنم تواناییه تجزیه تحلیل اوضاع و مسائلم بالاس
پس بهتره بعد اون شوک وحشتناک به فکر نجات خودم باشم
اگه هم نشد که از خودم ناراحت نیستم چون همه ی سعیمو کردم
از اون همه سال تو زندونم نمی ترسم
الانم از فکر کردن به این موضوع نمی ترسم
نه اینکه من آدم شجاعیم ! ترس های مقطعی واسه شجاع ترین آدم ها هم وجود داره
اما این ترسی که شما در موردش صحبت می کنی ترسیه که مثلا ذهن منو در حالت عادی در گیر کنه
من میگم از این ترسا ندارم
 

sara67

New member
@ همه
کسی هست از موضوع ویژه ای بترسه؟
مثلا از راه رفتن توی پیاده رو به تنهایی؟
از اینکه با ماشین دنده عقب بره؟

کسی هست که از اینکه در این سایت بن بشه بترسه؟
مثلا اکانتش غیر فعال بشه و هویت دیجیتالی اش از بین بره؟


کسی هست اگه فردا با اکانتش تو این سایت لاگین شد بعد دید هیشکی از دوستاش نمی شناسدش، بترسه؟




وااااااای من از حشرات بویژه عنکبوت میترسم...

اونقدری که اگه یکیشون رو بدنم راه بره ممکنه از ترس یا سکته کنم یا موهام سفید شه... جدی میگما... یَک فوبیایی دارم که نظیرش شاید پیدا نشه....
 

mj1919

New member
قلبا عرض میکنم،

منظورن از این جمله خدای ناکرده توهین به کسی نیست، ومنظورم شخص خاصی نیست:
(بازم اگر کسی نارحت شد، در پ خ بگه که بر دارمش)

آیا با این عبارت موافقین:

فرق شجاعت و حماقت اینه که، آدم شجاع فقط بعضی جاها میترسه،
 

raha 24

New member
اصلاح میکنم، مث اینکه این توضیح گویا نیست، یه مثال دیگه:

@ همه دوستان
فکر کنید یک روز می رید دانشکده تون ،
بعد از ساعت اداری وقتی رفتین تویه کلاس یکی میاد یک چاقوی خونی میذاره توی دستتون و در میره،
تا بیاید به خودتون بجنبین،

دادگاه تشکیل شده و به جرم قتل رقیب درسی تون زندانی شدید،

هیچ کسی نمی دونه که شما قاتل نیستید،

در دادگاه تجدید نظر هم فقط تخفیف خوردید به حبس ابد غیر قابل عوف!

توی زندان هم انفرادی !

الان سال 80 ام زندگی تونه و هنوز یک نفر هم حرفتون رو باور نکرده!

توی این سالهای نمی ترسید؟

از مرگ توی غریبی؟ از تهمت؟ از وجود نداشتن؟

اولش می ترسم اما بعد از 80 سال دیوونه میشم از این همه تنهایی و...
 

najma

New member
ترسناک ترین اتفاق برای زندگی من مواجه شدن با بی تفاوتی دوستانمه که دوستشون داشتم و براشون مایه گذاشتم .
و از بی اعتمادی به آدما .
میترسم از اینکه هر روز داره این پاک کن اعتماد کوچک تر و کوچک تر میشه و صفحه ذهن مغشوشم خط خطی تر .
از حق الناس هم میترسم .
از اینکه من کسی رو بکنم و بعد به سرم بیاد هم میترسم .
از اینکه روزی ایرانم از صفحه روزگار محو بشه یا همینطوری که هست باقی بموه میترسم
از یه چیز دیگه هم میترسم که گفتنی نیست ...
 

mahnam

New member
وقتی از همه چی نا امید بشی...نا امید از نجات...نا امید از اینکه هیچ کی صداتو نمیشنوه...دور شدن از همه عزیزانت...از علایقت از آرزوهات و........همه اینا 1 انسان رو میترسونه...نگو نهههههههههههههه!!!!!!!!!!:14:

بازم میگم نه ...
و باور کن که جدی میگم...
اصلا اون موقع به نجات توسط یکی دیگه فک نمی کنم!
من اصلا آدم وابسته ای نیستم...
 

ZOT

New member
در مورد ترس!

خلاصه اینه که:

یکی از دو داداش، (بزرگتره،) یک تاجر موفق و شجاع هست، ولی همیشه یک ناخوداگاه ترسناک از صخنه ی خودکشی پدرش از بالای کارخونه داره!


ولی الان نمیترسه!

حالا داداش کوچیکه که خیلی لاابلی است یک هدیه بهش میده:
بازی!

که توسط یک شرکت ارائه میشه!

داداش بازرگانه توی این بازی همه جچی شو از دست میده.....

تا اینحاش بماند.

راستی بقیه اش رو نگفتید!؟
 

mahnam

New member
قلبا عرض میکنم،

منظورن از این جمله خدای ناکرده توهین به کسی نیست، ومنظورم شخص خاصی نیست:
(بازم اگر کسی نارحت شد، در پ خ بگه که بر دارمش)

آیا با این عبارت موافقین:

فرق شجاعت و حماقت اینه که، آدم شجاع فقط بعضی جاها میترسه،

و این یعنی اینکه آدم احمق همه جا می ترسه؟؟؟ یا هیچ جا نمی ترسه؟
 

fateme67

New member
بازم میگم نه ...
و باور کن که جدی میگم...
اصلا اون موقع به نجات توسط یکی دیگه فک نمی کنم!
من اصلا آدم وابسته ای نیستم...

آخه ربطی ب وابستگی نداره!!بعضی اوقات ما آدما نیاز ب کمک و نجات داریم
 

najma

New member
قلبا عرض میکنم،

منظورن از این جمله خدای ناکرده توهین به کسی نیست، ومنظورم شخص خاصی نیست:
(بازم اگر کسی نارحت شد، در پ خ بگه که بر دارمش)

آیا با این عبارت موافقین:

فرق شجاعت و حماقت اینه که، آدم شجاع فقط بعضی جاها میترسه،


نه موافق نیستم .
یک آدم احمق احتمالا نابجا میترسه و یک آدم شجاع هم همیشه نترس نیست بلکه میدونه کجا نباید بترسه .
 

mj1919

New member
راستی بقیه اش رو نگفتید!؟


خلاصه اینه که:

یکی از دو داداش، (بزرگتره،) یک تاجر موفق و شجاع هست، ولی همیشه یک ناخوداگاه ترسناک از صخنه ی خودکشی پدرش از بالای کارخونه داره!


ولی الان نمیترسه!

حالا داداش کوچیکه که خیلی لاابلی است یک هدیه بهش میده:
بازی!

که توسط یک شرکت ارائه میشه!

داداش بازرگانه توی این بازی همه جچی شو از دست میده.....


یعنی تمام مدت میترسه!

تمام اونچه که فکر میکنه براش ابدی، ازش میگیرن!

توی چند روز خونه ، ماشین، پول های سوییس.....

حتی اعتمادش به دوستانش و

و حتی اعتماد به برادرشو....

از دست میده

آخر هم یک اسلجه بر میداره میره شرکت (طراح بازی)

یکیو گروگان میگیره!

بعد در دقایق آخر ،

داداشش پشت دره که میگه ، داداش اینا همش بازیه اسلحه رو بذار کنار!
ولی بازم اون شرایط ترسناک باعث میشه بترسه و به اونی که درو باز میکنه تیر بزنه.

. داداشش با بدنی خونین میفته رو زمین.....

حالا خودش هم در این شرایط تر سناک و نامید کنند
خودکشی میکنه

از ساختمون میپره پایین(ترس نا خوداگاه ذهنش- مرگ پدر)


پایین ...
...

.
.
. رو ی زمین یک تشک هوا است...
.
.
. همش بازی بود



...

گریه میکنه
 

najma

New member
بازم میگم نه ...
و باور کن که جدی میگم...
اصلا اون موقع به نجات توسط یکی دیگه فک نمی کنم!
من اصلا آدم وابسته ای نیستم...


درست مثل خیلی دور خیلی نزدیک ...
یه موقع هایی خداوند عمدا آدمو توی یک همچین شرایطی قرار میده ...
حالا حتما نه بصورت فیزیکال
ولی توی فیلم هم دکتر عالم گیر افتاد جایی هیچ کس نبود و نمیتونست براش کاری بکنه
ما آدما هم توی زندگی واقعی گاهی اینو داریم
میرسیم به جایی که هیچ کمکی نیست و
گوش همه ناشنوا میشن (شاید بشنون ظاهرن ولی نمیفهمن )
آخرش هم تو تنها میمونی
و خدا !
 

mahnam

New member
آخه ربطی ب وابستگی نداره!!بعضی اوقات ما آدما نیاز ب کمک و نجات داریم


نه عزیزم وابستگی رو واسه کمک نگفتم!
واسه این قسمت جملت گفتم... "دور شدن از همه عزیزانت...از علایقت از آرزوهات و........همه اینا 1 انسان رو میترسونه"
 
بالا