یه جمله.....!!

@... zahra

New member
یاد سهراب بخیر
آن سپهری که تا لحظه خاموشی میگفت
نو منو یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود یا نشود
حرفی نیست
اما نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست
 

zahra.9003

New member
هزار بار هم از شانه ای به شانه دیگر بغلتی
این شب صبح نمی شود
وقتی دلت گرفته باشد!

حسین پناهی
 

بانو

New member
بگذار از تجربه هایم برایت بگویم...اگر درد داری ، تحمل کن...روی هم که تلمبار شد دیگر نمی فهمی دردت از کجاست...! کم کم خودش بی حس میشود...
 

setayesh71

New member


خیلی ممنونم خیلی لذت بردم دقیقا یکسال پیش توی همچین روزایی بود که شنیده بودم جز قشنگترین شعرهاست برام...
بازم تشکراز لطفتون..


خواهش می کنم . خوشحالم که تونستم خاطره ای رو با این شعر براتون زنده کنم
 

Taraa

Well-known member
برای درک آغوشم ، شروع کن ، یک قدم با تو، تمام گامهای مانده اش با من



منم زیبا


که زیبا بنده ام را دوست می دارم

تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گوید

تو را در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی . یا خدایی، میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را. بجو ما را، تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو

که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی، عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم. تویی والاترین مهمان دنیایم.

که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

وقتی تو را من آفریدم، بر خودم احسنت میگفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی، ببینم من تورا از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور

آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را.


این منم پروردگار مهربانت. خالقت. اینک صدایم کن مرا با قطره اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو، جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسبهای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو میگوید

تو را در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد


سهراب سپهری

 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: waria

setayesh71

New member
کلاغ جان ...
قصه ی من به سر رسید ...!!!
سوار شو...
تو را هم تا خانه ات می رسانم..!
 

raha 24

New member


منم زیبا


که زیبا بنده ام را دوست می دارم

تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گوید

تو را در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی . یا خدایی، میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را. بجو ما را، تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو

که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی، عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم. تویی والاترین مهمان دنیایم.

که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

وقتی تو را من آفریدم، بر خودم احسنت میگفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی، ببینم من تورا از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور

آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را.


این منم پروردگار مهربانت. خالقت. اینک صدایم کن مرا با قطره اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو، جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسبهای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو میگوید

تو را در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد


سهراب سپهری



خیلی زیبا بود تارا جون. خیلی .
 

mbamari

Member
:dadad4:من خیلی وقته کارت قرمزمو گرفتم فقط دارم آروم آروم میرم واسه وقت کشی
 

بانو

New member
[پنجره را باز کن..
از این هوای مطبوع پاییزی لذت ببر..
خوشبختانه باران ارث پدر هیچکس نیست...

حسین پناهی..]
 

mw.ashel

New member
گاهی پروانه ها هم
اشتباه عاشق میشوند
بجای شمع
گرد چراغهای بی احساس خیابان میمیرند …/!/
:dadad4:
 

شیده

New member
ترس از عشق ترس از زندگی ست آنان که از عشق میگریزند مردگانی بیش نیستند.

راسل و منم بهش اعتقاد دارم :heart:
 

majede

New member


منم زیبا


که زیبا بنده ام را دوست می دارم

تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گوید

تو را در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی . یا خدایی، میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را. بجو ما را، تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو

که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی، عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم. تویی والاترین مهمان دنیایم.

که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

وقتی تو را من آفریدم، بر خودم احسنت میگفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی، ببینم من تورا از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور

آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را.


این منم پروردگار مهربانت. خالقت. اینک صدایم کن مرا با قطره اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو، جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسبهای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو میگوید

تو را در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد


سهراب سپهری


بسیاااااااااااااااااااااااااااااااااااار زیبا
بسیاااااااااااااااااااااااااااااار دلنشین
بسیاااااااااااااااااااااااااار .....
واقعا نمیدونم چی بگم دیگه
مرسی تارا جان مرسی مهربون
بازم ازینا بذار
 

mw.ashel

New member
گاهی تنهایی آنقدر قیمت دارد که درب را باز نمی کنم
حتی برای “تو” که سالها منتظر در زدنت بودم …
 

mw.ashel

New member
آدم خوب قصه های من!! دلتنگت شده ام، حجمش را میخواهی؟؟؟
خدا را تصور کن…
 

mw.ashel

New member
دلم می خواهد بخوابم…..


مثل ماهی تنگ که چند روزیست روی آب خوابیده است…
 

rainsavor

New member
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
 

خزر

New member
من حیرت زده و دل نگران به تو گفتم که پر از تشویشم

و تو گفتی ارام که خدا هست کریم

پاسخی که به من داد یک ارامش شیرین و عجیب
 
بالا