تا حالا به کسی علاقمند شدید؟

najma

New member

:ahi5slcgm04mi8jqqkl



:riz304:

:28:​



اینترنتی ؟؟؟
2020.gif
 

ne11833

New member
من از بچگی پسرخاله مو دوست داشتم ب
ا هم بزرگ شده بودیم و بازی میکردیم ولی به محض اینکه یه کم وارد بلوغ شدیم از هم فاصله گرفتیم و این فاصله یا خلائی که ایجاد شده بود باعث شد من یه جور علاقه نسبت به اون پیدا کنم ولی چون بچه بودم نمیدونستم چه جوری باید ابرازش کنم یا اصلا باید ابراز کنم یا نه و فقط با نگاه های پنهانی و...اونم یه جورایی به من علاقه داشت ولی زیاد اختلاف سنی نداریم 2 سال یا کمتر...اونم مثل من بچه بود و خیلی نمیدونست باید چه کار کنه ولی اون طرف قضیه خاله و شوهر خاله ام بودند که چند سال بعد که پسر خاله ام بزرگ شده بود مدام بهش فشار می اوردند که باید با فلانی ازدواج کنی(یعنی من)اونم لج کرد...خدایی منم جاش بودم لج میکردم ...اگه به حال خودش گذاشته بودن شاید خود به خود میومد طرف من چون به هم علاقه داشتیم ولی زورش کردند و در حالی که بیچاره 17-18 سال بیشتر نداشت همش حرف ازدواج و ...زدن تا اینکه آب پاکی ریخت روی دستشونو گفت من نمیخوام!
الانم یه دوست دختر داره که رابطه اش هم نسبتا جدیه و دیگه به من فکر هم نمیکنه.آخرین باری که دیدمش(چون کانادا زندگی میکنند)یه لحظه حس کردم برگشتم به اون دوران و هنوز یادم نرفته که دوستش داشتم و از اینکه کس دیگه ای رو دوست داره حسابی حرص خوردم هر دفعه که موبایلش زنگ میخورد یا پیام میومد میدونستم دوست دخترشه میخواستم یه متلکی چیزی بهش بپرونم که یه کم حرصم خالی بشه ولی جلوی خودمو گرفتم و به روم نیووردم.شوهرخاله ام هنوزم امیدواره که ما به هم برسیم ولی غیر ممکنه ...من که حسابی غرورم شکسته و اونم که دیگه اصلا منو نمیخواد
اینم از داستان عشقی ما........
 

najma

New member
من از بچگی پسرخاله مو دوست داشتم ب
ا هم بزرگ شده بودیم و بازی میکردیم ولی به محض اینکه یه کم وارد بلوغ شدیم از هم فاصله گرفتیم و این فاصله یا خلائی که ایجاد شده بود باعث شد من یه جور علاقه نسبت به اون پیدا کنم ولی چون بچه بودم نمیدونستم چه جوری باید ابرازش کنم یا اصلا باید ابراز کنم یا نه و فقط با نگاه های پنهانی و...اونم یه جورایی به من علاقه داشت ولی زیاد اختلاف سنی نداریم 2 سال یا کمتر...اونم مثل من بچه بود و خیلی نمیدونست باید چه کار کنه ولی اون طرف قضیه خاله و شوهر خاله ام بودند که چند سال بعد که پسر خاله ام بزرگ شده بود مدام بهش فشار می اوردند که باید با فلانی ازدواج کنی(یعنی من)اونم لج کرد...خدایی منم جاش بودم لج میکردم ...اگه به حال خودش گذاشته بودن شاید خود به خود میومد طرف من چون به هم علاقه داشتیم ولی زورش کردند و در حالی که بیچاره 17-18 سال بیشتر نداشت همش حرف ازدواج و ...زدن تا اینکه آب پاکی ریخت روی دستشونو گفت من نمیخوام!
الانم یه دوست دختر داره که رابطه اش هم نسبتا جدیه و دیگه به من فکر هم نمیکنه.آخرین باری که دیدمش(چون کانادا زندگی میکنند)یه لحظه حس کردم برگشتم به اون دوران و هنوز یادم نرفته که دوستش داشتم و از اینکه کس دیگه ای رو دوست داره حسابی حرص خوردم هر دفعه که موبایلش زنگ میخورد یا پیام میومد میدونستم دوست دخترشه میخواستم یه متلکی چیزی بهش بپرونم که یه کم حرصم خالی بشه ولی جلوی خودمو گرفتم و به روم نیووردم.شوهرخاله ام هنوزم امیدواره که ما به هم برسیم ولی غیر ممکنه ...من که حسابی غرورم شکسته و اونم که دیگه اصلا منو نمیخواد
اینم از داستان عشقی ما........



129fs4252631.gif
bonheur.gif
onion076.gif
 
آخه علاقه و عشق چند نوعه!!!! من تا حالا تو زندگیم 1 یا 2 بار علاقه معنوی و روحانی تجربه کردم.بار دوم که دیوانه شخصیت آن انسان والا مقام شدم. معمولا منظور از عشق محدود میشه به عشق برای ازدواج. اینا هیچ تداخلی با هم ندارن. من در مورد علاقه معنوی عاشق انسان بزرگواری شدم که هیچگاه بهش نمیرسیدم و نمیخواستم برسم. از انسانیتش لذت میبردم و اونو الگوی خودم قرار دادم توی زندگی. هنوز هم از شنیدن اسمشون و یادشون آرامش میگیرم و روحم لبخند میزنه.
در مورد عشق و علاقه برای ازدواج هم خدارو 100 هزار مرتبه شکر ... فعلا اوضاع خوبه... چش نزنید...
 

ne11833

New member
چون ميگن بايد حقيقت رو گفت مجبورم بگم.
از وقتي سوم راهنمايي بودم دختراي زيادي اطرhفم بودن همشون شماره به دست صف كشيده بودن اما من بي توجهي ميكردم چون هنوز به بلوغ نرسيده بودم.
در اول دبيرستان اولين دختر بهم پيشنهاد داد كه رد كردم ترم دو ودم كه چن تايي ديگشون از بالاي ديوار مدرسمون بالا اومدن پريدن تو حياط مدرسه شماره به دست بدو تا بهم برسن متاسفانه يكيشون زير دستو پا له شد باز من قبول نكردم.و در دانشگاهم ديگه چي بگم از در كه وارد ميشدم همشون ريخته بودن رو هم باز بي اعتنايي كردم.تا اينكه گفتم در ارشد بهرتشو گير ميارم كه ديدم استادمون شماره به دست اما قبول نكردم.
:heart:
اگه راست میگی عکستو بذار ببینیم این همه دختر واسه چه لعبتی پرپر میزدن؟؟؟؟؟!!!!!
 
من از بچگی پسرخاله مو دوست داشتم ب
ا هم بزرگ شده بودیم و بازی میکردیم ولی به محض اینکه یه کم وارد بلوغ شدیم از هم فاصله گرفتیم و این فاصله یا خلائی که ایجاد شده بود باعث شد من یه جور علاقه نسبت به اون پیدا کنم ولی چون بچه بودم نمیدونستم چه جوری باید ابرازش کنم یا اصلا باید ابراز کنم یا نه و فقط با نگاه های پنهانی و...اونم یه جورایی به من علاقه داشت ولی زیاد اختلاف سنی نداریم 2 سال یا کمتر...اونم مثل من بچه بود و خیلی نمیدونست باید چه کار کنه ولی اون طرف قضیه خاله و شوهر خاله ام بودند که چند سال بعد که پسر خاله ام بزرگ شده بود مدام بهش فشار می اوردند که باید با فلانی ازدواج کنی(یعنی من)اونم لج کرد...خدایی منم جاش بودم لج میکردم ...اگه به حال خودش گذاشته بودن شاید خود به خود میومد طرف من چون به هم علاقه داشتیم ولی زورش کردند و در حالی که بیچاره 17-18 سال بیشتر نداشت همش حرف ازدواج و ...زدن تا اینکه آب پاکی ریخت روی دستشونو گفت من نمیخوام!
الانم یه دوست دختر داره که رابطه اش هم نسبتا جدیه و دیگه به من فکر هم نمیکنه.آخرین باری که دیدمش(چون کانادا زندگی میکنند)یه لحظه حس کردم برگشتم به اون دوران و هنوز یادم نرفته که دوستش داشتم و از اینکه کس دیگه ای رو دوست داره حسابی حرص خوردم هر دفعه که موبایلش زنگ میخورد یا پیام میومد میدونستم دوست دخترشه میخواستم یه متلکی چیزی بهش بپرونم که یه کم حرصم خالی بشه ولی جلوی خودمو گرفتم و به روم نیووردم.شوهرخاله ام هنوزم امیدواره که ما به هم برسیم ولی غیر ممکنه ...من که حسابی غرورم شکسته و اونم که دیگه اصلا منو نمیخواد
اینم از داستان عشقی ما........

عزیزم این نشونه علاقه پاک توه که اونو مقصر نمیدونی... عشقت قابل ستایشه. ولی اگه علاقش واقعی بود از اینکه پدرو مادرش اینو بگن باید خوشحال میشد... خدا بزرگه حتما بهتر از اون در انتظارته.. اینو بر اساس تجربه شخصی میگم....
 
اگه راست میگی عکستو بذار ببینیم این همه دختر واسه چه لعبتی پرپر میزدن؟؟؟؟؟!!!!!

من عکسشو دیدم. یا خالی میبنده، یا توهمات فانتزی داره، یا اعتماد به نفسش خیلی بالاس، ی اینکه اون دخترا خیلی خز و خیل بودن!!!:tonguesmiley::riz513:
 

najma

New member
من عکسشو دیدم. یا خالی میبنده، یا توهمات فانتزی داره، یا اعتماد به نفسش خیلی بالاس، ی اینکه اون دخترا خیلی خز و خیل بودن!!!:tonguesmiley::riz513:



این بنده خدا که الان بن شده . ولی من فکر کنم مثلا تیریپ اعتماد به نفس میومد تا جو رو شاد کنه . شوخی میکرد با بچه ها
128fs318181.gif
 

ne11833

New member
یه چی میگم خواهش فقط انگی چیزی به بنده نزنیداااااااا
من یه عمه دارم که روان شناسه یه بار بهم گفت...البته در مورد دخترها اینو گفت که دخترها توی سنین نوجوانی احتمال زیادی وجود داره که یه حسهایی به همجنس خودشون پیدا کنند و من زیاد دیدم این مساله رو توی مدرسه ها مخصوصا از سال اول دبیرستان.حتی قدیمها هم بوده...بهش میگفتن"بارونی"...میگفتن مثلا فلانی بارونی داره.خاله ام میگفت من همیشه یه چندتا بارونی داشتم تو مدرسه.اون موقعها حجاب نبوده که...بعد خاله ام موهای بلند و لختی داشته و یه دختره عاشق خاله ام بوده همه اش پشت سرش مینشسته و موهاشو ناز میکرده.
من خودم اعتراف میکنم که سال اول دبیرستان یه جور علاقه ی خاص به یکی از همکلاسیهام داشتم و دوسال بعد یکی دیگه از همکلاسیهام از من خوشش اومده بود.نه اینکه من اخلاق پسرونه داشته باشم و اقرار میکنم که دیگه از همجنسم اونجوری خوشم نمیاد و فکر میکنم دلیلش اینه...توی یه محیط که همه همجنس هستند درست مثل قضیه "دو قطبیهای موقت"که اصطکاک ذرات بدون بار با هم باعث ایجاد بارهای موقت غیر همنام میشه تا همدیگه رو جذب کنند!!!!!این طوری میشه و وقتی وارد محیط دانشگاه که جنس مخالف هست میشن دیگه اون حالت از بین میره چون جاذبه ی جنس مخالف بیشتره...در مورد پسرها هم همین طوره.
حالا اگه پیش اومده براتون که یه زمانی حس کردید قطب جنسیتیتون جابجا شده فکر نکنید خدای نکرده مشکلی دارید یا داشتید...این طبیعیه!
 

ne11833

New member
راستی چقدر این هموطنان ترکمون روی این قضیه ترک بودنشون حساس هستند
من امروز توی فرودگاه کیش با یه آقایی یه ملاقات کوتاه داشتم که ظاهرا از من خوشش اومده بود و به یه بهونه ای سر صحبت رو با من باز کرد آخه من داشتم با موبایلم در حال شارژ شدن ور میرفتم اونم اومد گفت که نکن خانوم برات ضرر داره و از این حرفها بعد بحث رو کشوند به بحثهای پزشکی و ادعا(راست و دروغشو خدا داند)کرد که پزشکه و از کیسهای مختلفش برام تعریف کرد و من که کم کم داشتم تحت تاثیر قرار میگرفتم یا به قولی(خر میشدم) یهو درومد که :شمارتو میدی؟من منی کردم و گفتم....حالا شما کجایی هستید؟آخه بنده خدا هیچی هنوز از خودش بهم نگفته بود.گفت من ترکم.منم لبخند پت و پهنی زدم و گفتم :خب خب...یهو داغ کرد و گفت:ایدز که نیست!گفتم :بله؟گفت:چرا اینجوری نگاه کردی؟ایدز که ندارم خب ترکم!گفتم...:من که چیزی نگفتم!!یهو خداحافظی کرد و دمشو گذاشت رو کولشو...من بعدش هر چی فکر کردم که عکس العملم چه جوری بوده که این بنده خدا بدش اومده به نتیجه ای نرسیدم!:21:
 

varia

Well-known member
من یه زمونی به یکی علاقمند شدم که ذهنمو دو سالی بهش اختصاص دادم ولی بعد دوسال فهمیدم تلقینه ذهنمه!! واسه همین ولش کردم!!!!
 

waria

New member
یه چی میگم خواهش فقط انگی چیزی به بنده نزنیداااااااا
من یه عمه دارم که روان شناسه یه بار بهم گفت...البته در مورد دخترها اینو گفت که دخترها توی سنین نوجوانی احتمال زیادی وجود داره که یه حسهایی به همجنس خودشون پیدا کنند و من زیاد دیدم این مساله رو توی مدرسه ها مخصوصا از سال اول دبیرستان.حتی قدیمها هم بوده...بهش میگفتن"بارونی"...میگفتن مثلا فلانی بارونی داره.خاله ام میگفت من همیشه یه چندتا بارونی داشتم تو مدرسه.اون موقعها حجاب نبوده که...بعد خاله ام موهای بلند و لختی داشته و یه دختره عاشق خاله ام بوده همه اش پشت سرش مینشسته و موهاشو ناز میکرده.
من خودم اعتراف میکنم که سال اول دبیرستان یه جور علاقه ی خاص به یکی از همکلاسیهام داشتم و دوسال بعد یکی دیگه از همکلاسیهام از من خوشش اومده بود.نه اینکه من اخلاق پسرونه داشته باشم و اقرار میکنم که دیگه از همجنسم اونجوری خوشم نمیاد و فکر میکنم دلیلش اینه...توی یه محیط که همه همجنس هستند درست مثل قضیه "دو قطبیهای موقت"که اصطکاک ذرات بدون بار با هم باعث ایجاد بارهای موقت غیر همنام میشه تا همدیگه رو جذب کنند!!!!!این طوری میشه و وقتی وارد محیط دانشگاه که جنس مخالف هست میشن دیگه اون حالت از بین میره چون جاذبه ی جنس مخالف بیشتره...در مورد پسرها هم همین طوره.
حالا اگه پیش اومده براتون که یه زمانی حس کردید قطب جنسیتیتون جابجا شده فکر نکنید خدای نکرده مشکلی دارید یا داشتید...این طبیعیه!

جدا؟؟؟؟:14:بچه ها پس از این به بعد نگین من بارونی دارم.مردم فکر بد در موردتون میکنن
umbrellasmilef.gif
....به جاش بگین پالتوی مخصوص بارون،دارم،یا یه چیز تو همین مایه ها..////خوب شد گفتی عزیزجان،روشن شدم
smiles (69).gif
 

miler

New member
راستی چقدر این هموطنان ترکمون روی این قضیه ترک بودنشون حساس هستند
من امروز توی فرودگاه کیش با یه آقایی یه ملاقات کوتاه داشتم که ظاهرا از من خوشش اومده بود و به یه بهونه ای سر صحبت رو با من باز کرد آخه من داشتم با موبایلم در حال شارژ شدن ور میرفتم اونم اومد گفت که نکن خانوم برات ضرر داره و از این حرفها بعد بحث رو کشوند به بحثهای پزشکی و ادعا(راست و دروغشو خدا داند)کرد که پزشکه و از کیسهای مختلفش برام تعریف کرد و من که کم کم داشتم تحت تاثیر قرار میگرفتم یا به قولی(خر میشدم) یهو درومد که :شمارتو میدی؟من منی کردم و گفتم....حالا شما کجایی هستید؟آخه بنده خدا هیچی هنوز از خودش بهم نگفته بود.گفت من ترکم.منم لبخند پت و پهنی زدم و گفتم :خب خب...یهو داغ کرد و گفت:ایدز که نیست!گفتم :بله؟گفت:چرا اینجوری نگاه کردی؟ایدز که ندارم خب ترکم!گفتم...:من که چیزی نگفتم!!یهو خداحافظی کرد و دمشو گذاشت رو کولشو...من بعدش هر چی فکر کردم که عکس العملم چه جوری بوده که این بنده خدا بدش اومده به نتیجه ای نرسیدم!
:::::25r30wi: بچه ها ترکا خیلی گناه دارن اینجوری رفتار نکنین... من ی همکلاسیه ترک داشتم که ی نمه شبیه انریکو یود...خلاصه خیلی خوشتیپ بود(جای برادر:sarma:):tonguesmiley: ولی اینقد تو جامعه با این ترکا بد برخورد میشه ک اعتماد به نفسشون میاد پایین حالا هرچقدرم ک خوب باشن...همین چند روز پیش خبر عروسیشو شنیدم اونم با کسی که اصلا ب هم نمیان...به چیز ضایعی بید... ولی من دیگه جک ترکی نمیگم:riz513:
 

miler

New member
راستی چقدر این هموطنان ترکمون روی این قضیه ترک بودنشون حساس هستند
من امروز توی فرودگاه کیش با یه آقایی یه ملاقات کوتاه داشتم که ظاهرا از من خوشش اومده بود و به یه بهونه ای سر صحبت رو با من باز کرد آخه من داشتم با موبایلم در حال شارژ شدن ور میرفتم اونم اومد گفت که نکن خانوم برات ضرر داره و از این حرفها بعد بحث رو کشوند به بحثهای پزشکی و ادعا(راست و دروغشو خدا داند)کرد که پزشکه و از کیسهای مختلفش برام تعریف کرد و من که کم کم داشتم تحت تاثیر قرار میگرفتم یا به قولی(خر میشدم) یهو درومد که :شمارتو میدی؟من منی کردم و گفتم....حالا شما کجایی هستید؟آخه بنده خدا هیچی هنوز از خودش بهم نگفته بود.گفت من ترکم.منم لبخند پت و پهنی زدم و گفتم :خب خب...یهو داغ کرد و گفت:ایدز که نیست!گفتم :بله؟گفت:چرا اینجوری نگاه کردی؟ایدز که ندارم خب ترکم!گفتم...:من که چیزی نگفتم!!یهو خداحافظی کرد و دمشو گذاشت رو کولشو...من بعدش هر چی فکر کردم که عکس العملم چه جوری بوده که این بنده خدا بدش اومده به نتیجه ای نرسیدم!
:::::25r30wi: بچه ها ترکا خیلی گناه دارن اینجوری رفتار نکنین... من ی همکلاسیه ترک داشتم که ی نمه شبیه انریکو یود...خلاصه خیلی خوشتیپ بود(جای برادر:sarma:):tonguesmiley: ولی اینقد تو جامعه با این ترکا بد برخورد میشه ک اعتماد به نفسشون میاد پایین حالا هرچقدرم ک خوب باشن...همین چند روز پیش خبر عروسیشو شنیدم اونم با کسی که اصلا ب هم نمیان...به چیز ضایعی بید... ولی من دیگه جک ترکی نمیگم:riz513:
 

secret_red

New member
salam.mozo jalebio entekhab kardin.man be yeki alaghemand shodam ama on rabetaro ye jor dige mibine.vase hamin manam say kardam pamo ro ehsasam bezaramo zendegimo bokonam albate ba ham dar hade ye dost ejtemaei hastim ama faghat hamin.avalash sakht bod baram ama daram bhash kenar miam:smiliess (5):
 

miler

New member
بچه ها ؟,ی سوال واسه ازدواج حتما باید عاشق شد؟؟؟؟ عجب معضل(درست نوشتم؟)بزرگی :sarma: عجب گرفتاریه...:25r30wi::25r30wi:
 

miler

New member
salam.mozo jalebio entekhab kardin.man be yeki alaghemand shodam ama on rabetaro ye jor dige mibine.vase hamin manam say kardam pamo ro ehsasam bezaramo zendegimo bokonam albate ba ham dar hade ye dost ejtemaei hastim ama faghat hamin.avalash sakht bod baram ama daram bhash kenar miam:smiliess (5):
دوست اجتمایی دیگه چه صیغه ایه...اگه دوسش داری خودتو عذاب نده ولش کن:thumbsdownsmileyani
 

sara77

New member
وای بخدا ترکا باز خیلی خوبن من با یه عرب داشتم حرف میزدم تو خابگانمیدونستم عربه پرسیدم شما عربین؟؟؟بجایی اینکه با افتخار بگه اره و فلان انگار فحش بش دادم اعصبانی شد که خودت عربی مگه چمونه عربا گفتم والا هیچی همین کارارو میکنین بتون میگن دیگه:sarma:
 
بالا