شماره 108 :
synonym :
make fun of sth
۱- مسخره کردن، دست انداختن، مچل کردن، (به ریش کسی) خندیدن،
لاغیدن، ریشخند کردن
they mocked him for showing fear
او را به خاطر اینکه از خود ترس نشان داد مسخره کردند.
the children were mocking the poor
بچهها فقیران را مورد تمسخر قرار میدادند.
۲- تقلید کسی را درآوردن، تو جلد کسی رفتن، ادای کسی را درآوردن
when the teacher left, one of the students mocked him
معلم که رفت یکی از شاگردان ادای او را درآورد.
۳- عرض اندام کردن، (برای مبارزه) قدعلم کردن، نقش برآب کردن،
بی نتیجه کردن
the fortress had mocked invaders for centuries
قرنها این دژ جلو مهاجمین را گرفته بود.
۴- (با: at) مورد استهزا قرار دادن، تحقیر کردن
mocking laughter
خندهی استهزا آمیز
we shouldn't mock at other people's religious beliefs
ما نباید عقاید مذهبی دیگران را مورد تمسخر قرار بدهیم.
۵- تمسخر، مچل سازی
he took to heart what I had said in mock
آنچه را که به شوخی گفتم به دل گرفت.
۶- (شخص یا چیز) مورد تمسخر، مضحکه، اسباب خنده ۷- ادا
درآوری، تقلید درآوری، ریشخند ۸- وانمودین، ظاهری (نه واقعی)،
ساختگی، دروغین، دروغی، کاذب
mock-sympathetic words
کلمات حاکی از همدردی کاذبانه
a mock battle
جنگ زرگری، نبرد وانمودین
mock surprise
تعجب وانمودین
۹- وابسته به خوراک که به تقلید از خوراک دیگر ساخته شده است،
خوراک بدلی ۱۰- (انگلیس) امتحان تمرینی، آزمون آزمایشی
he will be taking his mocks in January
در ژانویه در آزمونهای آزمایشی خود شرکت خواهد کرد.
● make a mock of
دست انداختن، مورد تمسخر قرار دادن، مسخره کردن
● make mock of
خندیدن به، دست انداختن، مچل کردن