تاپیک دربه در

mahsa.

New member
سیه چشمی به کار عشق استاد به من درس محبت یاد میدا د
مرا از یاد برد ان بیوفا ولی من بغیر از او جهانی بردم ازیاد
 

mahsa.

New member
مرا اینگونه باور کن کمی خسته کمی تنهااااااااااااااااااااااا
 

mahsa.

New member
نامه را چون میبری قاصد زبانی هم بگو
نامه را آهسته بگشا دل در آن پیچیده است
دل به سویش هدیه کردم
سنگدل خندیدو گفت دور اندازند مستان
ساغر بشکسته را
 

mahsa.

New member
دلم مث دلت خونه شقایق
چشام دریای بارون شقایق
مث مردن میمونه دل بریدن
ولی دل بستن آسونه شقایق
 

mahsa.

New member
شقایق درد من یکی دوتا نیست
آخه درد من از بیگانه ها نیست
کسی خشکیده خون من رو دستاش
که اسمش یک نفس از من جدا نیست
 

mahsa.

New member
شقایق اینجامن خیلی غریبم
آخه اینجا کسی عاشق نمیشه

.................
 
آخرین ویرایش:

hoorsa

New member
زندگی یعنی یک سار پرید

زندگی یعنی یک سار پرید
از چه دلتنگ شدی
دلخوشی ها کم نیست
مثلا این خورشید...کودک پس فردا....کفتر آن هفته
یک نفر دیشب مرد
و هنوز نان گندم خوب است
و هنوز آب می ریزد در پایین
....
بهار تابستان پاییز زمستان
اینها همه نوید بهاری است که در راه است
.
.
.
تقدیم به مهسای دوست داشتنی
ببخشید کامل یادم نبود شعرو...شاید یه جاهاییشم ناخواسته تحریف کردم
:thanks:
 

mahsa.

New member
زندگی یعنی یک سار پرید
از چه دلتنگ شدی
دلخوشی ها کم نیست
مثلا این خورشید...کودک پس فردا....کفتر آن هفته
یک نفر دیشب مرد
و هنوز نان گندم خوب است
و هنوز آب می ریزد در پایین
....
بهار تابستان پاییز زمستان
اینها همه نوید بهاری است که در راه است
.
.
.
تقدیم به مهسای دوست داشتنی
ببخشید کامل یادم نبود شعرو...شاید یه جاهاییشم ناخواسته تحریف کردم
:thanks:

ممنو ن از لطفت عزیز
 

hajifuture

New member
پشت سرم حرف بود حدیث شد!
میترسم آیه شود! ... ......

سوره اش کنند به جعل!
بعد تکفیرم کنند این جماعت نا اهل...

قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی.
کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن .

از خیابانها، کوهها و دشت هایی گذر کن که من کردم .
اشکهایی را بریز که من ریختم .

دردها و خوشیهای من را تجربه کن .

سالهایی را بگذران که من گذراندم
روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم .

دوباره و دوباره برپاخیز و مجدداً در همان راه سخت قدم بزن .
همانطور که من انجام دادم … بعد ،

آن زمان می توانی در مورد من قضاوت کنی
 

raha 24

New member
زندگی یعنی یک سار پرید
از چه دلتنگ شدی
دلخوشی ها کم نیست
مثلا این خورشید...کودک پس فردا....کفتر آن هفته
یک نفر دیشب مرد
و هنوز نان گندم خوب است
و هنوز آب می ریزد در پایین
....
بهار تابستان پاییز زمستان
اینها همه نوید بهاری است که در راه است
.
.
.
تقدیم به مهسای دوست داشتنی
ببخشید کامل یادم نبود شعرو...شاید یه جاهاییشم ناخواسته تحریف کردم
:thanks:

مرسی هورسا جون من این شعرو خیلی دوست دارم.:riz304:
 

mahsa.

New member
قلندرانه سوختم لب از گلایه دوختم
تهی زقهرو کین شدم
برهنه چون زمین شدم
مراتو خواستی اینچنین
ببین که اینچنین شدم
 

mahsa.

New member
بگو که گل نفرستد کسی به خانه من
که عطر یاد تو پر کرده آشیانه من
 

hajifuture

New member
نميدونم چه حسيه هر وقت اين آهنگ رو ميذارم يادآوري از تو درون ذهن خسته از همه چيز و همه جا دوباره جون ميگيره...اي كاش حداقل روزي ميومدي و ميديدي تو در به دري و بي كسي ها حس بودن با تو حتي به فاصله اي از جنس رويا زيباست...


وقتي تموم جاده ها همقدم تو مي شدن...
هيچكي ... نگفت بغير من...

كجاس اون همه قول قرار...كو اون شب بيداري ها...كوپس اون عشقي كه همچون خود تو رويايي بود

امشب تو ي مشت از خودم دربه در مست مست مست،هيچي نميشه،هيچكار نميشه كرد چون اينكه تو اوج مستي و راستي داد بزنم اي هوووووووووار دوست دارم...

"..." من تو اوج بي تو بودن همه روياها رو همچون اسيران در قفس رها كرده ام...

گريستم بي تو...
...
...
...
...

اي كاش و هزاران كاش گذري از اين كوچه ها ميكردي...
واسه مخاطب خاصي كه خاص بودنش همچون خودش رويايي بيش نبود
 

hana khanoom

New member
هر زمان كه از جور ِ روزگار
و رسوايي ِ ميان ِ مردمان
در گوشه ي تنهايي بر بينوايي ِ خود اشك مي ريزم،
و گوش ِ ناشنواي آسمان را با فريادهاي بي حاصل ِ خويش مي آزارم،
و بر خود مي نگرم و بر بخت ِ بد ِ خويش نفرين مي فرستم،
و آرزو مي كنم كه اي كاش چون آن ديگري بودم،
كه دلش از من اميدوارتر
و قامتش موزون تر
و دوستانش بيشتر است.
و اي كاش هنر ِ اين يك
و شكوه و شوكت ِ آن ديگري از آن ِ من بود،
و در اين اوصاف چنان خود را محروم مي بينم
كه حتي از آنچه بيشترين نصيب را برده ام
كمترين خرسندي احساس نمي كنم.
اما در همين حال كه خود را چنين خوار و حقير مي بينم
از بخت ِ نيك، حالي به ياد ِ تو مي افتم،
و آنگاه روح ِ من
همچون چكاوك ِ سحر خيز
بامدادان از خاك ِ تيره اوج گرفته
و بر دروازه ي بهشت سرود مي خواند
و با ياد ِ عشق ِ تو
چنان دولتي به من دست مي دهد
كه شأن ِ سلطاني به چشمم خوار مي آيد
و از سوداي مقام ِ خود با پادشاهان، عار دارم. ویلیام شکسپیر
 

hana khanoom

New member
جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت
سر را به تازیانه او خم نمیکنم!
افسوس به دوروزه هستی نمیخورم
زاری بر این سراچه ماتم نمیکنم...
ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا!
زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز
شادم از این شکنجه خدا را،مکن دریغ
روح مرا در آتش بیداد خود بسوز !
ای سرنوشت،هستی من در نبرد توست
بر من ببخش زندگی جاودانه را!
منشین که دست مرگ زبندم رها کند فریدون مشیری
 

mahsa.

New member
امشبی راکه در انیم غنیمت شمریم
شاید ای دوست نرسیدیم به فردای دگر
 

yasmina

New member
دست به دامن خدا که میشوم ...

چیزی آهسته درون من به صدا میاید که: نترس!

از باختن تا ساختن دوباره …

فاصله ای نیست …
 
بالا