یادگیری لغات مهم ارشد به صورت چند بعدی

p5301

New member
لغت شماره 89 :
1-inquiry
2-enquiry
معنی این دو لغت با یکدیگر تفاوت اندکی دارد
definitions :
1: an offical effort to collect and examine information about sth.
درخواست به منظور بدست آوردن اطلاعات ، اگر این درخواست توسط مراجع قانونی و طی یک پروسه جدی و طولانی باشد به آن بازجویی ، بازپرسی ، تحقیق و پژوهش می گویند و از لغت شماره 1 استفاده می کنیم ، اگر درخواست بدست آوردن اطلاعات به طور معمولی و ساده باشد به آن " پرسش ، استعلام یا جستار " می گویند و از لغت شماره دو یا enquiry استفاده می کنن .
یک synonym مهم برای لغت شماره یک investigation است .
[emoji267] [emoji263] [emoji257] [emoji256]

تست لغت آزمون سال 1382 - 1383 :

-the police announced that will be an official .......into the mysterious death.
a : Rederence
b : Input
c : inquiry
d : review
پس از گذاشتن گزینه صحیح معنی می کنیم :
پلیس اعلام کرد که یک تحقیق رسمی بر روی مرگ مرموز انجام خواهد گرفت .
[emoji4] [emoji4] [emoji4]
 

p5301

New member
a8728d2ee6591025af8b8d8d4e7c7107.jpg
 

p5301

New member
شماره 90 :
5 لغت زیر با همدیگر مترادف هستند :
1-enormous
2-massive
3-huge
4-immense
5-gigantic
برای همه آنها می توان definition زیر را ارائه کرد :
- extremely large in size or amount
عظیم ، بزرگ ، زیاد
اما دو opposite یا متضاد مهم نیز دارند که عبارتند از :
- tiny
- minuscule
که به معنی very small می باشند .

[emoji4] [emoji4] [emoji4]
 

p5301

New member
شماره 91 :
دو لغت زیر شبیه همدیگه هستند :
1- purpose
2-propose
لغت شماره 1 در جمله نقش " اسم " دارد .
definition :
1: the aim or intention of sth
قصد و هدف از انجام یک کار
2 : the ability to plan for sth and work successfuly to achieve it .
عزم - اراده
برای معنی شماره 2 می توانیم determination را به عنوان مترادف نام ببریم .
اصطلاح داریم به نام on purpose که به معنی " عمدی " است .
لغت شماره 2 :
-to suggest an idea or plan .
پیشنهاد دادن - مطرح کردن
-to plan or intend to do sth
قصد کردن - در نظر داشتن
-to suggest some one for a job
معرفی کردن یک نفر برای یک شغل
-to ask someone to marry with you
درخواست ازدواج کردن
[emoji263] [emoji257] [emoji267] [emoji262] [emoji261] [emoji8]
در زبات انگلیسی ، لغت به تنهایی معنی خاص ندارد ، جمله یا context بسیار مهم است ، پس با توجه به نوع جمله معنی متفاوت میشه ، پس همه ی معنی های یک لغت مهم هستند و باید همشون رو یاد گرفت
[emoji13] [emoji13] [emoji13]
 

p5301

New member
شماره 92 :
دو لغت دیگه که یک کم شبیه به هم هستند و ممکنه اشتباه گرفته بشن :
1 : famine
2 : feminine
لغت شماره 1 به معنی " قحطی - گرسنگی " است و چند تا مترادف مهم دارد که عبارتند از :
-scarcity
- starvation
-shortage
لغت شماره 2 به معنی " زنانه و دخترانه " است و از واژه female یا زن گرفته شده است ، feminism نیز واژه ای مرتبط با این لغت است که به معنی " جنبش برابری حقوق زنان و مردان" است . برای این لغت نیز یک مکمل مهم "masculine "به معنای " مردانه " است .
[emoji14] [emoji14] [emoji14]
مثال ها :
-a feminine appearance
قیافه ای زنانه
-the book examines the subject from a feminine perspective .
کتاب موضوع را از دیدگاه و نقطه نظر زنانه مورد سنجش قرار می دهد .
-disasters such as flood and famine
فجایع مثل سیل و قحطی
[emoji261] [emoji262] [emoji267] [emoji256] [emoji263]
 

p5301

New member
شماره 93 :
دو لغت دیگر که با هم مشابه هستند :
1 : detain
2 : retain
لغت شماره یک :
- to officialy prevent some one to leave a place like a police station or hospital or prison .
تحت توقیف نگه داشتن - در بازداشت نگه داشتن
همچنین به معنای "معطل کردن کسی در جایی" نیز است .
[emoji256] [emoji261] [emoji262] [emoji263] [emoji267] [emoji256]
لغت شماره 2 :
- preserve , maintain
دو لغت بالا بهترین مترادف ها برای لغت retain هستند بنابراین برای این لغت می توان معنی های زیر را استفاده کرد :
- حفظ و نگهداری کردن
- تثبیت کردن
-ابقا کردن
[emoji4] [emoji4] [emoji4]
 

p5301

New member
شماره 94 :
wound
laceration
هر دو لغت به معنی " زخم - جراحت " هستند .
لغت wound می تواند فعل هم باشد که معنی " زخمی و مجروح کردن " می دهد ، حالت فعلی برای لغت شماره 2 lacerate
است .
[emoji267] [emoji256] [emoji263] [emoji262] [emoji261]
مثال ها :
- four people were seriously wounded in the explosion .
4 نفر در انفجار به شدت مجروح شدند .
- a deep wound
زخمی عمیق
- a wounded soldier
سربازی زخمی
-she suffered lacerations in her legs .
او از زخم هایی در پاهایش رنج می برد .
-his hand had been badly lacerated .
دستش به شدت زخمی شده بود .
[emoji26] [emoji26] [emoji26]
 

p5301

New member
شماره 95 :
لغت through را با جمله پیش می رویم
جملات مربوط به معنی شماره یک :
-blood was seeping through the bandages.
خون از بنداژ چکه چکه می کرد .
- the security guards pushed their way through the crowd .
نیروهای امنیتی راهشان را از میان جمعیت باز کردند.
-I looked through the window
من از پنجره نگاه کردم
- knowledge derived through books.
دانش بدست آمده از کتاب ها
در چهار جمله بالا می توانیم برای through معنی " از - از طریق - از میان " را بگوییم .
[emoji261] [emoji262] [emoji263] [emoji267] [emoji256]
جملات مربوط به معنی شماره 2 :
-they spent a couple of hours walking through the mall .
آنها دو ساعت رو در حال قدم زدن در پاساژ گذراندند.
- a machine that flies through the air.
ماشینی که در هوا پرواز می کند .
در دو جمله بالا می توانیم برای through معنی " در " را استفاده کنیم .
[emoji267] [emoji263] [emoji262] [emoji261] [emoji256] [emoji257]
جملات مربوط به معنی شماره 3 :
-read the essay through and tell me what you think
کل مقاله رو بخون و به من نظرت رو بگو
- all through the year .
تمام طول سال
-through summer
تمام تابستان
در سه جمله بالا through به معنی " تمام - همه - سرتاسر " است .
[emoji261] [emoji256] [emoji262] [emoji263] [emoji267]
- a through train
قطار بدون توقف
-the light was red , but he drove straight through .
چراغ قرمز بود اما او بدون توقف مستقیم رفت .
در دو جمله بالا through معنی " بدون توقف " می دهد
 

p5301

New member
شماره 96 :
برای 3 لغت زیر در زبان فارسی می توانیم یک معنی بگوییم ، اما کاربرد این کلمات در زبان انگلیسی با یکدیگر متفاوت بوده که میخواهیم به تفاوت آنها بپردازیم
1- survivor
2- relic
3 - vestige
در زبان فارسی هر 3 لغت بالا را می توانیم " به جای مانده - باقی مانده " معنی کنیم . اما بررسی تخصصی هر لغت :
لغت شماره 1 یا survivor : زمانی که بخواهیم بگوییم یک نفر بعد از حادثه ای ناگوار جان سالم به در برده است ، به این فرد " بازمانده " می گوییم .
definition : a person who continues to live aftet an accident , illness , war...etc
مثال :
-she interviewed the survivors of the flood .
او با بازماندگان سیل مصاحبه کرد.
[emoji263] [emoji262] [emoji256] [emoji261] [emoji257] [emoji267]
لغت شماره 2 یا vestige :
definition : the last small part that remains of sth .
آخرین بخش باقی مانده از چیزی که می توانیم " رد ، نشانه " معنی کنیم .
-a vestige of ancient traditions
نشانه ای از سنت های قدیمی
-there is no vestige of hope in her face.
نشانه ای از امید در چهره اش نیست .
[emoji262] [emoji263] [emoji257] [emoji257] [emoji257]
لغت شماره 3 یا relic :
definition : sth that is from a past time or place or culture .
چیزی که از گذشته باقی مانده باشد " رسم -یادگار -اثر بر جا مانده - بقایا "
-relics of a lost civilization
باقی مانده های یک تمدن گم شده
-relics of the war
اثرات بر جای مانده از جنگ
[emoji267] [emoji262] [emoji263] [emoji261] [emoji256]
ولی خوب اگر هدف ما فقط ترجمه باشد ، می توانیم همان دو معنی کلی بالا رو پذیرفته ولی اگر writing مد نظرمان باشد ، باید به این تفاوت ها توجه کنیم
[emoji12] [emoji23] [emoji23] [emoji28]
 

p5301

New member
لغت شماره 97 :
perish
definition :
1) to die especially in a sudden and violent way .
هلاک شدن ، جان باختن
2) to be lost or destroyed
تخریب شدن ، نابود شدن
3 ) to slowly break apart by a natural process .
فاسد شدن ، تجزیه شدن
[emoji261] [emoji263] [emoji267] [emoji262] [emoji257]
یک idiom مهم برای این لغت :
perish the thought
حرفشو هم نزن !!!!
Me !! get married ? perish the thought
من و ازدواج ؟ حرفشو هم نزن
[emoji267] [emoji262] [emoji257] [emoji263] [emoji261]
مثال ها :
- a family of four perished in the fire.
خانواده ای چهار نفره در آتش سوزی جان باختند .
- Early buildings were made of wood and have perished.
خانه های اولیه از چوب ساخته شدند و نابود شده اند .
[emoji257] [emoji262] [emoji263] [emoji261] [emoji267]
خانواده :
perishable " adj "
در مورد مواد غذایی به کار می رود که زود فاسد می شوند : به معنی " فاسد شدنی "
perishable items such as butter and fruit.
[emoji12] [emoji28] [emoji13] [emoji14] [emoji23]
 

mojnia

New member
لغت شماره 97 :
perish
definition :
1) to die especially in a sudden and violent way .
هلاک شدن ، جان باختن
2) to be lost or destroyed
تخریب شدن ، نابود شدن
3 ) to slowly break apart by a natural process .
فاسد شدن ، تجزیه شدن
[emoji261] [emoji263] [emoji267] [emoji262] [emoji257]
یک idiom مهم برای این لغت :
perish the thought
حرفشو هم نزن !!!!
Me !! get married ? perish the thought
من و ازدواج ؟ حرفشو هم نزن
[emoji267] [emoji262] [emoji257] [emoji263] [emoji261]
مثال ها :
- a family of four perished in the fire.
خانواده ای چهار نفره در آتش سوزی جان باختند .
- Early buildings were made of wood and have perished.
خانه های اولیه از چوب ساخته شدند و نابود شده اند .
[emoji257] [emoji262] [emoji263] [emoji261] [emoji267]
خانواده :
perishable " adj "
در مورد مواد غذایی به کار می رود که زود فاسد می شوند : به معنی " فاسد شدنی "
perishable items such as butter and fruit.
[emoji12] [emoji28] [emoji13] [emoji14] [emoji23]


perish
syn.: decay decease die disappear succumb vanish
ant.: survive
 

p5301

New member
شماره 98 :
قابل توجهه ، چشمگیره ، اصن لامصب اینقد تو چشه که نمیشه ازش گذر کرد ، برای " چشمگیر ، قابل توجه " هشت تا لغت مهم داریم که همشون هم پرکاربرد هستند.
1 : significant
2 : remarkable
3 : noteworthy
4 : striking
5 : considerable
6 : noticeable
7 : conspicuous
8 : eye - catching
[emoji257] [emoji263] [emoji261] [emoji267] [emoji256]
مثال ها :
-a significant change in their foreign policy .
تغییر قابل توجه در سیاست خارجی
-remarkable achievement
موفقیتی قابل توجه
-several noteworthy performances during his short career .
چندین موفقیت چشمگیر در طی مدت کوتاه بازیگری
[emoji257] [emoji6] [emoji5] [emoji4]
 

p5301

New member
شماره 99 :
precipitation :
1 : rain , snow , etc... that falls
بارش ، بارندگی
2 : the amount of rain or snow that falls .
میزان بارندگی
3 : a chemical process in which solid material is seprated from a liquid .
رسوب ، ته نشست : در شیمی و همچنین در پزشکی
برای مثال ته نشست یا precipitation کمپلکس های آنتی ژن - آنتی بادی
حالت فعلی این لغت precipitate است و چند معنی دارد که در پزشکی معنی " رسوب کردن ، ته نشست کردن " مهم است .
[emoji257] [emoji6] [emoji5] [emoji4]
 

p5301

New member
شماره 100 :
یه وقت هایی می خواین از لحاظ کمیت یا کیفیت به "کافی بودن ، اندازه بودن یا شایسته بودن " اشاره کنین در اینحالت می توانیم از لغاتی مانند
enough
adequate
sufficient
به عنوان صفت بهره ببریم . که همانطور که ذکر شد معنی
کافی -بسنده - به اندازه را میدن .
اما فرض کنین چیزی از " حد کافی و بسنده " بالاتر باشه و به عبارتی دیگه داشته باشه شورشو در می آورده باشه اینجا از صفت " زیادی ، مفرط ، بیش از حد " استفاده می کنیم که در زبان انگلیسی بهترین معادل ها :
1 : surplus
2 : extra
3 : excessive
4 : additional
هستند .
[emoji257] [emoji256] [emoji267] [emoji261] [emoji263]
مثال ها :
-Excessive drinking can lead to stomach disorder .
نوشیدن بیش از حد " مشروبات " میتواند منجر به اختلالات معده ای گردد.
-high fever , nausea and excessive sweating are some of the symptoms
تب بالا ، تهوع و عرق بیش از حد بعضی از علایمش بودند .
-additional costs
مخارج اضافی
- the government has promised an extra one billion £ for health care.
دولت قول یک بیلیون دلار مازاد برای بهداشت عمومی را داد.
[emoji12] [emoji28] [emoji23]
 

shadman

New member
سلام

دستم ب دامنتون دوستان لطفا اگه کسی منابع زبان ارشد 94 رو داره بهم بگه لطفا.
 

p5301

New member
شماره 101 :
مثال ها :
- children in their halloween costumes .
بچه ها در لباس های هالویینشان
-the waiters all in ancient roman costumes.
خدمه همه در لباس روم باستان
-it is the custom for women in that country to marry young.
این رسما که زنا در اون کشور زود ازدواج می کنن.
-I am a regular customer.
من یک مشتری دائم هستم .
[emoji23] [emoji28] [emoji12]
 

p5301

New member
شماره 102 :
549c3f2a96a110e709872af398ced410.jpg


habitat :
زیستگاه ، بوم ، محیطی که در آن مشغول زندگی هستید.
[emoji23] [emoji28] [emoji12] [emoji4]
 

p5301

New member
شماره 103 :
b6b6c9e6c88a962719849b6ee33e3943.jpg

لغت anorexia به معنی " بی اشتهایی است ، این دوستمون بر بی اشتهایی غلبه کرده ....
لامصب تو پدر بی اشتهایی هستی ، شکست دادن چیه ؟
[emoji28] [emoji23] [emoji12] [emoji28]
 
بالا