مـن از دو روزه هـسـتـی بـه جان شدم بیزار
خـدای شـکـر کـه ایـن عـمر جاودانی نیست
ت
توبه بر لب، سبح بر کف، دل پر از شوق گناه
معصیت را خنده می آید ز استغفار ما
"ن"
نکند فکر کنی در دل من مهر تو نیست
گوش کن نبض دلم زمزمه اش چیست نرو
نی حدیث راه پر خون میکند
قصه های عشق مجنون میکند
نی حریف هر که از یاری برید
پرده هایش پرده های ما درید
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
نقاش غزل تا که به چشمان تو پرداخت
دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت
با د
دیریست که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست
"ت"
وگر به رهگذری یک دم از هواداریثانی به شوق دوست ز دنیا همی برید
باشد که اوفتد به کنار و پناه تو
"و"