arshade90
New member
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
دل داده ام به یاری شوخی کشی نگاری
مرضیه السجایا محموده الخصائل
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
دیدمش خرم وخندان قدح باده بهدست
وندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی، بر زلف او عاشق شدم
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی،من به خدا رسیده ام
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پرملال ما پرنده پر نمی زند
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پرملال ما پرنده پر نمی زند
دلم ز پرده برون شد، کجایی ای مطرب؟ ..... بنال، هان! که از این پرده کار ما به نواست
در دایره قسمت ما نقطه ی تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی