یادش به خیر بچگی ها

parastar tbz

New member
wall_56415_48553315
k2438_523487_1227922878782.jpg

کفش هایت را واکس میزنم ...

نو می کنم ...

تا بتوانم درس بخوانم ...

تو که خوشبخت تر از منی چرا درسهایت را نمیخوانی ؟!

♥ به افتخار دخترهای دل پاک سرزمین من = لایک ♥
 

mikhak s

New member
وای من این چسبونکارو خیلییییییییییییییییییییییی دوست داشتم:sadsmiley:
95692443333091162694.jpg
 

mikhak s

New member
واییییییییییییییییییییییییی چقدر با این ساعت ذوق میکردیم

83387881314876870658.jpg


 

ROJO

New member
من این یکی رو یادم نمیاد::14:

09317802815579775955.jpg

ای جوونم! من یادمه ایییینو! عموم رفته بود مکه ازینا واسم اورده بود:4d564ad6:عکساش همه از مکه و مدینه بود، دختر داییام میومدن خونمون من قایمش میکردم میگفتم خراب میکنن دوربینمو:dadad4:
 

ROJO

New member
دهه شصتیا کی یادشه؟

16538337241427820424.jpg



33125034683737848986.jpg

بالاییو یادمه پایینی نه!
برگشتنی از مدرسه با دوستام میخریدم خیلی حال میداد ، ولی یادمه مامانم همیشه دعوام میکرد میگف ازینا نخر همش رنگه بستنی بخر ولی باز من اینارو میخریدم تا میرسیدم خونه دهنمو آب میکشیدم که زبونم رنگی نباشه مامانم بفهمه:motat:
 

MRT

New member
یادش بخر بچه که بودیم چقدر با دخترا دعوا میکریم.
خیلی کیف میداد.
هی میزدیمشون
اونا هم
گریه میکرن میرفتن به ماماناشون میگفتن
ولی یه دخر عربه ای بود که ما پسرای خیابون زورمون بهش نمیرفت و همیشه هممون رو میزد.
 

sepid71

New member
اون روزا یادش بخیر ؛ چه روزای قشنگی بود ...

کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم

اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم

کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود

کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش

را از نگاهش می توان خواند

کاش برای حرف زدن

نیازی به صحبت کردن نداشتیم

کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود

کاش قلبها در چهره بود

اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد

و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم

سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست

سکوتی را که یک نفر بفهمد

بهتر از هزار فریادی است که هیچ کس نفهمد

سکوتی که سرشار از ناگفته هاست

ناگفته هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران درد دارد

دنیا را ببین ...

بچه بودیم از آسمان باران می آمد

بزرگ شده ایم از چشمهایمان اشک می آید!

بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن

بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه

بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم

بزرگ شدیم تو خلوت اشک می ریزیم

بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست

بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه

بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم

بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی

بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم

بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن

بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که

اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه

کاش هنوزم همه رو

به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم

بچه که بودیم اگه با کسی

دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت

بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم

بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم

بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه

بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود

بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه

بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود

بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم

بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم

بزرگ که شدیم همش تو خیالمون برمیگردیم به بچگی

بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند

بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم... هیچ کس نمی فهمد

بچه بودیم دوستیامون تا نداشت

بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره

بچه که بودیم بچه بودیم

بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ، دیگه همون بچه هم نیستیم
شاید به روی خودمون نیاریم

ولی همیشه ذهنمون پر از این آرزوست که :

ای کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدیم

و هنوزم تو عالم بچگی بودیم
 
آخرین ویرایش:

baran201

New member
گاهی دلت از سن و سالت می گیرد

می خواهی کودک باشی

کودک به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد

و آسوده اشک می ریزد

بزرگ که باشی
390da5f00175eec8f20cf1dcb6ca88c7efa2beed.jpeg
باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی ...

- - - Updated - - -

گاهی دلت از سن و سالت می گیرد

می خواهی کودک باشی

کودک به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد

و آسوده اشک می ریزد

بزرگ که باشی
390da5f00175eec8f20cf1dcb6ca88c7efa2beed.jpeg
باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی ...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahii

baran201

New member
1283005325_bachegi.jpg

چقدر دلم برات تنگ شده ......
کودکی من ....
 

پیوست‌ها

  • 6de7e656746e36dd7436792eb0473020e7c03c1f.jpeg
    6de7e656746e36dd7436792eb0473020e7c03c1f.jpeg
    107.3 کیلوبایت · بازدیدها: 57

ساحل

New member
نصف شبی این تاپیک منو به کجاها برد
فقط کشیدن یه آهِ پر از حسرت از دستمون بر میاد

دهه شصتیا کی یادشه؟

16538337241427820424.jpg





یادمونه، ما که بهش میگفتیم آلاسکا، خیلیم دلچسب بود، تو خونه هم خودمون درستش میکردیم
.
.
.

اکثر بچه ها از خاطره کتک زدناشون و ... گفتن
ولی من یاد کتک خوردنم افتادم:sad:
چهارم پنجم که بودیم یه روز معلممون نیومد و ما رو با یه دیگه ادغام کردن
معلم اون یه خانم خیلی جدی و بداخلاق و ترسناک بود که ما سعی میکردیم سایه مون هم از یه کیلومتریش رد نشه
دست به زدنشم که ماشالااااااا 20
یکی از بچه ها شیطنتی کرد که معلم میخواست تبیه ش کنه
از شانس من اون دانش آموز کنار من نشسته بود
معلم که اومد بالا سرمون من دست به سینه نشستم و سرمو انداختم پایین
تو همین حال و هوا بود م که تققققققق... یکی
محکم زد تو سرم، طوری که با سر داشتم میرفتم تو میز نیمکت:1dco2x0p1lilzhfpg1t
یهو بچه ها صداشون در اومد که کار این نبوده که کار بغل دستیش بوده، معلم که چشاش 4 تا شده بود گفت پس چرا تو مثل مجرما سرت رو انداختی پایین و منو با اشتباه انداختی،بعد یکی کوبید تو سر اون یکی و با خونسردی تمام رفت
انگار نه انگار که چی به سر احساس من آورده
girl_cray.gif

هنوزم بعد 20 سال یاد اون روز که میوفتم حرصم در میاد





 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: zErOOn3

zErOOn3

Well-known member
یادش بخر بچه که بودیم چقدر با دخترا دعوا میکریم.
خیلی کیف میداد.
هی میزدیمشون
اونا هم
گریه میکرن میرفتن به ماماناشون میگفتن
ولی یه دخر عربه ای بود که ما پسرای خیابون زورمون بهش نمیرفت و همیشه هممون رو میزد.

:25r30wi::25r30wi: :sarma:

بسی منمون /...

از همگی /...

سلام ...
 

mahsa.

New member
ما بچه های کارتون های سیاه و سفید بودیم
کارتونهایی که بچه یتیم ها قهرمانهایش بودند
ما پولهایمان را می ریختیم توی قلک های نارنجکی و می فرستادیم جبهه
دهه های فجر مدرسه هایمان را تزئین می کردیم
توی روزنامه دیواری هایمان عکس امام را می کشیدیم

شهید که می آوردند زار زار گریه می کردیم
اسرا که برگشتند شاد شاد خندیدیم

ما از آژیر قرمز می ترسیدیم
ما به شیشه خانه هایمان نوار چسب می زدیم از ترس شکستن دیوار صوتی
ما توی زیر زمین می خوابیدیم از ترس موشک های صدام
ما چیپس نداشتیم که بخوریم
حتی آتاری نداشتیم که بازی کنیم
ما ویدیو نداشتیم
ما ماهواره نداشتیم
ما را رستوران نمی بردند که بدانیم جوجه کباب چه شکلی است
ما خیلی قانع بودیم به خدا

صحنه دارترین تصاویر عمرمان عکس خانم های مینی ژوب پوشیده بود توی مجله های قدیمی یا زنانی که موهایشان باز بود توی کتاب های آموزش a.b.c.d
زنهای فیلمهای تلویزیون ما توی خواب هم روسری سرشان می کردند
حتی توی کتابهای علوممان هم با حجاب بودند
ما فکر می کردیم بابا مامان هایمان ما را با دعا کردن به دنیا آورده اند
عاشق که می شدیم رویا می بافتیم
موبایل نداشتیم که اس ام اس بدهیم
جرات نداشتیم شماره بدهیم مبادا گوشی را بابا هایمان بردارند

ما خودمان خودمان را شناختیم
بدنمان را ، جنسیتمان را یواشکی و در گوشی آموختیم
هیچکس یادمان نداد

و حالا گیر افتاده ایم بین دو نسل
نسلی که عشق و حال هایشان را توی شهر نو ها و کاباره های لاله زار کرده بودند
و نسلی که دارد با فارسی وان و من و تو و ایکس باکس و فیس بوک بزرگ می شوند
و هیچکدامشان مارا نمی شناسند و نمی فهمند...

گیر افتادیم به خدا...

:sad:*********************
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: M@RY@M
بالا