دفتر شعر

leylii

New member
من در این خانه به گمنامی نمناک علف نزدیکم
من صدای نفس باغچه رو می شنوم
و صدای ظلمت را وقتی از برگی می ریزد
و صدای پاک پوست انداختن مبهم عشق
متراکم شدن ذوق پریدن در بال
و ترک خوردن خودداری روح
من صدای قدم خواهش را می شنوم
و صدای پای قانونی خون را در رگ
تپش قلب شب آدینه
سهراب سپهری
 

salleh_313

New member
غذاش بادمجان است، رنگ او موزی ست!

که استوانه ی پوچی ست که سرش لوزی ست!!

که واردات اصیلش تپانچه ی روسی

که صادرات مهمّش تئاتر روحوضی ست!



پدر که چادر انداخت مادرم زن شد

که شب رسید... و تکلیف ماه، روشن شد

کنار همبرگر، قرص لاغری می خورد

سزارین شدم و قورباغه مانکن شد!



صلیب می دادم روی خط قائم، جان

بزنگ و فوت کن از چادرت مزاحم جان!

مسیر متروی کهریزک از کجا می رفت؟

غذای نصفه شبم شد دو پُرس بادمجان



لجن، خدا هم دارد اگر وزغ دارد

نگاه کشمشی توست که عرق دارد

صدای آوازت را کلاغ ها خوردند

به طعنه گفتم: پس قورباغه حق دارد!



تو را به سیلی و خواب مرا به شوک گفتند

که می کُشند تو را و مرا و... [رک گفتند]

و بعد بازیگرها به صحنه افتادند

برای مردم خوشحال شهر، جوک گفتند



به چرک دیوار و پس زمینه ی طوسی

به دستگاه جدیدی به لهجه ی روسی

به هق هق آوازی مچاله کنج قفس

به اینهمه می خندی مرا و می بوسی!



که گربه رفته که از لانه پر بیاورد و

تپانچه خواسته از ماه، سر بیاورد و

که مادرم وسط دیگ و چادرش جر خورد

پدر که رفته کمربند دربیاورد و...



لجن رسید به این خانه و طهارت داشت!

بزرگ بود ولی عقده ی حقارت داشت

لجن گرفت جهان را... ولی الهی شکر

که قورباغه ی ما پرده ی بکارت داشت



صدات می کنم و غلت می زنم در خون

دوباره سر می کوبم به میله های جنون

سر کسی وسط حوض دست و پا می زد

آدامس موزی می خورد خانم میمون!



تمایلی ست که این روزها به شب دارم

که جای سوزن و نخ در میان لب دارم

مرا ببخش که بی احتیاطی محضم

مرا ببخش عزیزم هنوز تب دارم



به احترام شب بی نهایت پاییز

به احترام کمربند و گریه ی یکریز

به احترام جنابان موز و و بادمجان

به احترام شما قورباغه های عزیز!



نبودم و گرهی روی روسری می خورد

که مادرم وسط شام توسری می خورد

نبودم و تو دلت تنگ می شود ده تا

که ماه چاردهَم قرص لاغری می خورد



جنون مجنون بودم به منطق لیلی

که ایستاد دلم در کمال بی میلی!

که ایستاد دلم پشت میله های قفس

که ایستاد و دلم تنگ می شود خیلی!



صدای گربه که از بام خانه افتاده

به گریه ای که در این عاشقانه افتاده

به آخرین رویایش - تبر! - می اندیشد

درخت سبز که در موریانه افتاده



دلی ست پخته شده در میان هر ظرفی

خورشت بادمجان است در شبی برفی

صدای باااد در آواز قورباغه و مرگ

صدای باااد...

و دیگر نمی زنم حرفی...
 

سیدعلی

New member
یه شعرم از خودم براتون بگم :

چشمک زدنت بس است چون دیر شده
خورشید تو نزد من زمین گیر شده
با این همه خوشگل که کنارم هستند
قلبم دیگر از عشق تو سیر شده
:ad54ad::4d564ad6:
 

شهاب

New member
خدایا این چه حالیست که بر من دادی
احساس خوشی درون غم ها دادی
من مست توام با غم خود دلشادم
در شادی این غم ز جهان آزادم
از باده ی مهر تو ز خود بیخود شدم
دوری ز خودم خواستم و دور شدم
آنچه که از آن دور شدم خود نبود
هر چه به جز از اصل خودم بود که بود
 

شهاب

New member
یا رب دنیا دارد عجب حال و هوایی
یک دم سخن از آغاز و دمی نهایی
هر لحظه رود شود افزون بر خاطره
چه حس غریبی است یا رب این خاطره
آن لحظه که هستیم در آن غافلیم
بعد از گذرش در پی خاطره ایم
این چه حسی است که بعد از غم دوری داریم
این حس جگرسوز قشنگ را ما قدر دانیم
 

شهاب

New member
ای عاشقان ای عاشقان معشوق من دردانه است

از بهر او از بحر او دل واله است دل واله است

من مست او در شوق او او شوق من در قلب من

آگه شوید آگه شوید از روی مه معشوق من

من در پی اش با قلب و جان عشقش مرا خواند به جان

گویم بیا تو هم بیا عاشق بشو جان غرق جان

من جان و دل غرق می اش با چشم جان اندر پی اش

معشوق من دل میبرد دل را ز جان هوش از پی اش
 

mohana

Well-known member

images


اين مرد خود پرست

اين ديو، اين رها شده از بند

مست مست

استاده روبه روي من و

خيره در منست

***

گفتم به خويشتن

آيا توان رستنم از اين نگاه هست ؟

مشتي زدم به سينه او،

ناگهان دريغ

آئينه تمام قد روبه رو شكست .


حمید مصدق​
 

sepidh gh

New member
اولیــــــــن روز بــــــــارانی را بـــــــــــــه خــــــــــاطر داری؟

غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم

وبه شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم

دومین روز بارانی چطور؟

پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم

سعی می کردی من خیس نشوم

و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود

و سومین روز چطور؟

گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری

چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی

و شانه راست من کاملا خیس شد.

وچند روز پیش را چطور؟

به خاطر داری؟

که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم

برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود

دو قدم از هم دورتر راه برویم…

فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو


 
آخرین ویرایش:

سیدعلی

New member
پنج وارونه چه معنا دارد؟؟

خواهر کوچکم از من پرسید

من به او خندیدم

کمی آزرده و حیرت زده گفت :

روی دیوار و درختان دیدم

باز هم خندیدم

گفت دیروز خودم دیدم کامران پسر همسایه پنج وارونه به مینو میداد!!!!


آن قدر خنده ورم داشت که طفلک ترسید

بغلش کردم و بوئیدم و بوسیدم و گفتم :

بعدها ، که باران بی وقفه درد

سقف کوتاه دلت را خم کرد

بی گمان میفهمی

پنج وارونه چه معنا دارد!!!!!!!!!!!!1

هوشنگ ابتهاج
 

Maryam.A

Well-known member
sad_girl_love_love_hurts_cute_crying_girl_1_lovepicturex_Blogspot_com.jpg

گهی شادم
گهی غمگین
گهی گمگشته در خویشم
گهی مانند طوفانم
گهی مانند بارانم
نه می غرم
نه می بارم
گهی صافم
گهی ابری
گهی بیدار
گهی در خواب
گهی در جنگ
گهی در صلح
فقط گاهی
هر ازگاهی
در این آشوب
در این غوغا
در این بازار نامردی
دلم خواب می خواهد
کمی آرامش مطلق
ولی افسوس ...
 

سیدعلی

New member
sad_girl_love_love_hurts_cute_crying_girl_1_lovepicturex_Blogspot_com.jpg

گهی شادم
گهی غمگین
گهی گمگشته در خویشم
گهی مانند طوفانم
گهی مانند بارانم
نه می غرم
نه می بارم
گهی صافم
گهی ابری
گهی بیدار
گهی در خواب
گهی در جنگ
گهی در صلح
فقط گاهی
هر ازگاهی
در این آشوب
در این غوغا
در این بازار نامردی
دلم خواب می خواهد
کمی آرامش مطلق
ولی افسوس ...

شاعرش کی بود مریم خانم؟؟؟
 

Ebro

New member
هــمـه ی ِ قـراردادهــا را کـه روی
کـاغـذهـای بـی جـان نـمی نویسنـد
بــعـضی از عـهـدهــا را
روی قــلـب هـا هــم مـی نــویــسـیـم …
حـواست به ایـن عـهـدهـای غـیـر کـاغـذی بـاشـد …
شـکـسـتَنـشـان
یـک آدم را مـی شـکند……!
 

Ebro

New member
گول دنیا را نخور
ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند
بره های این حوالی گرگ ها را میدرند
سایه از سایه هراسان در میان کوچه ها
زنده ها هم آبروی مردگان را میبرند…..!


 

شهاب

New member
دلم گرفته یا رب از دست خودم کجا روم؟

ز جگر سوخته ام آب زلال کجاست گو کجا شوم؟

آخر این زخم نهان شود عیان خوب می دانم

آه های بی جواب را خواهی داد جواب خوب می دانم

بریز بریز شراب عشق بر این آتشم تا شعله ورتر گردد

دلسوخته را آرامش آن دم است که شعله ی عشقت پر شرر گردد

خواهد آمد خواهد آمد آن روز که درب قلبم بگشایم

آن دم آهی کشم کز آن زخم زنندگان را دل بگشایم

با عشق تو غم هم زیباست مرا زین غم چه باک است؟

آتش عشق توست که گوید ناخالصی ها همه بر باد است
 

شهاب

New member
آمدی آمدی مثل همیشه آرام و بی صدا
با نگاه نافذت با چشمانت گویی میزنی مرا صدا
بی وفا نمی گویی آخر گوش حسادت میکند؟
از گوش بودنش به خالق شکایت میکند؟
از نشنیدن صدای تو غصه ها حکایت میکند؟
با زبان بی زبانی چون زبان ناله ها میکند؟
 

شهاب

New member
گفتم بیا با من بیا تا چشمه سار تا چشمه سار
گفتا مگر عقلم کم است آخر چرا با توی زار
گفتم در آن آب حیات زنده کند هر چه ممات
گفتا عجب ای بیخرد نیستا مگر جز چند دهات
گفتم حالا یکدم بیا تا حال ندیده ای چنین
گفتا مگو با من چنین ای بی یقین ای بی یقین
گفتم مشد با من بیای کاش بینمت وقت دگر
لبخند زنان با من بگفت گر باشدت چشمه اگر
 

bioelectric

New member
یه شعرم از خودم براتون بگم :

چشمک زدنت بس است چون دیر شده
خورشید تو نزد من زمین گیر شده
با این همه خوشگل که کنارم هستند
قلبم دیگر از عشق تو سیر شده
:ad54ad::4d564ad6:

سلام سید علی جان
شعرت خیلی قشنگ شروع شده ولی آخرین مصرعش به نظر من نسبت به بقیه ی شعر یه چیزی کم داره، یعنی وزنش جور در نمیاد.من دوست ندارم مصرعی جایگزینش کنم،شما خودتون دقت کنید متوجه میشید.
البته یه کوچولو هم مفهوم قشنگی نداره،چون بیت دوم دارید میگید چون افراد زیباتری کنار من هستند من از عشق تو دیگه سیرم،در حالی که یه عاشق واقعی از عشقش سیر نمیشه و حتی کسی را زیباتر از عشقش نمیبینه و اگه اینطور باشه میشه هوس نه عشق!
امیدوارم ناراحت نشده باشید من فقط نظرمو کفتم.
 

شهاب

New member
Sunrise

i have opened the window
yes there wasn't the shadow

i'm watching the kitties are running

and their mother is watching

the kitties is springing here and there

they want to take taiil of their mother

wake up!wake up!the morning has came

watch and watch!the happiness has came

listen!listen!birds are singing

its beauty their pretty flying

im loving kitties playing and im happy

i love these elegances and being happy
 

reza.n

New member
سال ها رفته و باز
تپش گرم ترین خاطره ها
می فشارد دل خاموشم را
به تو می اندیشم
و به آن ثانیه هایی که گذشت
و به بی تابی قلبی که شکست
تو بیا باران باش
و بر این تازه گل خسته ببار
تو بیا آتش باش
تو بیا جاری باش
تو بیا باور کن
عشق هم حس غریب تپش آینه هاست
تو بیا آینه باش
 
بالا