کیا یادشونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

maxin

Well-known member
:riz481::riz481:

0dbr9que1j43tfgi2en.jpg
 

diseases

Well-known member
چه زود دیر می شود !

در باز شد ،

بر پا ،

بر جا ...



درس اول :

بابا آب داد ،

ما سیراب شدیم !

بابا نان داد ،

ما سیر شدیم !

اکرم و امین چقدر سیب و انار داشتند ،

در سبد مهربانی شان ...

و کوکب خانوم چقدر مهمان نواز بود !

و چقدر ،

همه منتظر آمدن حسنک بودند ...



کوچه پس کوچه های کودکی را ،

به سرعت طی کردیم ،

و در زندگی گم شدیم ،

همه زیبایی ها رنگ باخت !

و در زمانه ی سنگ و سیمان ،

قلب هایمان یخ زد !



نگاهمان سرد شد ،

و دستانمان خسته ،

دیگر باران با ترانه نمی بارد !

و ما کودکان دیروز دلتنگ شدیم ،

زرد شدیم ،

پژمردیم ،

و خشکزار زندگیمان ،

تشنه آب شد ...



سال هاست ،

وقتی پشت سرمان را نگاه می کنیم ،

جز رد پایی ،

از خاطرات خوش بچگی نمی یابیم ،

و در ذهنمان ،

جز همهمه زنگ تفریح ،

صدایی نیست ...!!!



و امروز ،

چقدر دلتنگ ،

آن " روز ها " اییم !

و هرگز ،

نفهمیدیم ،

چرا برای" بزرگ شدن "،

این همه بی تاب بودیم ...!!!
 

diseases

Well-known member
قدیما...
شما یادتون نمیاد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مثل اینکه زیادی رفتم قدیمتر، خودمم یادم نیومد...
تا دیداری بعد خدانگهدار......
 

diseases

Well-known member
مـن؟؟؟😳😳😨



-نه پشت سریت😳😦






شیرین ترین دیالوگی که موقع درس پرسیدن از معلم می شنیدی😄😂
 

diseases

Well-known member
یادتونه کتابامونو جلد میکردیم بعد که تموم میشد میدیدیم مو رفته لاش؟؟؟
















چه چرت و پرتايي يادتونه من اصلا يادم نمياد !!!
 

ROJO

New member
fhhoRBO7Zb.jpg


توی ده شلمرود،

حسنی تک و تنها بود.

حسنی نگو، بلا بگو،

تنبل تنبلا بگو...

Awwwww
هیچکس باهاش رفیق نبود / تنها روی سه پایه / نشسته بود تو سایه :))
من هیچوقت این کتابو نداشتم :( ولی دختر داییم داشت ،میرفتم خونشون بدو میرفتم سر کتاباش ولی نامرد نمیذاشت بخونم:(50):

ولی دو سه تا سارا کرو داشتم، جوجه اردک زشت، لباس جدید پادشاه، سیندرلا، سفید برفی ... از همونموقع غرب زده بودم:25r30wi:یادمه کتابام ک پاره یا کهنه میشدن میرفتم دوباره میخریدمشون:5:
 

diseases

Well-known member
ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ ﭼﻘﺪ ﺍﺳﮑﻞ ﺑﻮﺩیما !
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﻣﯿﻨﺸﺴﺘﯿﻢ ﺗﺎ ﻣﺒﺼﺮ ﺍﺳﻤﻤﻮﻥ
ﺭﻭﺟﺰﺀ ﺧﻮﺑﻬﺎ ﺑﻨﻮﯾﺴﻪ!
ﺑﻌﺪﻡ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﻫﺎ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻭ ﭘﺎﮎ ﻣﯿﮑﺮﺩ !
.
.
.
.
ﻭ ﭼﻘﺪ ﺍﺳﮑﻞ ﺗﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﺑﻌﺪﯼ ﻫﻢ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﻣﯿﻨﺸﺴﺘﯿﻢ😜
 

diseases

Well-known member
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ﺗﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺑﭽﮕﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺦ ﭘﻮﻟﻮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩﯾﻢ
.
.
.
.
.
.
ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﮐﻠﯽ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﭘﻮﻟﻮ ﺑﻪ ﻧﻮﻧﻮﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻻﻣﺼﺐ ﻫﯿﺠﺎﻧﺶ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺍﺧﺘﻼﺱ ﺍﺯ ﺑﺎﻧﮏ ﻣﺮﮐﺰﯼ ﺑﻮد😂
 

mahdieh75

New member
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ﺗﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺑﭽﮕﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺦ ﭘﻮﻟﻮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩﯾﻢ
.
.
.
.
.
.
ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﮐﻠﯽ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﭘﻮﻟﻮ ﺑﻪ ﻧﻮﻧﻮﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻻﻣﺼﺐ ﻫﯿﺠﺎﻧﺶ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺍﺧﺘﻼﺱ ﺍﺯ ﺑﺎﻧﮏ ﻣﺮﮐﺰﯼ ﺑﻮد??????

بول نخ داره عایا؟:5:

- - - Updated - - -

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ﺗﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺑﭽﮕﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺦ ﭘﻮﻟﻮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩﯾﻢ
.
.
.
.
.
.
ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﮐﻠﯽ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﭘﻮﻟﻮ ﺑﻪ ﻧﻮﻧﻮﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻻﻣﺼﺐ ﻫﯿﺠﺎﻧﺶ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺍﺧﺘﻼﺱ ﺍﺯ ﺑﺎﻧﮏ ﻣﺮﮐﺰﯼ ﺑﻮد😂

بول نخ داره عایا؟:5:
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: diseases

diseases

Well-known member
تلخ ترین جمله بازیهای کودکی😕
.
.
.
.

تو نخودی باش...!󾌯

لامصب قدرت تخریبش معادل بمب اتم هیروشیما بود !!!!!
 

IL-2

Well-known member
شما یادتون نمیاد ...
یه زمانی وقتی بعد از یه ساعت میومدی انجمن توی "در جهت اطلاع شما" کلی امتیاز و پ ب و پ خ و هزار تا لایک وجود داشت ...
ولی حال ابعد دو روز هم که بیای شانس بیاری یه لایک باشه! تازه اون هم ممکنه نباشه!
 

diseases

Well-known member
ما اس‌ام‌اس نداشتیم اونموقع ها،

'روکاغذبنویس‌مچاله‌کن، بندازخونه‌همسایه' .... داشتیم!
.
.
.
.
.
.
فقط دلیوریش تضمینی نبود! ممکن بود باباهه بخوندش ...
 

zErOOn3

Well-known member
شما یادتون نمیاد ...
یه زمانی وقتی بعد از یه ساعت میومدی انجمن توی "در جهت اطلاع شما" کلی امتیاز و پ ب و پ خ و هزار تا لایک وجود داشت ...
ولی حال ابعد دو روز هم که بیای شانس بیاری یه لایک باشه! تازه اون هم ممکنه نباشه!
درود
[emoji12] [emoji106] [emoji106] [emoji106] [emoji106] [emoji106] [emoji106]
 

pashmak

New member
آره منم بعد چند وقت اومدم فکر کردم خصوصیم پره دیدم فقط یه لایک ه
خدا نگیره همون یه لایکم صلوات
 

mehrshad.namdar

New member
کیا یادشونه قدیما بعد دیدن کارتن فوتبالیست ها توپ و برمیداشتیم میرفتیم تو کوچه ... با چه هیجانی فوتبال بازی می کردیم....:smilies-azardl (113
 

diseases

Well-known member
تلخ ترین خاطره دوران بچگیم این بود که بابام شلنگ بدست دنبالم میکرد و میگفت:

وایسا باهات کاری ندارم 😡












پس چی میخوای پدر من؟

میخوای ازم بنزین بکشی؟!!!!!



Sent from my GT-I9300I using Tapatalk
 
بالا