زنگ تفریح ارشد روانشناسی
- نویسنده موضوع parand
- تاریخ شروع
- وضعیت
rawy
New member
:28::28::28:
rawy
New member
1 آره اسکایپ خوبه, مشکلی نداره که, خب کاری نداره یه دقه دانلودش کن امتحانش کن
2 خوردنی هستن یا پوشیدنی؟ :tonguesmiley:
ghasedak69
New member
سلام عزیززززم
خوبی؟؟؟ دلم برات خیلی تنگ شده
تقریبا از اول محرم میرم.... البته با همسرم کار می کنم
fanoosi
New member
سلااااااااااااااااام :28: بیا بقلم...
ممنون خوبم خداروشکر...منم خیلی دلتنگتم...هر وقت میرم کلینیک به یادتم...میگم چی میشه بازم قاصدکی بیاد اینجا؟...:dadad4:
انشالله موفق باشی...ولی احساس میکنم تحت فشاری...ای کاش اگه خیلی واجب نیست کار کردن رو بذاری بعد از تموم شدن درس ات...آخه اینطوری اذیت میشی...نگرانتم...راستی درسها خوب پیش میرند؟
نظرت راجع به اسکایپ و مقایسه بین پراید و تیبا چیه؟ خوشحال میشم بدونم
rawy
New member
دانلود کردم ولی کسی نیس که باهاش لینک بشم و حرف بزنم یا براش پیغام بذارم...h34r-smiley: شما هم اکانت داری؟ استفاده میکنی ازش؟
والا نه خوردنی نه پوشیدنی ... بیشتر وسیله ایه برای نقل و انتقال...از شهری به شهر دیگر...از دنیایی به دنیای دیگر!!!:25r30wi:
خب فکر کنم قبلش باید هماهنگ باشید که همزمان بیاید, من دوبار ازش استفاده کردم, از پیغام گذاشتن و ایناش خبر ندارم, استفاده نکردم, هر وقت یاهو اعصاب خورد کرده رفتیم سراغ اون اما چون کم ازش استفاده کردم هی پسوردم یادم می ره:tonguesmiley:
برای انتقال به دنیای دیگر که از وسائل دیگری استفاده می شه, انشاالله در سن 120 سالگی :tonguesmiley:
ainazhz
New member
:25r30wi: سلام فانوسی جونم خوبی عزیزم؟ پیغام خصوصی بهت دادم جواب ندادی گلم. درسا خوب پیش میره؟ استادای ما دیگه پوستمون و کندن از بس ازمون کار کشیدن. اما فقطم کار پژوهشی و تحقیقی. کاش یکم بیشتر رو خوده کار بالینی و درمان کار میکردیم. نمیدونم والا اخر و عاقبت ما چی میشه. ایا واقعا میتونیم یه روانشناس خوب بشیم یا نه.
واسه سریاب بیا از خودم بپرس :motat: اخه با اینهمه درس و کار دیدن سریالامو از دست نمیدم .پررو ام دیگه:a2d3:
اول از همه باید بدونم چه ژآنری دوس داری. اما من سریالای خوب و دارای ریت بالارو بهت معرفی میکنم.خودمم دیدم
dexter
game of thrones
breaking bad
the walking dead
homeland
6feet under
the killing
fringe
hannibal
the mentalist
اینارو حتما ببین. البته خیلی دیگه سریال دیدم و میشناسم اینا فعلا در درجه اول بوده
و در اخر اگر اهله سریالای طنز هستی بهت پیشنهاد میکنم حتما سریال friends رر ببینی عالیه. 10 تا فصل و واقعا باهاش انس میگیری.
سایت دانلود فیلم و سریال خب که الیته ماهیانه 4تومن باید بدی تا لینک پرسرعت بهت بده WAREZ-IR
یلدات مبارک گلم
شاد باشیزیزم
fanoosi
New member
سلاااااااااااااااااام عزیزم:28:
خوبی؟ چه خبرا؟ درسهات خوب پیش میره؟
منم خوبم خداروشکر....یعنی فکر کنم خوبم...فردا امتحان میان ترم نوروسایکولوژی دارم....اونقدر سخته که نگوووووو....خدا بخیر کنه...
یلدای شما هم مبارک باشه عزیزم...انشالله که شب خوبی داشته باشی:thanks:
راستی اون پیام خصوصی که راجع به پایان نامه بود رو جواب دادم و از همون موقع منتظر جوابتم...میگفتم شاید سرت شلوغ شده هنوز نخوندی....یعنی نرسیده؟؟؟؟؟دوباره فورواردش کردم...من شنبه ی هفته ی پیش اگه اشتباه نکنم جواب دادم عزیزم...عجیبه ...چرا نرسیده آخه؟؟؟؟؟؟:smiliess (11):
استادای ما پوست مارو با ک لا س جبرانی کندن!!!خوبه از وسط شهریور سر ک لا س نشستیم!!! والا...پژوهش هم انجام نمیدیم که دلم نسوزه!!!البته قول دیدن مراجع از ترم دیگه رو دادن...با یکسری دوربین که تو کلینیک کار گذاشتن...خدا کنه!!
بابت سریال واقعا ممنوووووووووووووووونم ...دستت درد نکنه...نمیدونستم اینقدر اهل سریالی دختر...وگرنه زودتر مزاحم میشدم...دستت درد نکنه
سه فصل از فریندز رو دارم...بقیه اش رو هم میتونم از دوستم بگیرم ولی زیرنویس نداشت....برم دنبال زیرنویسش!! عاشق ژانر طنزم....از این سریال های رمزآلود و معماگونه هم دوس دارم..اجتماعی و رمانتیک و درام هم دوس دارم..ولی سریال خشن پر از خونریزی و یا سریال وحشتناک و جن و از این چیزا دوس ندارم!!!به اندازه ی کافی خودم دیوونه هستم!!!!!:25r30wi:
آخرین ویرایش:
ainazhz
New member
فدات شما گلم. نه نیومده بود پیغامت تازه اومده عزیزم.باور کن اینقدر که تو این ترم امتحان دادم هم اطاقیام تعجب میکنن که چقدر امتحان دارم. تا حالا 7تا امتحان دادیم با 5 تا کنفرانس . فکر کن دیگه اینا کمشه .به جز مقاله و ترجمه...
50): ارشد سخت نیست فقط حجم کاری بالاسعزیزم مراحمی . من خیلی سریاد دوستم. بیشتر از فیلم. فیلم و هفته ای 2 یا 3 تا میبینم اما سریال هر روز... این سربالا که گفتم و حتما ببین تو همون ژآنرایی هست که دوست داری. و مطرحن تو دنیا. البته دکستر و walking dead خون ریزی و اینا داره اما به جاش دکستر فوق العاده رمز الود و هیجانی . من تشخیصی که رو دکستر میزارم یه شخصیت اسکیزو با شخصیت ضد اجتماعی پارانویید خودشیفته و در عین حال منطقی و بهنجار . :25r30wi:اصلا همه چیو باهم داره دکستر. حالا باید ببینی.فرندز هم که دیگه جز معروفترین سریال های کمدی هست.
rawy
New member
fanoosi
New member
فدات شما گلم. نه نیومده بود پیغامت تازه اومده عزیزم.باور کن اینقدر که تو این ترم امتحان دادم هم اطاقیام تعجب میکنن که چقدر امتحان دارم. تا حالا 7تا امتحان دادیم با 5 تا کنفرانس . فکر کن دیگه اینا کمشه .به جز مقاله و ترجمه...
سلام عزیزم
آخ از امتحان نگوووووو که هلاکمون کردند این اساتید!!
با این تعریفهایی که کردی خیلی بیشتر مشتاق شدم که ایم سریالها رو ببینم...دستت درد نکنه عزیزم
مواظب خودت باش آیناز جونم
انشالله موفق باشی
ainazhz
New member
[h=1]الکی ازدواج نکن اگر بلد نیستی[/h]یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت بود، و با ارزش، وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته، و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده، من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم،
چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندی ؟ گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندی زد و رفت،
همون روز عصر با یک کپی از روزنامه همون زمان که تنها نشریه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روی میز، من داشتم نگاهی بهش مینداختم که گفت این مال من نیست امانته باید ببرمش،
به محض گفتن این حرف شروع کردم با اشتیاق تمام صفحه هاش رو ورق زدن وسعی میکردم از هر صفحه ای حداقل یک مطلب رو بخونم.
در آخرین لحظه که پدر بزرگ میخواست از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون روزنامه رو کشید از دستم بیرون و رفت.
فقط چند روز طول کشید که اومد پیشم و گفت ازدواج و عشق مثل اون کتاب و روزنامه می مونه
ازدواج اطمینان برات درست می کنه که این زن یا مرد مال تو هستش مال خود خودت، اون موقع هست که فکر می کنی همیشه وقت دارم بهش محبت کنم، همیشه وقت هست که دلش رو به دست بیارم، همیشه می تونم شام دعوتش کنم اگر الان یادم رفت یک شاخه گل به عنوان هدیه بهش بدم، حتما در فرصت بعدی این کارو می کنم حتی اگر هرچقدراون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی، اما وقتی که این باور در تونیست که این آدم مال منه، و هر لحظه فکرمی کنی که خوب این که تعهدی نداره، می تونه به راحتی دل بکنه و بره، مثل یه شیء با ارزش ازش نگهداری می کنی و همیشه ولع داری که تا جایی که ممکنه ازش لذت ببری، شاید فردا دیگه مال من نباشه، درست مثل اون روزنامه حتی اگر هم هیچ ارزش قیمتی نداشته باشه…
و این تفاوت عشق است با ازدواج
- - - Updated - - -
[h=1]الکی ازدواج نکن اگر بلد نیستی[/h]یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت بود، و با ارزش، وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته، و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده، من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم،
چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندی ؟ گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندی زد و رفت،
همون روز عصر با یک کپی از روزنامه همون زمان که تنها نشریه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روی میز، من داشتم نگاهی بهش مینداختم که گفت این مال من نیست امانته باید ببرمش،
به محض گفتن این حرف شروع کردم با اشتیاق تمام صفحه هاش رو ورق زدن وسعی میکردم از هر صفحه ای حداقل یک مطلب رو بخونم.
در آخرین لحظه که پدر بزرگ میخواست از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون روزنامه رو کشید از دستم بیرون و رفت.
فقط چند روز طول کشید که اومد پیشم و گفت ازدواج و عشق مثل اون کتاب و روزنامه می مونه
ازدواج اطمینان برات درست می کنه که این زن یا مرد مال تو هستش مال خود خودت، اون موقع هست که فکر می کنی همیشه وقت دارم بهش محبت کنم، همیشه وقت هست که دلش رو به دست بیارم، همیشه می تونم شام دعوتش کنم اگر الان یادم رفت یک شاخه گل به عنوان هدیه بهش بدم، حتما در فرصت بعدی این کارو می کنم حتی اگر هرچقدراون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی، اما وقتی که این باور در تونیست که این آدم مال منه، و هر لحظه فکرمی کنی که خوب این که تعهدی نداره، می تونه به راحتی دل بکنه و بره، مثل یه شیء با ارزش ازش نگهداری می کنی و همیشه ولع داری که تا جایی که ممکنه ازش لذت ببری، شاید فردا دیگه مال من نباشه، درست مثل اون روزنامه حتی اگر هم هیچ ارزش قیمتی نداشته باشه…
و این تفاوت عشق است با ازدواج
چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندی ؟ گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندی زد و رفت،
همون روز عصر با یک کپی از روزنامه همون زمان که تنها نشریه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روی میز، من داشتم نگاهی بهش مینداختم که گفت این مال من نیست امانته باید ببرمش،
به محض گفتن این حرف شروع کردم با اشتیاق تمام صفحه هاش رو ورق زدن وسعی میکردم از هر صفحه ای حداقل یک مطلب رو بخونم.
در آخرین لحظه که پدر بزرگ میخواست از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون روزنامه رو کشید از دستم بیرون و رفت.
فقط چند روز طول کشید که اومد پیشم و گفت ازدواج و عشق مثل اون کتاب و روزنامه می مونه
ازدواج اطمینان برات درست می کنه که این زن یا مرد مال تو هستش مال خود خودت، اون موقع هست که فکر می کنی همیشه وقت دارم بهش محبت کنم، همیشه وقت هست که دلش رو به دست بیارم، همیشه می تونم شام دعوتش کنم اگر الان یادم رفت یک شاخه گل به عنوان هدیه بهش بدم، حتما در فرصت بعدی این کارو می کنم حتی اگر هرچقدراون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی، اما وقتی که این باور در تونیست که این آدم مال منه، و هر لحظه فکرمی کنی که خوب این که تعهدی نداره، می تونه به راحتی دل بکنه و بره، مثل یه شیء با ارزش ازش نگهداری می کنی و همیشه ولع داری که تا جایی که ممکنه ازش لذت ببری، شاید فردا دیگه مال من نباشه، درست مثل اون روزنامه حتی اگر هم هیچ ارزش قیمتی نداشته باشه…
و این تفاوت عشق است با ازدواج
- - - Updated - - -
[h=1]الکی ازدواج نکن اگر بلد نیستی[/h]یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت بود، و با ارزش، وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته، و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده، من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم،
چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندی ؟ گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندی زد و رفت،
همون روز عصر با یک کپی از روزنامه همون زمان که تنها نشریه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روی میز، من داشتم نگاهی بهش مینداختم که گفت این مال من نیست امانته باید ببرمش،
به محض گفتن این حرف شروع کردم با اشتیاق تمام صفحه هاش رو ورق زدن وسعی میکردم از هر صفحه ای حداقل یک مطلب رو بخونم.
در آخرین لحظه که پدر بزرگ میخواست از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون روزنامه رو کشید از دستم بیرون و رفت.
فقط چند روز طول کشید که اومد پیشم و گفت ازدواج و عشق مثل اون کتاب و روزنامه می مونه
ازدواج اطمینان برات درست می کنه که این زن یا مرد مال تو هستش مال خود خودت، اون موقع هست که فکر می کنی همیشه وقت دارم بهش محبت کنم، همیشه وقت هست که دلش رو به دست بیارم، همیشه می تونم شام دعوتش کنم اگر الان یادم رفت یک شاخه گل به عنوان هدیه بهش بدم، حتما در فرصت بعدی این کارو می کنم حتی اگر هرچقدراون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی، اما وقتی که این باور در تونیست که این آدم مال منه، و هر لحظه فکرمی کنی که خوب این که تعهدی نداره، می تونه به راحتی دل بکنه و بره، مثل یه شیء با ارزش ازش نگهداری می کنی و همیشه ولع داری که تا جایی که ممکنه ازش لذت ببری، شاید فردا دیگه مال من نباشه، درست مثل اون روزنامه حتی اگر هم هیچ ارزش قیمتی نداشته باشه…
و این تفاوت عشق است با ازدواج
- وضعیت