N@RVIN
Well-known member
چشم سفید جونی اینم یکیش
یه بوفه محوطه ی بیمارستانمون بود که سپرده بودنش دست دو تا پسر ..یکی شون اصن جای خواهری انقد به خودش می رسید که شخصا خجالت می کشیدم اول صبی با اون قیافه ی خواب آلودم جلوش ظاهر شم
اونیکم یه گیجقول به تمام معنا بود که فقط بلد بود لبخد ملیح عوق آور بزنه
ما هر بار رفتیم برا صبحونه یچیزی بگیریم پنیراش یا خامه ها همه تارخ مصرف گذشته بود..دیگه یه روز انقد گشنگی بم فشار آورده بود بعد نیم ساعت که با دوستم سرمونو تو یخچال کرده بودیم برگشتم با جدیت تمام بش گفتم آقا این چه وضشه من بازرس بهداشتم یه
ماه هس ما هربار میایم همه چی تاریخ مصرف گذشته س:/ آخه دیگه تا کی صبوری؟!!..گیجقولو میگی بعد ده دیقه هنگ گفت عه شما مامور بهداشتین ؟!!! بعدکلی معذرت خواهی سرش و کرد تو یخچال همه ی تاریخ گذشته هارو انداخت سطل آشغال
منم گفتم نه نمیشه آقا اینجا پلمپه ..تشریف بیارید مدیریت میخوایم اینجارو به یکی دیگه واگذار کنیم دوستمم که بدتر از خودم کم نمی آورد اصن میگفت آره پلمپ میشه..بیچاره فشن و هنگ مغزی تو حیاط دویدن دنبالمون
یک التماسی میکردن کم مونده بود اشکشون درآد منم که قیافه جدی اصن یه وضی..اما خو دیدم دیگه فشنه داره فشارش می افته زدیم زیر خنده و گفتم شما در مقابل دوربین مخفی هستین حالا ای خدا گیجقوله میگه
جدی.؟.؟ :5:دیگه نمیدونستم چی باید بگم سکوت رو پیشه کردیم و در حالی که از خنده روده بر شده بودیم رفتیم سر کار و زندگیمون )اونام در حالیکه فحش میدادن دور شدن به سمت کار و زندگیشون و اینگونه بود
که ما دیگه حتی از نزدیکی بوفه هم نمیشد که رد بشیم
یه بوفه محوطه ی بیمارستانمون بود که سپرده بودنش دست دو تا پسر ..یکی شون اصن جای خواهری انقد به خودش می رسید که شخصا خجالت می کشیدم اول صبی با اون قیافه ی خواب آلودم جلوش ظاهر شم
اونیکم یه گیجقول به تمام معنا بود که فقط بلد بود لبخد ملیح عوق آور بزنه
ما هر بار رفتیم برا صبحونه یچیزی بگیریم پنیراش یا خامه ها همه تارخ مصرف گذشته بود..دیگه یه روز انقد گشنگی بم فشار آورده بود بعد نیم ساعت که با دوستم سرمونو تو یخچال کرده بودیم برگشتم با جدیت تمام بش گفتم آقا این چه وضشه من بازرس بهداشتم یه
ماه هس ما هربار میایم همه چی تاریخ مصرف گذشته س:/ آخه دیگه تا کی صبوری؟!!..گیجقولو میگی بعد ده دیقه هنگ گفت عه شما مامور بهداشتین ؟!!! بعدکلی معذرت خواهی سرش و کرد تو یخچال همه ی تاریخ گذشته هارو انداخت سطل آشغال
منم گفتم نه نمیشه آقا اینجا پلمپه ..تشریف بیارید مدیریت میخوایم اینجارو به یکی دیگه واگذار کنیم دوستمم که بدتر از خودم کم نمی آورد اصن میگفت آره پلمپ میشه..بیچاره فشن و هنگ مغزی تو حیاط دویدن دنبالمون
یک التماسی میکردن کم مونده بود اشکشون درآد منم که قیافه جدی اصن یه وضی..اما خو دیدم دیگه فشنه داره فشارش می افته زدیم زیر خنده و گفتم شما در مقابل دوربین مخفی هستین حالا ای خدا گیجقوله میگه
جدی.؟.؟ :5:دیگه نمیدونستم چی باید بگم سکوت رو پیشه کردیم و در حالی که از خنده روده بر شده بودیم رفتیم سر کار و زندگیمون )اونام در حالیکه فحش میدادن دور شدن به سمت کار و زندگیشون و اینگونه بود
که ما دیگه حتی از نزدیکی بوفه هم نمیشد که رد بشیم
آخرین ویرایش: