اول بخون،بعد حستو بگوووو!!!
- نویسنده موضوع zanbagh
- تاریخ شروع
mahnam
New member
یه خانومی از اقواممون که سنش بالاس و خیلی هم خانوم با ایمانیه
می گفت یه شب تو خونه تنها با بچه هام خواب بودم و شوهرم شب ماموریت بود
خونشون ویلایی بود
میگه دیدم از حموم صدای آب میاد
رفتم جلو در حموم دیدم برق روشنه و یکی تو حمومه
من از پشت شیشه دیدمش که هیکلش مردونس
بنده خدا هم فک کرده که شوهرش کارش تموم شده اومده خونه رفته یه دوشی بگیره
خودش رفته خوابیده حالا میگه اون موقع به ساعت نگاه کردم 2 بود
بعد میگه یهو با صدای انداختن کلید تو قفل در دروازه از خواب پا شدم و دیدم ساعت 2:30 هست و شوهرم تازه از سر کار برگشته!!!
از شوهرش می پرسه اونم میگه نه من تازه اومدم!!!
اونی که تو حموم بود کی بود؟؟!!! :5:
می گفت یه شب تو خونه تنها با بچه هام خواب بودم و شوهرم شب ماموریت بود
خونشون ویلایی بود
میگه دیدم از حموم صدای آب میاد
رفتم جلو در حموم دیدم برق روشنه و یکی تو حمومه
من از پشت شیشه دیدمش که هیکلش مردونس
بنده خدا هم فک کرده که شوهرش کارش تموم شده اومده خونه رفته یه دوشی بگیره
خودش رفته خوابیده حالا میگه اون موقع به ساعت نگاه کردم 2 بود
بعد میگه یهو با صدای انداختن کلید تو قفل در دروازه از خواب پا شدم و دیدم ساعت 2:30 هست و شوهرم تازه از سر کار برگشته!!!
از شوهرش می پرسه اونم میگه نه من تازه اومدم!!!
اونی که تو حموم بود کی بود؟؟!!! :5:
mahnam
New member
یه بار دیگه هم همین خانومه خواب بوده که میگه دیدم یکی کنارم خوابیده
باز فک کرده شوهرشه
میگه چون شوهرم شبا از بیرون که میوومد گاهی خیلی سردش بود سرشو می کرد زیر پتو یه کم تا گرم شه
اونم با همین استایل خوابیده بود من ندیدم صورتشو
خب فک می کرده شوهرشه دیگه که همونجوری خوابیده
اینم با خیال راحت خوابیده
میگه یهو باز با صدای کلید از خواب پا شدم
یه لحطه یخ کردم که اگه شوهرم نیست پس این کیه که کنارمه
سریع سرمو برگردوندم اما کسی نبود!!!
وووووی
h34r-smiley:
باز فک کرده شوهرشه
میگه چون شوهرم شبا از بیرون که میوومد گاهی خیلی سردش بود سرشو می کرد زیر پتو یه کم تا گرم شه
اونم با همین استایل خوابیده بود من ندیدم صورتشو
خب فک می کرده شوهرشه دیگه که همونجوری خوابیده
اینم با خیال راحت خوابیده
میگه یهو باز با صدای کلید از خواب پا شدم
یه لحطه یخ کردم که اگه شوهرم نیست پس این کیه که کنارمه
سریع سرمو برگردوندم اما کسی نبود!!!
وووووی
h34r-smiley:
aohm
New member
نه مهسا منم ندیده بودم
منم اينو نديده بودم اما از اين نوع چندتا ديدم ..
يه نكته رو دقت كردين؟ اين فلش دوربين چقد قويه كه چيزايي كه چشم نميتونه ببينه رو ميتونه عكس بگيره!!!:65d6a5d6s:
مهنا این اصلا ترسناک نبود
رضا اگه ترسناک بود چکار میکردی؟
mohana
Well-known member
ba ba barghi
Well-known member
[/URL][/IMG]
اینم عکسی که گرفتم حالا شما بگید چیه؟
عزیزم نمی خوام تو دلتو خالی کنما ......ولی بهتره بدونی ....این عکس شما .....چیزه !!.............
وقتی عکس العمل سریع باشه و بخوای ازش عکس بگیری همچنین حالتی پیش میاد !!عزیزم عادیه ....نه جن ...نه پری !!
البته این نظر منه و کاملا شخصی می باشد !حالا شاید پری باشه !
تودلم خالی نمیشه من که نگفتم چیه :33: از شما پرسیدم بنظرتون چیه؟
من خودم علاقه ی زیادی به عکس گرفتن دارم ازون عکسایی که میگی پیش اومده گرفتم اصلا شکل خاصی ندارن و حالت درهمی دارن مث یه رنگین کمون میشن اما این عکس واقعا منظمه .........
البته شاید واسه من تکرار نشده اگه شما یه همچین عکسی گرفتین یا دارید خوشحال میشم ببینم
آخرین ویرایش:
ba ba barghi
Well-known member
reza.n
New member
بسی شاد میشدم.اینجوری میشدم:rolleyessmileyanim:
40):
mikhak s
New member
بله جانم من بارها اين كارو كردم تو خوابگاه معروف بودم:tonguesmiley: اوايلش برام فقط يه تفريح بود واقعا باحاله. ولي بعدش بخاطر يه موضوعي مطمئن شدم حقيقت داره. دروغ نيست. از اون موقع ديگه اين كارو انجام نميدم.چيزي كه ساكار جان گفت با كاري كه من انجام ميدادم فرق داره، يه مقواي بزرگ كه حروف الفبا به ترتيب روش نوشته شده ،بلي خير،سلام خداحافظ،اعداد از صفر تا 9. ماها، ايناروش نوشته ميشن. چند تا شمع كه وقتي برقا رو خاموش ميكنيم لازمه ،يه زير استكان كه با ماژيك روش يه فلش كوچيك ميكشيم.:ad54ad::ad54ad: حاللا آماده است تا كسيو كه ميخواييم بگيم بياد:smiliess (3):
mikhak s
New member
خواهر من همه چی رو نباید آموزش داد که ...!!
منم انجام دادم خب !به همین روش شما !! بعد زیر استکان سنگین نبود یکم !!ما سر نوشابه استفاده می کردیم !!
ولی خب نه تو خونه دانشجویی!!ما خونه دانشجویی مون خودش همین طوری ارواح خبیثه داشت !!
ولی کاملا این قضیه رو رد میکنم !!چون روح دستش از دنیا کوتاهه !!و این یه چیز کاملا اثبات شده است!!
منتها این جنیان هستن که باعث حرکت اون شی می شن !!و اگه دقت کنی خیلی وقتا ،همون چیزی رو می گن که تو ذهنت داره می گذره !!واسه ما که اینطوری بود!!شما رو نمی دونم !!::
وااای میخک ترسناک وقتی بود که باهاش خداحافظی می کردی ، بعد از خداحافظی می رفت رو سلام !!بی وجدان !
بخشيد خوفففففففففففف:dadad4:
آره عزيزم جنه، كه بين هر كدوم از كسايي كه تو اون جمع هست يه جن هم پيشش نشسته اونه كه زير استكانو تكون ميده ، نه چرا سنگين باشه؟ كاملا تكون ميخورد. اگه سوالي از آينده مي پرسيديم جوابه درستي نميداد چون جنا از آينده خبر ندارن. ولي هر چي از گذشته و حال مي پرسيديم از اون به اصطلاح روح كاملا درست جواب ميداد. سر همين قضيه يه چيزي براي من روشن شدچيزي كه تو حال اتفاق افتاده بود ولي من تا اون موقع نمي دونستم، يعني با احضار روح و حرف زدنش فهميدم . آره خيلي ترسناكه اون اولاش كه احضار ميكردم يكي اومده بود هر كاري ميكرديم خداحافظي نمي كرد مرگش به خاطر قصاص بود واي مامان برقي سكته ناقص كرديم تا رفت:1dco2x0p1lilzhfpg1t