ماه محرم ما کنکوری های 94

شفق بانو

New member
بیایید در ماه محرم اگر زنجیرمیزنیم ، قبل از آن زنجیر غفلت از پای خود باز کرده باشیم ...

اگر که سینه میزنیم ، قبل از آن سینه دردمندی را از غم و آه پاک کرده باشیم ...

خوب است اگر اشکی میریزیم، اما قبل از آن اشک از چهره ی مظلومی پاک کرده باشیم ...


آن وقت می توانیم با افتخار بگوییم : یا حسین (ع )


141396948802211.jpg


 

mozhdeee

New member
ای حسین ای حوض کوثر لبلرون آلتدا نهان
عالم حیراندور بو قدرتلن که وئردون تشنه جان

شربتون زهرابه ی شمشیر غسلون اولدی قان
هم سوسوز هم صاحب دریا سلام اولسون سنه
:rose:
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: maxin

yara

New member








اسامی شهدای حماسه عاشورا
الف-اهل بیت
(۲۵تن)
ب-اصحاب
(۱۸نفر)
ج-انصار
(۲۹نفر)
۱-علی اکبر فرزندامام​
۲-علی اصغر فرزندامام​
۳-جعفر فرزندامام​
۴-عباس برادرامام​
۵-عثمان برادرامام​
۶-ابوبکر برادرامام​
۷-محمد اصغر برادرامام​
۸-جعفر برادرامام​
۹-عبدالله برادرزاده امام​
۱۰-ابوبکر برادرزاده امام​
۱۱-قاسم برادرزاده امام​
۱۲-مسلم بن عقیل(عموزاده)​
۱۳-جعفر بن قیل( عموزاده)​
۱۴-عبدالرحمن بن عقیل (عموزاده)​
۱۵-عبدالله اکبر(عموزاده)​
۱۶-علی(عموزاده)​
۱۷-عون نوه عمو(جعفر)​
۱۸-عبدالله نوه عمو(جعفر)​
۱۹-عبیدالله نوه عمو (جعفر)​
۲۰-عبدالله فرزندمسلم​
۲۱-محمد فرزندمسلم​
۲۲-محمدبن ابوسعیدبن عقیل​
۲۳-یکنفرنوه عمو از ابولهب​
۲۴-ابوالنیاج بن ابوسفیان​
۲۵-عبدالله بن بقطر(برادررضایی)​
زندگان ذکور
۱-امام سجاد​
۲-حسن بن حسن​
۳-عمروبن حسن​
۴-محمدبن عقیل​
۵-قاسم عبدالله بن جعفر​
۱-حبیب بن مظاهر(مسن ترین)​
۲-علی بن مظاهر(برادرحبیب)​
۳-یزیدبن مظاهر(برادرحبیب)​
۴-زهیربن قین​
۵-مسلم بن عوسجه (اولین شهید)​
۶-سلیمان(غلام امام)​
۷-منحج (غلام امام)​
۸-عبدالله عمیرکلبی​
۹-همسرعمیر​
۱۰-فرزندعمیر​
۱۱-سیف بن حارث همدان​
۱۲-جناذه بن حارث انصاری​
۱۳-عمربن جناذه​
۱۴-جابربن حارث سلمانی​
۱۵-مالک بن انس باهلی​
۱۶-نافع بن هل​
۱۷-ابوثمامه صائدی​
۱۸-سویدبن عمره(اخرین شهید)​
۱-حربن یزید ریاحی​
۲-مصعب بن یزید(برادرحر)​
۳-علی بن حر(فرزندحر)​
۴-ابوالشعثاء​
۵-بریربن حضیر همدانی​
۶-عمربن قرظه انصاری​
۷-سواربن ابی حمیر​
۸-عبدالله بن عرزه​
۹-عبدالرحمن بن عبدالله​
۱۰-مالک بن عبدالله​
۱۱-عمروبن مطاع​
۱۲-شوذب(غلام او)​
۱۳-برابن مغفل​
۱۴-ابن معقل اصبحی​
۱۵-سعیدبن عبدالله​
۱۶-عمر بن خالد​
۱۷-مجمع بن عبدالله​
۱۸-مجمع بن عبدا…​
۱۹-حنظله بن اسعد​
۲۰-حجاج بن مروان​
۲۱-سعدبن حنظله​
۲۲-عمروبن خالد​
۲۳-یحیی بن سلیم​
۲۴-قره بن ابی غره​
۲۵-خالدبن عمرو​
۲۶-عمربن خالدازدی​
۲۷-عبدالرحمن بن عرزه​
۲۸-عایس بن ابی شبیب​
۲۹- اسلم بن عمر​
 

مجید دیجی

مدیر بخش
شب هشتم ـ حضرت علي اکبر عليه‏السلام.

على اكبر علیه السلام ، بزرگ ترین پسر امام حسین علیه السلام بود كه از نظر صورت و سیرت و سخن گفتن، به حدّى شبیه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بود كه هر كس شوق دیدار پیامبر صلى الله علیه و آله را داشت، به او مى نگریست، چنان كه پدر بزرگوارش، طبق نقلى، هنگام رفتن وى به میدان نبرد، فرمود:
خداوندا ! گواه باش كه جوانى براى جنگ با آنان مى رود كه شبیه ترینِ مردم به پیامبرت از جهت صورت و سیرت و سخن گفتن است و ما هرگاه مشتاق دیدار پیامبر تو مى شدیم، به او نگاه مى كردیم .
على اكبر علیه السلام در واقعه عاشورا، از اركان سپاه امام علیه السلام به شمار مى رفت. تأكید او بر حق مدارى و دفاع از حق تا ایثار جان، هنگام شنیدن خبر به شهادت رسیدن خود در مسیر كربلا از پدر بزرگوارش، اذان گفتن براى اقامه جماعت به امامت حسین علیه السلام در جریان برخورد سپاه حُر با كاروان امام علیه السلام ، بر عهده گرفتن مسئولیت آب رسانى به خیمه ها در شب عاشورا و همچنین داوطلب شدن ایشان براى شهادت پیش از دیگر بنى هاشم، بنا بر نقل مشهور، از ویژگى هاى این فرزند برومند سیّدالشهدا علیه السلام است
 

مجید دیجی

مدیر بخش
گونگی شهادت علی اکبر علیه السلام
شیخ صدوق(ره) به نقل از امام زین العابدین علیهم السلام می نویسد: هنگامى كه على اكبر علیه السلام براى مبارزه به سوى دشمن رفت، چشمان حسین علیه السلام، گریان شد و گفت:
اللّهُمَّ كُن أنتَ الشَّهیدَ عَلَیهِم، فَقَد بَرَزَ إلَیهِمُ ابنُ رَسولِكَ، وأشبَهُ النّاسِ وَجهاً وسَمتاً بِهِ
«خدایا ! تو بر ایشان گواه باش ، كه فرزند پیامبرت و شبیه ترینِ مردم به او در صورت و سیرت ، به سوى آنان مى رود» .
در این باره سید بن طاووس(ره) در «الملهوف» می نویسد:على اكبر علیه السلام كه از زیباروى ترین و خوش خوترینِ مردم بود، بیرون آمد و از پدر، اجازه نبرد خواست . امام علیه السلام به او اجازه داد. سپس ، مأیوسانه به او نگریست و سرش را پایین انداخت و گریست .
سپس گفت: «خدایا ! گواه باش . جوانى به نبرد آنها مى رود كه از نظر صورت و سیرت و سخن گفتن ، شبیه ترینِ مردم به پیامبر توست و ما هر گاه مشتاق پیامبرت مى شدیم، به او مى نگریستیم». سپس، بانگ برآورد و فرمود: «اى پسر سعد! خداوند، رَحِمت را قطع كند، همان گونه كه رَحِم مرا قطع كردى.»
علی اکبر علیه السلام به میدان رفت و جنگ نمایانی کرد. آن گاه، ده تن از آنان را كُشت و سپس به نزد پدرش باز گشت و گفت: اى پدر ! تشنه ام. حسین علیه السلام فرمود: «شكیبایى كن، پسر عزیزم! جدّت با كاسه اى پُر به تو مى نوشانَد» . او باز گشت و جنگید و 44 تن از دشمنان را كُشت
اریخ الطبرى به نقل از ابو مِخنَف می نویسد: زُهَیر بن عبد الرحمان برایم نقل كرد كه :
مُرّة بن مُنقِذ بن نُعمان عبدى لیثى، او را دید و گفت: گناهان عرب بر دوش من، اگر بر من بگذرد و چنین كند و من، پدرش را به عزایش ننشانم !
على اكبر علیه السلام ، با شمشیرش به دشمن حمله مى بُرد كه بر مُرّة بن مُنقِذ گذشت . او نیزه اى به على اكبر علیه السلام زد و او [بر زمین] افتاد .
على اكبر علیه السلام، ندا داد: اى پدر ! سلام بر تو ! این، جدّم است كه به تو سلام مى رساند و مى فرماید: «زودتر ، به سوى ما بیا».
دشمن، گِردش را گرفتند و با شمشیرهایشان، او را تكّه تكّه كردند .
همچنین سلیمان بن ابى راشد، از حُمَید بن مسلم اَزْدى برایم نقل كرد كه: در روز عاشورا، به گوش خود شنیدم كه حسین علیه السلام مى گوید: «خدا، بكشد كسانى را كه تو را كشتند، اى پسر عزیزم! چه گستاخ بودند در برابر [خداى] رحمان و بر هتك حرمتِ پیامبر! دنیا، پس از تو ویران باد!
و گویى هم اینك به زنى مى نگرم كه مانند خورشیدِ به گاه طلوع، به سرعت، بیرون دویده، ندا مى دهد: اى برادرم و فرزند برادرم! در باره او پرسیدم. گفته شد: این، زینب، فرزند فاطمه دختر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است.
آن زن آمد تا خود را بر روى [پیكر] على اكبر علیه السلام انداخت. حسین علیه السلام نزد او آمد و دستش را گرفت و او را به خیمه، باز گردانْد. سپس، حسین علیه السلام به پسرش روى آورد و جوانان [خاندان] او نیز همراهش آمدند. حسین علیه السلام فرمود: «برادرتان را ببرید !»
آنان، او را از آن جایى كه بر زمین افتاده بود ، بُردند و در خیمه اى نهادند كه جلوى آن مى جنگیدند.
 

مجید دیجی

مدیر بخش
امام صادق(ع) قبر حضرت علی اکبر(ع) پائین پای پدر بزرگوارش قرار دارد و نقل می کنند که امام زین العابدین(ع) به بنی اسد امر فرمود: دو گودال حفر کردند که در یکی بنی هاشم دفن شدند و در دیگری اصحاب.

بنابراین از همه شهداء، حضرت علی بن الحسین، یعنی علی اکبر(ع) به امام نزدیکتر است، و علی القواعد بعد از آن قبر شهدای بنی هاشم است و سپس قبور شهدای اصحاب.
 

مجید دیجی

مدیر بخش
لطفا فاتحه برای شهیدان و اسیران صحرای کربلا یادتون نره....
بیاد سینه سوخته امام سجاد و حضرت زینب...
 

مجید دیجی

مدیر بخش
583225_Z24gi7eW.jpg

وعده ای داده ای و راهی دریا شده ای
خوش به حال لب اصغر که تو سقا شده‏اى
آب از هیبت عباسى تو مى‏لرزد
بى عصا آمده‏اى حضرت موسى شده‏اى
به سجود آمده‏اى یا که عمودت زده‏اند
یا خجالت زده‏اى وه که چه زیبا شده‏اى
یا اخا گفتى و ناگه کمرم درد گرفت
کمر خم شده را غرق تماشا شده‏اى
منم و داغ تو و این کمر بشکسته
تویى و ضربه‏اى و فرق ز هم وا شده‏اى
سعى بسیار مکن تا که ز جا برخیزى
اندکی فکر خودت باش ببین تا شده‏اى
مانده‏ام با تن پاشیده‏ات آخر چه کنم؟
اى علمدار حرم مثل معما شده‏اى
مادرت آمده یا مادر من آمده است
با چنین حال به پاى چه کسى پا شده‏اى
تو و آن قد رشیدى که پر از طوبى بود
در شگفتم که در این قبر چرا جا شده‏اى

اشعار شب تاسوعا - اشعار حضرت عباس (علیه السلام): شب نهم - دیوانگان حضرت رقیه(س)
 

مجید دیجی

مدیر بخش
تصویری از ورودی سرداب حرم حضرت عباس عليه السلام بعد از پروژه نوسازي؛ راهروهایی که در عكس مشاهده مي شود هميشه پر از آب مي‌شود و هيچ وقت نتوانسته‌اند جلوی اين آب كه دور مزار حضرت در طواف است را بگيرند و در نهايت مجبور به کف سازی و ايجاد آب راه براي هدايت آب شده‌اند.
78032.jpg

78034.jpg
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: پیچک

مجید دیجی

مدیر بخش
توسّل به باب الحوائج، حضرت ابوالفضل العبّاس(علیه‏السلام)
و اما می‏خواهم بروم سراغ توسّلم؛ من امشب که اینجا آمدم، خودم با حاجت آمدم. بعید می‏دانم در بین شما کسی باشد که حاجت نداشته باشد. می‏دانید که آن شخصیتی که در بین اولیای خدا باب‏الحوائج بودنش برجسته است و به تجربه رسیده است و شبهه‏ای در آن نیست، ابوالفضل(علیه‏السلام) است. همه حاجات فردی و اجتماعی، مادی و معنوی را در نظر بگیرید. آن‏قدر آقا است که هیچ را برنمی‏گرداند...
من جملات مقتل را می‏خوانم. مجلسی می‏نویسد: «أنَّ العَبَّاسَ لَمَّا رَأى وَحدَتَهُ أتَى أخَاهُ وَ قَالَ يَا أخِي هَل مِن رُخصَةٍ» ابوالفضل وقتی دید حسین تک و تنها مانده، آمد خدمت برادر و عرض کرد حالا اجازه می‏دهی من به میدان بروم؟ «فَبَكَى الحُسَينُ بُكَاءً شَدِيداً»؛ امام حسین سخت شروع کرد به گریه کردن؛ بعد به او گفت: «أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی»؛ تو علمدار منی؛ کجا می‏خواهی بروی؟ عبّاس به برادر عرض کرد: «قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ»؛ برادر، سینه‏ام تنگی می‏کند و از زندگی بیزارم. اجازه بده به میدان بروم. حسین(علیه‏السلام) فرمود: «فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ»؛ حالا که چنین است، پس برو یک مقدار آب برای بچه‏ها تهیه کن...
ابوالفضل آماده شد؛ مشک را برداشت و سوار مَرکب شد. می‏نویسند چهار هزار مأمور اطراف شریعه را گرفته بودند. امّا عبّاس هر طور بود خودش را رساند و وارد شریعه فرات شد. دست‏ها را زیر آب برد؛ در مقتل می‏نویسد: «وَ أرَادَ أن یَشرِبَ المَاءَ»؛ یعنی خواست آب را بنوشد که «فَذَکَرَ عَطَشَ الحُسَین وَ أهلِ بَیتِه»؛ به یاد تشنگی برادر و خاندان برادر و آن بچه‏ها افتاد. «فَرَمَی المَاءَ مِن کَفِّهِ» آب‏ها را روی آب ریخت. مشک را پر از آب کرد و سوار مَرکب شد و حرکت کرد. بعد می‏نویسند: «وَ أحَاطُوا بِهِ مِن کُلِّ جَانِبٍ»؛ یعنی از چهار طرف به او حمله کردند. شمشیرزن با شمشیر آمده، نیزه‏زن با نیزه آمده، تیرانداز با تیر آمده، از هر طرف او را احاطه کردند.
می‏نویسند ابوالفضل دست راستش که قطع شد، صدایش بلند شد: «وَ اللهِ إن قَطَعتُمُو یَمِینِی إنِّی أُحَامِی أبَداً عَن دِینِی». بند مشک را به شانه چپ انداخت. طولی نکشید که دست چپ را نشانه رفتند؛ بند مشک را به دندان گرفت. می‏نویسند: «فَأتَاهُ سَهمٌ وَ أصَابَ القِربَةَ»؛ تیری آمد و به مشک خورد؛ آب‏ها سرازیر شد. اینجا بود که «فَوَقَفَ العَبّاسُ»؛ عبّاس ایستاد و دیگر به سمت خیمه‏ها نرفت. «وَ جَاءَهُ سَهمٌ آخَرُ فَوَقَعَ فِی صَدرِهِ»؛ یک تیر دیگر آمد و به سینه عبّاس خورد. در مقتلی می‏نویسد: «فَوَقَعَ فِی عَینِهِ الیُمنَی»؛ یعنی به چشم راستش خورد. کاری کردند که در مقتل می‏نویسد: «فَانقَلَبَ عَن فَرَسِهِ إلَی الأرضِ»؛ از بالای اسب به زمین آمد. «فَنَادَی یَا أخَا أدرِک أخَاکَ»؛ صدایش بلند شد برادر، به داد برادرت برس... حسین(علیه‏السلام) با عجله آمد؛ مواجه با چه صحنه‏ای شد؟... عبّاس هنوز در بدن روح داشت و با برادر صحبت کرد. گفت: «یَا أخَا مَا تُرِید»؛ برادر، حسین جان، حالا می‏خواهی چه کار کنی؟ حسین(علیه‏السلام) گفت می‏خواهم تو را به خیمه‏ها ببرم. ابوالفضل گفت من را نبر به خیمه‏ها....




images

48520_465.jpg
 

مجید دیجی

مدیر بخش
ادرک اخاک

گرچه هر عضوی بجای خویشتن
با اهمیت بود درملک تن
لیک هر عضوی چه از بالا و پست
در شدائد چشم دارد سوی دست
چون به دست دشمنان مرد دلیر
دست هایش بسته شد، گردد اسیر
احتیاج شیر بر شمشیر نیست
پنجه اش کمتر ز تیغ و تیر نیست
از بیان دست یاد آمد مرا
وصف دست زاده ی دست خدا
آن علمدار فداکار حسین(ع)
حضرت عباس(ع) سردار حسین(ع)
دولت حق را امیر محترم
هم علامت بود هم صاحب علم
خضر بودی ، تشنه سقائیش
هم سکندر محو در دارائیش
آه از آنساعت که از تیغ جفا
شد دو دستش در صف میدان جدا
مشک با دندان گرفت آن نامدار
تا رساند آب بر اطفال زار
شد نشان تیر آن مرد دلیر
آفتابش شد نهان در ابر تیر
ناگهان از تیر قوم بدشعار
مشک شد دارای چشمی اشکبار
آنقدر بر حال او افشاند اشک
که نماندی اشک اندر چشم مشک
دیدچون بیدستی اش خصم عنود
دست بگشود و زدش بر سر عمود
از سمند افتاد بر خاک هلاک
زد ندای یا خدا ادرک اخاک
 

maxin

Well-known member
هشت محرم (روز ناياب شدن آب در خيمه هاي سيدالشهدا(ع))

119765_694.jpg

وقایع روز هشتم محرم الحرام:

1- قحط آب در خیمه های حسینی
در این روز آب در خیمه های سید الشهدا(ع) نایاب شد. امام حسین(ع) به برادرش عباس(ع) دستور داد با چهل نفر سوار و پیاده به شریعه ی فرات برود وآب به خیمه ها بیاورد، عباس(ع) طبق فرمان با افراد خود تاخت و مأموران شریعه را متفرق نمود و مشک ها را پر از آب کرد و به خیام آورد
.2- حفر نمودن چاه در پشت خیمه گاه:
به نقل از محدّث قمی و برخی دیگر، آخر روز هشتم و شبنهم، کار عطش سخت شد و آب در خیمه گاه نایاب گردید. امام حسین (ع) پشت خیمه ای که مخصوص بانوان برپا شده بود تشریف برد و دستئر دارند، نه قدم به سوی قبله پیش روند و زمین را بکنند، در اثر کاوش مختصری، چشمه ی آبی گوارا پدیدار گردید. امام حسین از آن آب آشامید آنگاه چشمه از انظار غایب گردید، این خبر به عبیدالله رسید. نوشت یا عمر! با رسیدن این نامه، حسین را از حفر چاه مانع شو و هر قدر می توانی زمین را بروی تنگ نما تا جای احداث قنات نداشته باشد، عمر سعد مأموران شریعه را بیشتر نمود و محدودیّت را افزون تر ساخت.


در این روز \"یزید بن حصین همدانی\" از امام علیه‏السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند. حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می‏پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفته‏ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن می‏نوشند از آنان مضایقه می‏كنی؟
عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من می‏دانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته‏ام و نمی‏دانم باید چه كنم؛ آیا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتیاقش می‏سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی كه می‏دانم كیفر این كار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی‏بینم كه بتوانم از آن گذشت كنم.
یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه‏السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند. (2)

امام علیه‏السلام مردی از یاران خود بنام \"عمرو بن قرظة\" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند.
شب هنگام امام حسین علیه‏السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین علیه‏السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود \"عباس\" و فرزندش \"علی‏اكبر\" را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش \"حفص\" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد.
در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه‏السلام كه فرمود: آیا می‏خواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد. یك بار گفت: می‏ترسم خانه‏ام را خراب كنند! امام علیه‏السلام فرمود: من خانه‏ات را می‏سازم. ابن سعد گفت: می‏ترسم اموال و املاكم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی كه در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانواده‏ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و می‏ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.
حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی‏گردد، از جای برخاست در حالی كه می‏فرمود: تو را چه می‏شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند! من می‏دانم كه از گندم عراق نخواهی خورد! ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است. (3)
سخن امام حسین(ع) با یارانش
\" ای بزرگ زادگان! صبر پیشه کنید که مرگ جز پلی نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی آن می رساند.\"


منبع: http://www.hoseynjan.irالحرام
tanvir.ir
 
بالا