::::دفترچه یادداشت انجمن

hosna69

Well-known member
صدای چک چک اشکهایت را
از پشت دیوار زمان می شنوم
و می شنوم که چه معصومانه
در کنج سکوت شب
برای ستاره ها
ساز دلتنگی می زنی
و من می شنوم
می شنوم هیاهوی زمانه را که
تو را از پریدن و پرکشیدن
باز میدارد
آه
ای شکوه بی پایان
ای طنین شور انگیز
من می شنوم
به آسمان بگو
که من می شکنم!
هر آنچه تو را شکسته
و می شنوم
هر آنچه در سکوت تو نهفته...
 

marynas

New member
نوشته  ( شهاب حسینی )
اگر کسي تو را با تمام مهربانيت دوست نداشت ... دلگير مباش که نه تو گناهکاري نه او
آنگاه که مهر مي ‌ورزي مهربانيت تو را زيباترين معصوم دنيا مي‌کند ... پس خود را گناهکار مبين
من عيسي نامي را مي شناسم که ده بيمار را در يک روز شفا داد ... و تنها يکي سپاسش گفت!!!
من خدايي مي شناسم كه ابر رحمتش به زمين و زمان باريده ... يکي سپاسش مي گويد و هزاران نفر کفر !!!
پس مپندار بهتر از آنچه عيسي و خدايش را سپاس گفتند ... از تو براي مهربانيت قدرداني مي کنند.
پس از ناسپاسي هايشان مرنج و در شاد کردن دلهايشان بکوش... که اين روح توست كه با مهرباني آرام ميگيرد
تو با مهر ورزيدنت بال و پر ميگيري ...
خوبي دليل جاودانگي تو خواهد شد ...
پس به راهت ادامه بده
دوست بدار نه براي آنکه دوستت بدارند ... 
تو به پاس زيبايي عشق ، عشق بورز و جاودانه باش...
 

m.moradian7102

New member
فرق آدمهاي موفق و ناموفق در آنچه كه دارند نيست، بلكه در اين است كه با توجه به امكانات و تجربه هاي خود، چه مي بينند و چه مي كنند
 

hosna69

Well-known member
tmp_PicsArt_14383272114241683443268.jpg
 

mahii

New member
كلا همچي گنده تو شيفت امشب
خدا بخير كنه صب شه برم خونه

- - - Updated - - -

كلا همچي گنده تو شيفت امشب
خدا بخير كنه صب شه برم خونه
 

Mahe.asemuni

New member
از بچگی بهمون میگفتن از کسی نتـرس، فقـــط از خــــدا بتـرس در حالــی که باید می گفتن از همـــه بترس، به جــــــز خــــدا …!
 

12500

Member
دکتر نيستم...اما برايت 10دقيقه راه رفتن،روى جدول کنار خيابان را تجويز ميکنم.

..تا بفهمى عاقل بودن چيز خوبيست،اما ديوانگى قشنگ تر است..

.برايت لبخند زدن به کودکان وسط خيابان را تجويز ميکنم،
تا بفهمى هنوز هم،ميشود بى منت محبت کرد...

به ﺗﻮ پيشنهاد ميکنم گاهى بلند بخندى،هرکجا که هستى...يک نفر هميشه منتظر خنده هاى توست..

.دکتر نيستم.
..اما به ﺗﻮ پيشنهاد ميکنم که شاد باشى!!!خورشيد...هر روز صبح...بخاطر زنده بودن من و تو طلوع ميکند!!!

هرگز...منتظر" فرداى خيالى" نباش...سهمت را از" شادى زندگى"،همين امروز بگير.

..فراموش نکن "مقصد"،هميشه جايى در "انتهاى مسير" نيست!!
"مقصد" لذت بردن از قدمهايیست، که برمى داريم!!!

چایت را بنوش!!!نگران فردا مباش...از گندم زار من و تو مشتی کاه میماند برای بادها...

 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahsast

mahsast

New member
از دست دادن هر انسانی که دوستش می داشتم آزار دهنده بود . گرچه اکنون متقاعد شده ام که هیچکس کسی را از دست نمی دهد زیرا هیچکس مالک کسی نیست . این تجربه واقعی آزادی است : داشتن مهمترین چیزهای عالم بی آنکه صاحبشان باشی..!
 

hosna69

Well-known member
قلم در دستانم می لرزد...
تنها نیستم؛
تنهایی را حس میکنم!
کجاست دستی که در دست بفشارم؟
کجاست شانه ای که نمناکش کنم؟
کجاست لبخندی که آرامشم بخشد؟
نه؛ هیچ یک را نمی خواهم!
من خدایی دارم
که در این نزدیکیست...
دست در دست خدا
با او
تنها در باران! :)
 

12500

Member
ابتدا به شدت سعی داشتم تا دبیرستان را تمام کنم و دانشکده را شروع کنم، سپس به شدت سعی داشتم تا دانشگاه را تمام کرده و وارد بازار کار شوم، بعد تمام تلاشم این بود که ازدواج کنم و صاحب فرزند شوم، سپس تمام سعی و تلاشم را برای فرزندانم بکار بردم تا آنها را تا حد مناسبی پرورش دهم، سپس می تونستم به کار برگردم، اما برای بازنشستگی تلاش کردم، اما اکنون که در حال مرگ هستم، ناگهان فهمیده ام که فراموش کرده بودم زندگی کنم

لطفا اجازه ندهید این اتفاق برای شما هم تکرار شود.

قدر دان موقعیت فعلی خود باشید و از هر روز خود لذت ببرید.

برای به دست آوردن پول، سلامتی خود را از دست می دهیم

سپس برای بازیابی مجدد سلامتی مان پول مان را از دست می دهیم
گونه ای زندگی می کنیم که گویا هرگز نخواهیم مرد
و گونه ای می میریم که گویا هرگز زندگی نکرده ایم
:j58r36j3gcr4suxymup
 
آخرین ویرایش:

12500

Member
بايد دنيا را کمي بهتر از آنچه تحويل گرفته اي تحويل دهي
خواه با فرزندي خوب،
خواه با باغچه اي سرسبز
خواه با اندکي بهبود شرايط اجتماعي
و اينکه بداني حتي فقط يک نفر
با بودن تو ساده تر نفس کشيده است
يعني تو موفق شده اي

...( گابریل گارسيا مارکز )...

 

mahsast

New member
دکترا نمیخوانم

به قلم مهندس شعبانعلی

از سال ۸۰ که مدرک لیسانسم را با معدلی بالا، از دانشگاه صنعتی شریف گرفتم تا سال ۱۳۸۴ باید دائماً جواب دوستانم را میدادم که چرا فوق لیسانس نمیگیری. دو باری هم کنکور شرکت کردم و با رتبه خوب در دانشگاه خودم قبول شدم اما نرفتم. سال ۸۶ که مدرک کارشناسی ارشد را از دانشگاه شریف گرفتم (با رتبه و معدل بالا) باز امروز، دوستان زیادی می پرسند که چرا ادامه تحصیل نمیدهی و دکترا نمیگیری…

پراکنده در جاهای مختلف جواب داده ام. اما گفتم یک پاسخ تفصیلی اینجا بنویسم…

مقدمه اول:

یک واقعیت وجود دارد. نباید نظام آموزشی، به مسیر رشد و پرورش ما جهت بدهد، این ما هستیم که مسیر رشد خود را انتخاب و ترسیم میکنیم.

شاید سالها بعد، علاوه بر دکترا و پست دکترا، پست پست دکترا، پست پست پست دکترا و … هم در دانشگاه ها شکل گرفت. یعنی ما دیگر باید زندگی خود را تعطیل کنیم و تا دم مرگ به در دانشگاهها دخیل ببندیم؟

هر درجه تحصیلی معنا و مفهوم و کارکردی دارد.

اجازه بدهید که اول در مورد کارشناسی بگوییم.

خود کارشناسی یکی از ترجمه های غلط و طنز آمیز است. کارشناس کسی است که سالها تخصص و تجربه دارد. ما هر کسی که چهار سال در دانشگاه میچرخد و غذای ارزان میخورد و روی صندلی های سفت دانشگاه، مینشیند و اس ام اس بازی میکند و با تقلب در پایان ترم نمره ای می آورد، کارشناس مینامیم!

لیسانس واژه متفاوتی است. لیسانس یعنی مجوز. چیزی مثل جواز کسب!

من وقتی لیسانس مهندسی مکانیک گرفتم، یعنی میتوانم و مجازم با این دانش، امرار معاش کرده و حق دارم در مورد آن حوزه، تا حد دانشم اظهار نظر کنم.

من باید چند سال در آن حوزه کار کنم تا به یک «کارشناس» به معنای واقعی کلمه تبدیل شوم.

به همین دلیل، در عمده کشورهای دنیا، مردم رشته لیسانس خود را با نگرشی به بازار کار و نیازهای روز جامعه، انتخاب می کنند.

فوق لیسانس یا کارشناسی ارشد، برای کسانی است که میخواهند در یک حوزه خاص عمیقتر شوند. عموماً وقتی معنی پیدا میکند که کسی لیسانس خوانده و مدتی در آن حوزه کار کرده و سپس تصمیم میگیرد به دانش خودش در آن حوزه عمق دهد.

مثلاً من مکانیک خوانده ام، سالها در صنعت کار میکنم، میبینم حوزه کنترل و اتوماسیون حوزه جذابی است که دانش من در آن محدود است. به دانشگاه برمیگردم تا دانش خودم را در آن حوزه خاص ارتقاء دهم. طبیعی است کسی میتواند این مقطع را به پایان ببرد که معلومات خود را در حوزه ای با رعایت روش شناسی علمی، به نتایجی کاربردی تبدیل کرده و گزارشی از این فعالیت (تحت عنوان تز یا مقاله) ارائه نماید.

دکترا برای کسانی است که رسالت خود را تولید علم و پیشبرد مرز دانش جهان در یک حوزه تخصصی می دانند.
مقدمه دوم:

اما در ایران تعریف متفاوتی در ذهن مردم است. همه فکر میکنند تا جایی که وقت و استعداد دارند باید این مقاطع را درست یکی پس از دیگری ادامه دهند!

کارکرد اصلی هم، نه دغدغه توسعه دانش و مهارت فردی است و نه پیشرفت علم. عمدتاً یک عنوان است.

این را از اینجا میفهمم که میبینم برخی دوستانم در دوره دکترا، درد دل میکنند که باید هر هفته یک مقاله بخوانند! این خود نشان میدهد که مقاله خواندن، یک «درد» است نه «غذایی برای یک روح گرسنه علم».
اما حالا دلایل من:

- ما در شرایط امروز کشور، در عمده رشته ها – نمیگویم همه. میگویم عمده – مصرف کننده دانش تولیدی جهان هستیم یا اگر هم نیستیم بی دلیل دست به تولید دانش زده ایم (فقط برای حفظ پرستیژ کشور و رتبه های علمی). ما هنوز یک مصرف کننده صحیح هم نیستیم. به همین دلیل مدرک کارشناسی هم، زیادتر از نیازمان است.

شاید به همین دلیل مسئولان امر، ده ها واحد درس عمومی را به مجموعه دروس دانشگاهی افزوده اند تا این چهار سال به هر حال به شکلی پر شود!

من کارخانه های بنز و بی ام و و برخی از برترین صنایع دنیا را از نزدیک میشناسم و بارها بازدید کرده ام. مرکز طراحی آنها پر از کسانی است که لیسانس (یا به قول آنها دیپلم مهندسی) دارند و یکی دو نفر دکتر هم برا ی پرستیژ به مدیریت برخی واحدها منصوب شده اند. من نمیفهمم اگر تولید بنز با لیسانس ممکن است چرا داشتن انبوهی فوق لیسانس و دکترا، به مونتاژ پژو منجر شده است!

- در بسیاری از حوزه ها ما هنوز Generalist هم نداریم پس چرا باید به دنبال Specialist برویم.
مجله فوربس منتشر كرد: ايران سومين كشوري است كه بيشترين مهندس را در خود جاي داده است.

- - - Updated - - -

دکترا نمیخوانم

به قلم مهندس شعبانعلی

از سال ۸۰ که مدرک لیسانسم را با معدلی بالا، از دانشگاه صنعتی شریف گرفتم تا سال ۱۳۸۴ باید دائماً جواب دوستانم را میدادم که چرا فوق لیسانس نمیگیری. دو باری هم کنکور شرکت کردم و با رتبه خوب در دانشگاه خودم قبول شدم اما نرفتم. سال ۸۶ که مدرک کارشناسی ارشد را از دانشگاه شریف گرفتم (با رتبه و معدل بالا) باز امروز، دوستان زیادی می پرسند که چرا ادامه تحصیل نمیدهی و دکترا نمیگیری…

پراکنده در جاهای مختلف جواب داده ام. اما گفتم یک پاسخ تفصیلی اینجا بنویسم…

مقدمه اول:

یک واقعیت وجود دارد. نباید نظام آموزشی، به مسیر رشد و پرورش ما جهت بدهد، این ما هستیم که مسیر رشد خود را انتخاب و ترسیم میکنیم.

شاید سالها بعد، علاوه بر دکترا و پست دکترا، پست پست دکترا، پست پست پست دکترا و … هم در دانشگاه ها شکل گرفت. یعنی ما دیگر باید زندگی خود را تعطیل کنیم و تا دم مرگ به در دانشگاهها دخیل ببندیم؟

هر درجه تحصیلی معنا و مفهوم و کارکردی دارد.

اجازه بدهید که اول در مورد کارشناسی بگوییم.

خود کارشناسی یکی از ترجمه های غلط و طنز آمیز است. کارشناس کسی است که سالها تخصص و تجربه دارد. ما هر کسی که چهار سال در دانشگاه میچرخد و غذای ارزان میخورد و روی صندلی های سفت دانشگاه، مینشیند و اس ام اس بازی میکند و با تقلب در پایان ترم نمره ای می آورد، کارشناس مینامیم!

لیسانس واژه متفاوتی است. لیسانس یعنی مجوز. چیزی مثل جواز کسب!

من وقتی لیسانس مهندسی مکانیک گرفتم، یعنی میتوانم و مجازم با این دانش، امرار معاش کرده و حق دارم در مورد آن حوزه، تا حد دانشم اظهار نظر کنم.

من باید چند سال در آن حوزه کار کنم تا به یک «کارشناس» به معنای واقعی کلمه تبدیل شوم.

به همین دلیل، در عمده کشورهای دنیا، مردم رشته لیسانس خود را با نگرشی به بازار کار و نیازهای روز جامعه، انتخاب می کنند.

فوق لیسانس یا کارشناسی ارشد، برای کسانی است که میخواهند در یک حوزه خاص عمیقتر شوند. عموماً وقتی معنی پیدا میکند که کسی لیسانس خوانده و مدتی در آن حوزه کار کرده و سپس تصمیم میگیرد به دانش خودش در آن حوزه عمق دهد.

مثلاً من مکانیک خوانده ام، سالها در صنعت کار میکنم، میبینم حوزه کنترل و اتوماسیون حوزه جذابی است که دانش من در آن محدود است. به دانشگاه برمیگردم تا دانش خودم را در آن حوزه خاص ارتقاء دهم. طبیعی است کسی میتواند این مقطع را به پایان ببرد که معلومات خود را در حوزه ای با رعایت روش شناسی علمی، به نتایجی کاربردی تبدیل کرده و گزارشی از این فعالیت (تحت عنوان تز یا مقاله) ارائه نماید.

دکترا برای کسانی است که رسالت خود را تولید علم و پیشبرد مرز دانش جهان در یک حوزه تخصصی می دانند.
مقدمه دوم:

اما در ایران تعریف متفاوتی در ذهن مردم است. همه فکر میکنند تا جایی که وقت و استعداد دارند باید این مقاطع را درست یکی پس از دیگری ادامه دهند!

کارکرد اصلی هم، نه دغدغه توسعه دانش و مهارت فردی است و نه پیشرفت علم. عمدتاً یک عنوان است.

این را از اینجا میفهمم که میبینم برخی دوستانم در دوره دکترا، درد دل میکنند که باید هر هفته یک مقاله بخوانند! این خود نشان میدهد که مقاله خواندن، یک «درد» است نه «غذایی برای یک روح گرسنه علم».
اما حالا دلایل من:

- ما در شرایط امروز کشور، در عمده رشته ها – نمیگویم همه. میگویم عمده – مصرف کننده دانش تولیدی جهان هستیم یا اگر هم نیستیم بی دلیل دست به تولید دانش زده ایم (فقط برای حفظ پرستیژ کشور و رتبه های علمی). ما هنوز یک مصرف کننده صحیح هم نیستیم. به همین دلیل مدرک کارشناسی هم، زیادتر از نیازمان است.

شاید به همین دلیل مسئولان امر، ده ها واحد درس عمومی را به مجموعه دروس دانشگاهی افزوده اند تا این چهار سال به هر حال به شکلی پر شود!

من کارخانه های بنز و بی ام و و برخی از برترین صنایع دنیا را از نزدیک میشناسم و بارها بازدید کرده ام. مرکز طراحی آنها پر از کسانی است که لیسانس (یا به قول آنها دیپلم مهندسی) دارند و یکی دو نفر دکتر هم برا ی پرستیژ به مدیریت برخی واحدها منصوب شده اند. من نمیفهمم اگر تولید بنز با لیسانس ممکن است چرا داشتن انبوهی فوق لیسانس و دکترا، به مونتاژ پژو منجر شده است!

- در بسیاری از حوزه ها ما هنوز Generalist هم نداریم پس چرا باید به دنبال Specialist برویم.
مجله فوربس منتشر كرد: ايران سومين كشوري است كه بيشترين مهندس را در خود جاي داده است.
 

gisoo23

New member
هاردی: معذرت میخوام که بهت گفتم احمق!
لورل : اشکال نداره، خودم که میدونم احمق نیستم :))

راس میگه، مهم باور ما به خودمونه اگه کل دنیا بگن تو آدم خوبی هستی اما خودت بدونی که بدی؛ پس آدم بدی هستی ...
اما اگه کل دنیا بگن تو بدی و خودت بدونی ذاتت خوب و پاکه پس بدون آدم خوب و درستی هستی ...
خودت_معیار_خودتی
 

hosna69

Well-known member
چه دروغ بزرگیست !!!
زمان همه چیز را حل می کند...
زمان،
فقط موهایمان را سفید کرد...
زخمهایمان را کهنه...
دردمان را بزرگتر...
ودلتنگیهایمان را بیشتر کرد...
 

ROJO

New member
از تهران که می‌گویم به دریا می‌رسم
از خودم از تو

از آسمان که می‌گویم به دریا می‌رسم

از دریا که فاصله می‌گیرم
که فراموش می‌کنم
که دوباره شروع می‌کنم
به دریا می‌رسم

کجای دریا نشتی دارد
که تمام رابطه‌های من عاشقانه می‌شوند
خیس می‌شوند و به دریا می‌رسند...
 

mahii

New member
اگر گناه ميكنم يعني...
هنوز عاشقت نشده ام ....
:riz304:اخرعاشق..
كه روي حرف معشوقش حرف نمي زند
...
 

varia

Well-known member
مولا امیرالمومنین میفرمایند:

بگذارید و بگذرید
ببینید و دل مبندید
چشم بیاندازید و دل مبازید
که دیر یا زود
باید گذاشت و گذشت ...
 

ba ba barghi

Well-known member
شاندل شاعر بزرگ فرانسه در مقدمه کتاب آفرینش می گوید:

« حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود نمی گوییم...
و حرف هایی هست برای نگفتن که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند...
و سرمایه ماورایی هر کس، حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف هایی که پاره های بودن آدمی اند و بیان نمی شوند مگر آنکه مخاطب خویش را بیابند...»
-2-41-.gif



شما :

ای گوش هایی که تنها گفتن های کلمه دار را می شنوید


پس از این جز سکوت سخنی نخواهم گفت.


و شما :


ای چشمهایی که تنها صفحات سیاه را می خوانید!
!

پس از این جز سطور سپید نخواهم نوشت.

و شما :


ای کسانی که هرگاه حضور دارم بیشترم تا آنگاه که غایبم...


پس از این مرا کمتر خواهید دید!!

دکتر علی شریعتی
 
بالا