مشاعره

abtin13

New member
شعرهای بعدی انشالا
واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
 

aarash

New member
با سلا به همه
دوش آن بت من دست در آغوشم کرد بگرفت مرا و حلقه در گوشم کرد
گفتم صنما ز عشق تو بخروشم لب بر لب من نهاد و خاموشم کرد

- - - Updated - - -

با سلا به همه
دوش آن بت من دست در آغوشم کرد بگرفت مرا و حلقه در گوشم کرد
گفتم صنما ز عشق تو بخروشم لب بر لب من نهاد و خاموشم کرد
 

yara

New member
دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا می‌طلبم صحبت روشن رایی
 

mamaie

New member
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
 

nastaran8

New member
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را



- - - Updated - - -

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

 

shiny

New member
آه اگر روزي نگاه تو مونس چشمان من باشد
قلعه ي سنگين تنهائي‌ ، چارديوارش زهم پاشد

آه اگر دستان خوب تو ، حامي دستان من باشد
قلعه ي سنگين تنهائي‌ ، چارديوارش زهم پاشد
 

nastaran8

New member
دلی که بستهٔ زنجیر زلف یاری نیست

به پیش اهل نظر هیچش اعتباری نیست

 

abtin13

New member
تو را من چشم در راهم
شباهنگام که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
 

nastaran8

New member
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم

در میان لاله و گل آشیانی داشتم

 

baran71

New member
مژده اي دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد

- - - Updated - - -

مژده اي دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
 

pari20

New member
دانی در دفتر دلم با جوهر عشق چه نوشتم ؟
نوشتم ای همه مهر وصفا ای به دردم تو دوا
همدمم مهربونم مونس وهم زبونم
دوســـــــــــــــتت دارم خواهرجونم :heart::heart::(40):
 

IL-2

Well-known member
دانی در دفتر دلم با جوهر عشق چه نوشتم ؟
نوشتم ای همه مهر وصفا ای به دردم تو دوا
همدمم مهربونم مونس وهم زبونم
دوســـــــــــــــتت دارم خواهرجونم :heart::heart::(40):



مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزاردامادست
 

nastaran8

New member
تو آسان نيامدى بردست که آسان بگذرى از من
کنون ازتو بگذشتن مثال جان کندن است بر من
 

abtin13

New member
نه سلامم نه علیکم
نه سپیدم نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته‌ام و برده دینم
 

nastaran8

New member
مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
قضاى آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد
 

sepidh gh

New member
دهان شهد تو داده رواج آب خضر ...... لب چو قند تو برد از نبات مصر رواج
 

shiny

New member
تو بیقراری از لب این رود بگذری

مــن ناگزیـرم از دل این رود بگذرم

بی مقصدی به راهم و بی قایقی به آب

دریا بایست نیلبکم را بیاورم
 

mohammad63

Well-known member
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت ............. مست گفت ای دوست این پیرهن است، افسار نیست ..
 
بالا