.
* برادران يوسف وقتي ميخواستند يوسف را به چاه بيفکنند يوسف لـبـخـنـدي زد!
يهودا پرسيد: چرا خنديدي؟ اين جا که جاي خنده نيست!
يوسف گفت: روزي در اين فکر بودم که چگونه کسي ميتواند به من اظهار دشمني کند با وجود اين که برادران نيرومندي چون شما دارم!
اينک خداوند همين برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که غير از خــــدا تکيه گاهي نيست !!