خــــاطــرات دانشجویـــی ((صرفا از 3 مکان))

N@RVIN

Well-known member
چشم سفید جونی اینم یکیش

یه بوفه محوطه ی بیمارستانمون بود که سپرده بودنش دست دو تا پسر ..یکی شون اصن جای خواهری انقد به خودش می رسید که شخصا خجالت می کشیدم اول صبی با اون قیافه ی خواب آلودم جلوش ظاهر شم

اونیکم یه گیجقول به تمام معنا بود که فقط بلد بود لبخد ملیح عوق آور بزنه

ما هر بار رفتیم برا صبحونه یچیزی بگیریم پنیراش یا خامه ها همه تارخ مصرف گذشته بود..دیگه یه روز انقد گشنگی بم فشار آورده بود بعد نیم ساعت که با دوستم سرمونو تو یخچال کرده بودیم برگشتم با جدیت تمام بش گفتم آقا این چه وضشه من بازرس بهداشتم یه

ماه هس ما هربار میایم همه چی تاریخ مصرف گذشته س:/ آخه دیگه تا کی صبوری؟!!..گیجقولو میگی بعد ده دیقه هنگ گفت عه شما مامور بهداشتین ؟!!! بعدکلی معذرت خواهی سرش و کرد تو یخچال همه ی تاریخ گذشته هارو انداخت سطل آشغال


منم گفتم نه نمیشه آقا اینجا پلمپه ..تشریف بیارید مدیریت میخوایم اینجارو به یکی دیگه واگذار کنیم دوستمم که بدتر از خودم کم نمی آورد اصن میگفت آره پلمپ میشه..بیچاره فشن و هنگ مغزی تو حیاط دویدن دنبالمون

یک التماسی میکردن کم مونده بود اشکشون درآد منم که قیافه جدی اصن یه وضی..اما خو دیدم دیگه فشنه داره فشارش می افته زدیم زیر خنده و گفتم شما در مقابل دوربین مخفی هستین حالا ای خدا گیجقوله میگه

جدی.؟.؟ :5:دیگه نمیدونستم چی باید بگم سکوت رو پیشه کردیم و در حالی که از خنده روده بر شده بودیم رفتیم سر کار و زندگیمون :))اونام در حالیکه فحش میدادن دور شدن به سمت کار و زندگیشون و اینگونه بود

که ما دیگه حتی از نزدیکی بوفه هم نمیشد که رد بشیم:whistle:
 
آخرین ویرایش:

امین18

New member
منم خاطره بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بیخیال همش تلخه .................................اما یبار یه تقلب خفن کردم تمام سوالارو !!!!!!!!سر امتحان ی استاد وحشتناک اگه فهمیده بود حتما یا منو میکشت یا خودشو !!!!!!!!!!!!!کجای استاد یادت بخیر!!!!!!!!!!اولی که سوالا رو دیدم:wacsmiley:حین تقلب بس استرس داشتم اگه استاد ببینه چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:smilies:اما بعد امتحان تا الان:4d564ad6:
 

sepid71

New member
ما یه مربی داشتیم ترم 4... کارشناس بیهوشی مرد ... خیلی حساس ... گیر ... مقرراتی ... انقده حرف میزد میزد میزد ک تو فینت میکردی ( غش میکردی ) ... کلا یروز ک نمیومد اون روز بهترین روزمون بود ... (دیگه متوجه شدید طرف چجوری بوده دیگه)

یروزی من تو اتاقی بودم ک اونروز بیهوشیش ایشون بود ... هیچی یه سرم هایی جدید اومده بود ک یه زبانه حلقه مانند داشت و بجای اینکه سرم رو سوراخ کنی ..باید اون زبانه رو بکنی ... خیلیم سفت بود(خب اونموقع زیاد حرفه ای نبودیم :) )

اگرم بد میکندی دیگه هیچی خراب میشد سرم ... منم اومدم اولین بار این رو بکنم .... درست کنده شدا ولی سرم رو سفت تو بغلم نگه داشته بودم ک این زبانه رو کشیدم دستم محکم خورد ب اتیکته مانتوم (اسمم روش نوشته بود) و کلیبسش از برگش کاملا جدا شد و شکست ... پرت شد رو زمین ...

این عاقا اومد اتیکتو برداشت از رو زمین و گرفت چسب برداشت . دیدم داره مثلا درستش میکنه ... یکم اینور اونورش کردو منم گفتم استاد نمیخواد ممنون خودم درستش میکنم ... یمدت بعد دید نه نمیتونه برگشت اتیکیتو داد بهم ...

منم گفتم مرسی ...

یهو برگشت گفت : نمیدونم چی چی(این کلمه ی اولشو نشنیدم ) خرسی !!!!!!

خیلیم با قیافه جدی.... و رفت تو افق محو شد ...!!!!!

قیافه ی من ::smiliess (15)::1dco2x0p1lilzhfpg1t:shocked::5:

و خیلی شکلکای متعدد دیگه ک در اینجا نمیگنجه :\
 

ZOT

New member
هههههه پیچک از تشریح گفت یاد کلاسای تشریح جسد افتادم، یه جسد بود اینقد داغون که نگو همه ی عضلاتش مثل گوشت خشک شده بود! ما دوشنبه ها که تشریح داشتیم سلف نیز از قضا ماهی داشت! آقا این ماهیه انگار برادر دوقلوی جسد بود! بقیه اش بدون شرح!:whistle:
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: 'Reza'

sepid71

New member
هههههه پیچک از تشریح گفت یاد کلاسای تشریح جسد افتادم، یه جسد بود اینقد داغون که نگو همه ی عضلاتش مثل گوشت خشک شده بود! ما دوشنبه ها که تشریح داشتیم سلف نیز از قضا ماهی داشت! آقا این ماهیه انگار برادر دوقلوی جسد بود! بقیه اش بدون شرح!:whistle:

خخخخخخخخ یاد تشریح جسد افتادم ... یادش بخیر :) کلی خاطرات زنده شد برا م :) ترمک بودیم :)

ما دو تا جسد دیدیم .... اونی ک داغون بود بیشتر شبیه لواشک بود :))))))
 

elham2012

New member
منم سوتی امروزمو تعریف کنم بخندین...
عاغا ما تو اتاق عمل بودیم,اتاق ارتوپدی,ییهو دکتر جراح به دکتر بیهوشی گفت سفازولینم بدید بهش,دکترم به من گفت بدو برو بیارو بکشو رقیق!کن..گفتم باش,خلاصه بعد از کلی کلنجار رفتن با سر ویال",آخه روش روکش آلمینیومیه! سخت کنده میشه"رقیقش کردمو کشیدم تو سرنگ,بعد از دوستم پرسیدم
باید بنویسم "هیدرو کورتیزول"یا"هیدروکورتیزون"مشکلم سره نون و لام بود!!خلاصه نوشتمو رفتم به دکتر گفتم بزنم هیدروشو گفت چیییی,مگه سفتریاکسونو نکشیدی,زدم به پیشونیمو گفتم وای دکتر حواسم نبودویال سفازولین بودا من اشتباه نوشتم,خلاصه دکترم به سوتی خودمو خودش خندیدو مریض بیچاره هم نهایتا کفلینشو"همون سفازولین,گفتم گیج شین..خخخ"..گرفت.خلاصه هم من سوتی دادمو هم دکتر...خخخخ
 

tahereb

New member
اصن استادای فیزیولوژی کلهم ...

ترم 1 استاد فیزیو1 میومد سر کلا.س فیلم گیلکی میذاشت برامون :\ کلی رقص و اهنگ و تازه عشقولیم بود خخخخخخخ

یک کلمه این درس نداد ک ... برا همین تا ترمای بعدم سر فیزیو 2 مشکل داشتیم
استاد فیزیو ماهم عین شیطونک میمونه سره !!!همش بالا پایین میپره!!!حالا خوبه مرد!!!!!
تازه وسط درس هی میزنه رو پاش!!یه بار گقتم استاد!!!بخدا ما میفهمیم خودتو نزن!!!!!!!!!!
ولی خیلییییییییییییییی دوست داشتنییییییییییییییییی:tonguesmiley::ahi5slcgm04mi8jqqkl:25r30wi:
 

tahereb

New member
ما اصولا کلاسای مختلف میپیچونیم و به تفریحات دانشجویی میپردازیم!!تفریحاتی از قبیل اتوبوس گردی!دانشگاه گردی!سوزه کردن ملت!عکس گرفتن !سینما رفتن!کافی شاپ!!
کلا دست پیچشمون خوبه!!از ترم اول هم داریم میپیچونیم!!!
همین دیروز فیزیو رو پیچوندیم رفتیم اتوبوس گردی!کیف دادااااااااااااااااا!!!تازه صبحش استاد من دیده بود یه خبراحوال گررررررررررررررم هم باهم داشتیم!!!:black_eyed:
 

امین18

New member
یه روز با ی استاد بداخلاق داشتیم وقتی تموم شد با دوستم تو اتوبوس دانشگاه ادای اون استادو درمیاوردیم وبلند بلند میخندیدم :25r30wi: وقتی خواستیم پیاده شیم یهو دیدیم همون استاد پشت سرمون نشسته:5:دیگه خوتون حدس بزنید که من ودوستم چه حالی شدیم وتا پایان ترم سرکلاس
اون استاد:ph34r-smiley:خدارحم کرد اون استاد محترم انتقام ازما نگرفت!!!!!!!!!!!!!!!!!!
 
آخرین ویرایش:

ساحل

New member
چه تاپیک باحالی:25r30wi:
یه همکلاسی پسر داشتیم که انگار از زمان شاه به یادگار مونده بود، شلوار بیتلی و موهای فر بلند و ... که خیلیم مغرور بود واسه همین اکثر دخترا ازش بدشون میومد ولی این آقا در عین جدیت یه تیکه هایی می پروند که کل کلا س میرفت رو هوا، نمیدونم رو چه حسابی هر جا که من و دوستم بودیم اون و دوستش میومدن پشت سر ما مینشستن، ما هم که اهل خودنمایی و این حرفا نبودیم سعی میکردیم خیلی جدی باشیم و به تیکه هاش عکس العمل نشون ندیم; یه بار استادمون که روحانی بود موقع درس دادن دستشو بالا برد و درزهای باز زیر لباسش که مخصوص لباس روحانیاس پیدا شد، حالا مگه این پسر دیگه دست بردار بود! تو حرفاش یهو تیکه ای پروند که کل ردیف جلو از خنده منفجر شدن ، بچه ها هر طوری بود خودشون رو کنترل کردن ولی شدت خنده من باعث شده بود کل صندلیهای اون ردیف که به هم چسبیده بودن به لرزه بیفته، هر چی میگفتن بسه دیگه، مگه میتونستم خودمو کنترل کنم، مونده بودم چیکار کنم، از یه طرف میترسیدم تو سکوت کلا س مث دیوونه ها صدای خنده م بلند شه و از طرف دیگه نای بیرون رفتن از کلا س رو نداشتم، خنده امونم رو بریده بود ، آخرشم به هر طریقی بود با نیشگونها و توپ تشرای دوستام خنده م رو مهار کردم، ولی خدایی خیلی سخت بود...:25r30wi::25r30wi:

کلا هر وقت با این پسر کلا س داشتیم منو دوستم تو خوابگاه تیکه هاش رو تعریف میکردیم و کلی میخندیدیم، اونقد گفتیم و گفتیم که صمیمی ترین دوستم که بچه درس خون بود و همیشه جلو مینشست جذب این پسره شد و جاشو به ته کلا س و کنار ما منتقل کرد، علاقه ش به پسره مدام بیشتر میشد و با تشویق دلگرمی ما کارشون به رد و بدل کردن جز وه و لبخندهای محبت آمیز کشید، ولی آخرش به هم نرسیدن و ما موندیم و عذاب وجدان،که چرا باعث این دلبستگی و رنج یه دختر ساده و پاک شدیم ولی به خدا ما نیتمون خیر بوداااااا نه دوستی و از این حرفا:dadad4:
 
آخرین ویرایش:

امین18

New member
ساحل خوب درکت ميكنم منم روحيه شادی دارم وبسيار خوش خنده .امان از وقتی که خندم شروع میشد وای باور کنید حاضر بودم استاد از اخراجم کنه .استاد که خبر نداشت وقتی روش به تخته است بچه ها چه اتیشی پشت سرش میسوزونن:smiliess (8):!بعد که بر میگشت همه جدی بودن الا من که از خنده رو ویبره بودم :tonguesmiley:
 
آخرین ویرایش:

پیچک

New member
یکی از دوستان تعریف می کرد: یه شب بیمارستان شیفت بودم... نیمه های شب دیدم یه گروه از برادران ارازل و اوباش دارن میان سمت من... گویا دوستشون حالش بد شده و دکتر دستور نوار قلب داده بود و من باید براش میگرفتم
به دوستاش گفتم بخابونیدش روی تخت و وسایل فلزیشو جدا کنید تا من برگردم... وقتی برگشتم روی میز کنار تخت چند کیلو آهن آلات مخصوص برادران ارازل بود (جدای زنجیر و انگشترها فقط سگک کمربندش 2 کیلو میشد)
کارمو شروع کردم دیدم دستگاه eror داد گفتم آقا چیز فلزی همرات نداری؟ گفت نه....دیدم باز دستگاه کار نمیکنه با عصبانیت گفتم آقا وسیله فلزی داری بده
یهو دیدم پاچه ی شلوارشو زد بالا یه قمه حدود نیم متر در آورد بهم داد:5:
گفتم این چیه؟ گفت نترس با دوستام که جمع میشیم با این خیار پوست میکنیم میخوریم
 

shide1

New member
من موندم اون نیم متر چطور تو پاچش جا شده
خیلییییییی باحال بود[/B]
 

mohammad63

Well-known member
ما نداریم ............... پس زحمت گفتنش هم نمیکشیم ......... خندیدیم با دوستان ....
 

پیچک

New member
آزمایشگاه فیزیولوژی - درس آن روز:نوارقلب (خودمون هم نفهمیدیم چه ربطی به رشتمون داشت)

پس از طی مراحل تئوری،قرار شد روی یکی از بچه ها به صورت عملی اجرا شود. به دلیل موانع شرعی قربانی به طور حتم یکی از برادران بود و این قرعه ی سیاه به نام سعید نگون بخت افتاد ( سعید در آن لحظه :5:)
سعید بیچاره با اکراه از کمر به بالا لخت شد و روی تخت دراز کشید و قرارشد دختران نوار قلب او را بگیرند.

تصور کنید این بنده خدا روی تخت دراز کشیده و چند دختر دور او را گرفته بودند . یکی از آنها با خودکار آبی روی شانه سعید خط میکشید تا محل مناسب نصب فیلد ها را بیابد، دیگری هم روی سینه او ژل میمالید و یکی هم فیلد ها را نصب میکرد اما جالبترین صحنه مربوط به کسی بود که دنبال استخان جناق سعید می گشت ...

کار به پایان رسید و نوار قلب سعید را گرفتند این نوار قلب هیچ شباهتی به نوار قلب یک انسان نداشت...
[/SIZE]
 
آخرین ویرایش:

پیچک

New member
لازم به توضیح است که: متن بالا بیشتر جنبه شوخی داره وگرنه خانم ها هم مواظب خط قرمز ها بودند و هم ابنکه جنبه ی محرم و نامحرمی کاملا رعایت شد...
 

amirreza

New member
پیچک من ترکیدم پشت مونیتور:riz513:.....بدبخت پسره بعد گرفتن نوار قلبش زنده مونده بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:j58r36j3gcr4suxymup

عجب تجربه ی وحشتناکی خداییییییییییییییییییییییییی:p7977cujr38iyymsu8::p7977cujr38iyymsu8:
 

sepid71

New member
یادمه یبار ترم یک بودم و تازه چندهفته بود ک دانشجو شده بودم !دیگه یعنی اوج ترم یک بودن ! :)))))))

یروز کلا.سمون تموم شده بود و من و دوستم رفتیم سوار سرویش شیم ...دیدیم سرویس پره پسره و همشونم فک میکنم ترم بالایی بودن و قیافه هاشونم ترسناک بود :\ منفیا کلا جمع شده بودن انگار! و داشتن سرویسو با خاک یکسان میکردن ...اهنگم گذاشته بودن بلند بلند ... جلو دیدم دوتا دختره نشستن ... دوتاصندلی خالی بود فقط وماهم رفتیم نشستیم ...

وقتی سرویس حرکت کرد ...پسری ک پشت من نشسته بود شروع کرد بلند بلند با اهنگه خوندن ...از این اهنگایی ک از عروسی ضبط میکنن هم بود :))) ...بلند بلند میخوند: نازنین ترین دختری امشب ...از همیشه زیباتری امشب ...
36719_idolsmileyf.gif


و نکته اینجا بود ک زانوهاش رو به پشت صندلیه من چسبوند و پاهاش رو محکم جلو عقب میبرد و منم هی جلو عقب میرفتم باهاش !!!:5: فک کن سرویس پره پسر ...اهنگم گذاشتن ... منم هی میرم جلو و عقب !!!
داشتم از خجالت و عصبانیت میترکیدم
621221_LaieA_011.gif
یه چندباری نصفه نیمه برگشتم به سمت پشت تا بفهمه ولی اصلا انگار نه انگار و اینکارشو با شدت بیشتر ادامه داد !!!:eek:t0837h0nn8zfqu8ult

از دم یونی تا جایی ک پیاده شیم اینکارو کرد !!!!! یعنی جدای اینکاراون پسر بی ادب ...من هنو مشکلم با خودم اینه ک چرا هیچی ب پسره نگفتم فقط در همون حال ک انگار سوار تاب شده بودم حرص خوردم تا مسیر تموم شه ! :\

اینم از مشکلات ترمک بودن ...میترسیدم چیزی بگم بدتر کنه :\ حالا شانس اوردم مسیر کوتاه بود !
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ad1986
بالا