نقطه سر خط (خاطرات شروع مدارس و دانشگاهها)

mahdieh75

New member
یادمه سوم دبستان که بودم ما طبقه دوم بود باید 20تا پله میزدی میرفتی بالا
یه روز که زنگ خورده بود یه سیب قرمز بزرگی هم تو دستم گرفتم هنوز یه گاز بهش نزده بودم که از 10پله مونده شیرجه زدم پایین سیب هم 10متر اونطرف تر پرت شد
خودمم نفهمیدم چی شد یه نگاهی اینورو اونورم انداختم دیدم کسی نی فوری بلند شدم انگار نه انگار که افتادم خخخخخخ
چقدم دلم سیبه رو میخاست هنو تو دلمه خخخخخخخخ
 

setayesh71

New member
سلام مهدکودک هم جز مدرسه به حساب میاد دیگههه
الان zot این عکس رو برام گذاشت

86247651781308011596.jpg


یاد یه پسری تو مهدکودکمون افتادم
اسمش بود مسعود...همیشه من و دوستم رو میترسوند...بهمون زور میگفت...:riz481:بعدشم میگفت زندانیتون میکنم...ما هم که باور میکردیم....:25r30wi:



ای جانم...
بریم پیداش کنیم بزنیمش؟؟؟؟؟؟؟؟؟:smiliess (3):
 

ADEL21

New member
یادش بخیر...دوران ابتدایی و شیفت ظهر...عصرا خسته برمیشگتیم خونه..اگه زمستون بود که هوا زود تاریک میشد ونمیفهمیدی که شب شد.
یادمه... اول که بودیم...وقتی دیکته بیست میشدیم...کنار نمره مون یه پولک رنگی میچسبوندن...دلمون به چه چیزایی خوش بود.

یادش بخیر.
 

eli 72

Member
راستش ااز دوران مدرسه خاطره هام زیاد یادم نیس...ولی تو دانشگا همین هفته پیش/سر ازمایشگاه سلولی بود از قضا واسه ازمایش اون روز باید ازهر گروه یکی خون میداد..در حد 1 2 قطره...اول نوبت دخترا بود 2 نفر داوطلب رفتیم برا خون دادن..خلاصه از ترس اینکه پسرا نگن دخترا موشن و از این حرفا..سینه سپررفتیم جلو..هر چند فشار منودوستم افتاده بود!!!
بعد اینکه ما خون دادیم نوبت گروه پسرا شد..از قضا یکی از پسرای قد 2 متر هیکل گنده..اومد نشست//حالا رنگش پریده..اصا قیافش یجوری شده بود یاد فیلم اره انداخت مارو!!!استاد سوزنو زد حالا هر چی سبابه شو فشار میداد خون در نمیومد..شانس شون پسره پوستش کلفت بودو سوزن اثر نکرد...استاد گفت یکی دیگه بیاد جلو..حالا پسرا هی بهم تارف میکردن مام این ور تشویق میکردیم..اخرشم هیچی دیگه پسرا افتادن به چه کنم چه کنم..کلی التماس کردن/اخرش 2 تا از دخترا رفتن خون بدن..استاد نفری 1 نمره داد به دخترا...و از اون هفته به بعد قرار شد هر هفته فقط گروه پسرا ازمایشگاهو تمیز کنه...خلاصه اینکه الان بعضی پسرا اونقد تیتیش شدن اصا ناجور..من نمیدونم این شعر دخترا موشن..پسرا شیرن..کی در اورده!
 

firoozeh

New member
یادش بخیر سوم ابتدایی بودم تنها دغدغم کشیدن ی خط رو میزی بود که با هنگامه دوستم روش میشستیم..............هرهفته کارمون این بود با خط کش میز رو سانت میزدیم و دقیقا با هزار بدبختی وسط میزو پیدا میکردیم و با خودکار ی خط پررنگ میکشیدیم که تا آخر هفته بمونه و به قول خودمون سهممونو جدا میکردیم!خدانکنه یکیمون یکم از خطش پیشروی میکرد چنان نیشگونی از هم می گرفتیم که ضعف کنیم به جان خودم یعنی بدجنسی من تو گرفتن اون نیشگونا میکردم خانم تناردیه به کوزت نمیکرد!:4d564ad6:!!!!!!!!!!!!تازه هر دق هم دستمون بالا بود و داشتیم به معلم فضولی اون یکی رو میکردیم.....................یادش بخیر ی بار مامانم اومد ازمعلمم درسمو بپرسه خانمم جواب داد:درسش عالیه فقط خیلی فضوله سر کلاسم زیاد حرف میزنه !نامرد شخصیت و غرور بچگیمو ترکوند:smiliess (7): .....یکی نبود بهش بگه تو الگویی مثلن کمی انسان باش چغولی بده انقد فضولیه دانش آموزاتو به ماماناشون نکن که مجبور باشن تا ی هفته سرکوفت دختر خاله وعمه وعمو بخورن:sad:!رذیللللللللللللللل
 
آخرین ویرایش:
بالا