مشاعره

bioelectric

New member
داغ پنهان من از خنده ی خونین پیداست
ای بسا خنده که از گریه غم انگیز تر است
 

rahil

New member
داغ پنهان من از خنده ی خونین پیداست
ای بسا خنده که از گریه غم انگیز تر است

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم

گاهی از کوچه‌ی معشوقه‌ی خود می‌گذرم

تو از آن دگری رو که مرا یاد توبس

خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
 

kaveh1316

New member
میازار موری که دانه کش است
که شلوار داردو و شلوارش بی کش است:black_eyed:
 

Maryam.A

Well-known member
تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده
بی آنکه وعده باشد در انتظار یار بوده
 

bioelectric

New member
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
باز نیابد خلاص هر که در این دام رفت
 
آخرین ویرایش:

leylii

New member
تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمیدانم.....
 

leylii

New member
تا حدیث عاشقی وعشق باشد در جهان

تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق
 

bioelectric

New member
قبول کن که نفاق از فراق تلخ تر است
قبول کن که از این تلخ تر نخواهم دید
 

bioelectric

New member
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
 

Maryam.A

Well-known member
تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
 

bioelectric

New member
در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه
به من کم میکنی لطفی که داری این زمان یا نه
 

bioelectric

New member
تنهاییم را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست
 

ZOT

New member
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت
 

bioelectric

New member
تو جان شعر من هستی و میبینم بر آن هستی
که بنشانی مرا در آرزوی دفتری دیگر
 

mohana

Well-known member
رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد
 

bioelectric

New member
دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا میکنم هر شب
 
بالا