کیا یادشونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

diseases

Well-known member
ﻣﻨﻢ ﺑﯿﺎﻡ؟
.
.
.

.
.
.
.
- ﻧﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺁﻣﭙﻮﻝ ﺑﺰﻧﯿﻢ!!!

ﺁﺷﻐﺎﻝ ﺗﺮﯾﻦ ﻧﻮﺳﺘﺎﻟﮋﯼ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯽ من
 

diseases

Well-known member
دخترم 7 ﺳﺎﻟشه ﺍﺯم ﺁﻳﭙﺪ ﻣﻴﺨﻮﺍد
.
.
.
.
.
ﻣﻦ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺁﺭﺯﻭﻡ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ بذﺍﺭﻩ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮﻩ ﭼﺮﺥ ﺧﻴﺎﻃﻴﺶ ﺭﻭ ﻳﻪ ﺩﻭﺭ ﺑﭽﺮﺧﻮﻧﻢ!!!


باور کنید جدی گفتم ...
 

diseases

Well-known member
شما یادتون نمیاد بزرگترین خلاف ما زمان مدرسه داشتن حل المسائل بود!

از اختلاس هم جرمش بیشتر بود !



کاملاً جدی بود ...
 

diseases

Well-known member
مکالمه ما و دوستان در دوران دبستان:
الو منزل علیزاده؟
بله بفرمایید
علیزاده هست؟
شما؟
.
.
.
.
.
.
من بغل دستیشم
یعنی در این حد اسکول بودیم !
 

sane

Active member
یادمه تیغ مدادتراشو درمیاوردیم بعد یه لوله خودکار میگرفتیم داغ میکردیم تیغ رو روش نصب میکردیم
بعد این میشد وسیله تراش مدادمون
البته بیشتر کار پسرا بود
یه بار به یکی از همکلاسیامون یاد دادم اونم یکی ساخت و آورد مدرسه
یه خورده شر و شیطون بود
کشید رو کاپشن یکی از بچه ها از بالا تا پائین پارش کرد
بعد اونم رفت مادرشو آورد مدرسه
مدیر اومد متهمو ببره گفت تقصیر من نیست
فلانی به من یاد داد ازینا بسازم!!!

اخی یادش بخیر ما هم درست میکردیم
اونی که بلد نبود با این تیغ مدادشو بتراشه میداد ما براش بتراشیم (حس اونموقع = قهرمان مدال طلای المپیاد)
مدادتراشی نو خریدم تیغشو بازکردم از اینا درست کردم البته به دور از چشم مادر جان و مینداختم ته کیف پیدا نباشه جلو چشم و زمانی که ته کیف پاره میشد لو میرفتیم
:j58r36j3gcr4suxymup
 

sane

Active member
mrv70wu76xdx7rv151e2.jpg
[/URL][/IMG]

اونموقع ها دعا دعا میکردیم یکی نوار کاست خراب شده داشته باشه بده به ما
هر کدوم هم واسه خودمون یه چوب مخصوص داشتیم ... چوب تنه آفتاب گردون...بعضی موقع ها اسبمون بود و اسب سواری میکردیم
وقتی هم نوار کاست دستمون میافتاد دل و رودشو میریختیم بیرون و پارش میکردیم و می بستیم سر چوب ها، میگرفتیم دستمون و میدویدیم
باد میخورد نوارا تکون تکون میخوردن چه حالی میکردیم کل روزمون با اینا میگذشت
:rolleyessmileyanim:
 

lidalida

New member
اونموقع ها دعا دعا میکردیم یکی نوار کاست خراب شده داشته باشه بده به ما
هر کدوم هم واسه خودمون یه چوب مخصوص داشتیم ... چوب تنه آفتاب گردون...بعضی موقع ها اسبمون بود و اسب سواری میکردیم
وقتی هم نوار کاست دستمون میافتاد دل و رودشو میریختیم بیرون و پارش میکردیم و می بستیم سر چوب ها، میگرفتیم دستمون و میدویدیم
باد میخورد نوارا تکون تکون میخوردن چه حالی میکردیم کل روزمون با اینا میگذشت
:rolleyessmileyanim:

سانی منم نوارایه کاستودرمیاوردم ولی دیگه نمیتونستم جاشون بندازم :)) دعوام میکردن :( البته حق داشتن داا اون کاستوسالم ونوبودن خخخخ:tonguesmiley:
 

memol

Member
یادمه یکی از پر استرس ترین لحظات دوران ابتدایی
وقتی بود که دیکته تموم میشد و مبصر دفترارو جم میکرد میذاشت رو میز معلم ؛
مام هی حواسمون به دفترمون بود ببینیم کی نوبت صحیح کردن دیکته ما میشه ،
نوبتمون که میشد همش چشممون به خودکار معلم بود ببینیم غلط داریم یا نه …
قلبمونم تند تند میزد !!!
 

maxin

Well-known member
اینو چندسال پیش از رو یه دیوار خونه قدیمی گرفتم!

9s9gd04d3jl1.jpg
 
آخرین ویرایش:

diseases

Well-known member
روزگاری خانه هامان سرد بود
تهیه ی نفت زمستان درد بود

یک چراغ والورو یک گرد سوز
زیر کرسی با لحافی دست دوز

خانواده دور هم بودن همه
در کنار هم میاسودن همه

روی سفره لقمه نانی تازه بود
روی خوش در خانه بی اندازه بود

عمر بعضی در صف کپسول رفت
بعضیا هم درصف نامرد نفت

گر برای مرد زن نامرد بود
صد تفاوت بین زن تا مرد بود

آن قدیما عاشقی یادش بخیر
عطر و بوی رازقی یادش بخیر

عصر پست و تلگراف و نامه بود
روزگار خواندن شه نامه بود

قلبهامان اندک اندک سرد شد
رنگ و روی زندگیمان زرد شد

تبلت و همراه و لب تابی نبود
عصر دلتنگی و بی تابی نبود

تنبلی دامان زنها را گرفت
مای بیبی مصرفش بالا گرفت

بینی خیلی کسا باطل شدند
باپروتز بعضیا خوشگل شدند

عصر ساکشن آمدو لاغر شدیم
در خیال خود چقد بهتر شدیم

میوه هم گلخانه ای شد عاقبت
آب هم پیمانه ای شد عاقبت

عصر نت شد،عصر پی ام،عصر چت
عصر ایرانسل،فراوانی خط

عصر آدم های بد بی مایه شارژ
عصر تلخ خود فروشی با یه شارژ

عصر مرفین و ترا مادول..دوا
با کراک و شیشه رفتن به فضا

عصر آقایان آرایش شده
عصر خانمهای پالایش شده

وای بر عصر تلخ بی کسی
عصر تلخ استرس...دلواپسی
 

diseases

Well-known member
خانه های قدیمی را دوست دارم...

چایی همیشه دم است روی سماور ، توی قوری

در خانه همیشه باز است

مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواهد

غذاها ساده و خانگی است ،

بویش نیازی به هود ندارد

عطرش تا هفت خانه می رود

کسی نان خشکه ندارد ،

نان برکت سفره است

مهمان ناخوانده آب خورشت را زیاد می کند

دلخوری ها مشاوره نمی خواهد

دوستی ها حساب و کتاب ندارد

سلام ها اینقدر معنا ندارد

سلام گرگی وجود ندارد

افسردگی بیماری نایابی است …

می دانی . . .

دلم فقط کمی سادگی میخواهد..........
 

diseases

Well-known member
یکی از قشنگترین خاطره های کودکی وقتیه که وسط درس ناظم میومد میگفت :
فلانی بابات اومده دنبالت کتاباتو جمع کن و برو






انگار حبس ابدی ، عفو رهبری بهت خورده ...
 
بالا