دلتنگیهای آدمی را باد ترانه ای میخواند
رویاهایش را آسمان پرستاره نادیده میگیرد
و هر دانه برفی به اشکی نریخته میماند
سکوت......
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است..
از حرکات ناکرده...
اعتراف به عشق های نهان و شگفتیهای برزبان نیامده....
در این سکوت حقیقت ما نهفته است،حقیقت تو و من!!
برای تو وخویش چشمانی آرزو میکنم که چراغها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند..
گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشیمان بشنود...
برای تو و خویشتن روحی که این همه را در خود ببیند و بپذیرد...
و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است سخن بگوییم؛
گاه انچه ما را به حقیقت میرساند خود از آن عاری است زیرا تنها حقیقت است که رهایی میبخشد؛
از بخت یاری ما است شاید،آنچه که میخواهیم یا به دست نمی آید یا از دست میگریزد؛
شاید....
"سکوت-احمد شاملو"