نقل قول خونه!

k-b

New member
اگر در رگ‌هایم جاری نیستی چرا قلبم ...هفتاد بار در دقیقه نامت را صدا می‌زند؟!
(وحید عمرانی)
 

ZOT

New member
من : خب وقتی تو این راه هستم احساس می کنم این بهم اجازه نمیده که به خواسته ام برسم! حالا چی!؟

خودم : احساس اشتباهیه! کارت رو بکن! احساسات بی فایده رو بریز دور! اونا از همه بدترن! دلت رو صاف کن! اینجا جای احساس بد و نا آرامی دل نیست! خوش باش! بخند! آروم ! همش لبخند بزن! هووم!؟ جایی نذار برای غم! اگر بهش راه بدی میاد سراغت و اگر بیاد سراغت دیگه همه چی رو تحت الشعاع خودش قرار میده! و تو می مونی و حوضت! ازت خواهش میکنم! از تمام وجود ازت خواهش می کنم! باشه!

من : تمام سعی خودم رو می کنم! باید آروم باشم! خدایا به قلبم آرامش فرو ریز! که خود می دانی بی تو نمی توانم!


منبع : من . . . و . . . خودم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: k-b

mohana

Well-known member
694597_gcCJJAd8.jpg


پسرعمه: آقای مجری این بی تو پسر نمی شود یعنی چی؟

آقای مجری: بی تو "به سر" نمی شود

- چی نمی شود؟

+به سر نمی شود ، یعنی نمیتونم بی تو زندگی کنم.

- با پسرش؟

+پسر نیست که ، بی تو به سر نمی شود.

کلاه قرمزی: یعنی کلاه ما رو میگه دیگه ، میگه اگه تو نباشی من به سرم نمیره

آقای مجری: نه نه ، بچه ها ، خیلی ساده ست . یعنی من بدون تو نمیتونم زندگی کنم.

فامیل دور : منو میگی آقای مجری؟ منم بدون تو نمیتونم زندگی کنم ، من از بچگی آرزوم بود
شما بگید به من نمیتونید بدون من زندگی کنید!!!!!!!
 
آخرین ویرایش:

ZOT

New member
د ن ی ا ی م ج ا ز ی و و ا ق ع ی
من : تو دنیای مجازی هر کسی هرطور دلش می خواد بقیه رو تو ذهنش تصور میکنه! نمی دونم خوبه یا بد اما . . .

خودم : به نظرم زیاد خوب نیست! اما چی؟

من : می دونی به نظرم یکی از دلایلی که آدما به این دنیای مجازی عادت می کنن همین باشه!

خودم : آره شایدم یکی از دلایلش همین باشه ! آدما اینجا همو اونطوری میبینن که دلشون می خواد و دوست دارن! اونوقت گاهی اگر تو واقعیت هم دیگه رو ببینن خب نمی دونم، نمی دونم باید بگم تصوراتشون دود میشه میره هوا یا نه! اما خب شاید بخشی از تصوراتشون خراب بشه!

من : آره خب مسلما اینطور میشه! میدونی آدم نباید تو ذهنش انسان آرمانی بسازه ! اینجا یک مشت نوشته، نوشته بهتر واقع بین باشیم! مگه نه؟

خودم : بله واقع بین! می دونی اینجا هم همون دنیای واقعیه فقط پشت پرده! نباید زیاد بزرگش کرد و خیلی فکر کرد که چقدر اینجا جالب تر از دنیای واقعیه! آدما گاهی اینقدر غرق مجازی میشن که دنیای واقعی رو یادشون میره! اونوقته که شاید زندگی تو دنیای واقعی براشون سخت باشه و کسل کننده! چون دنیای مجازی رو برای خودشون جوری ساختن که دلشون می خواسته و آدماش رو جوری تصور می کردن که دوست داشتن تو دنیای واقعی یه همچین آدمایی ببینن! و خلاصه یه دنیای خوب! هووم! آره یه دنیای خوب که تصورش خوبه!

من : خدایا دنیای واقعی که تو آفرید خیلی زیباست اما ما آدما نتونستیم ازش خوب مراقبت کنیم و خوب بسازیمش! ای کاش . . .
 

mohana

Well-known member
35813485580306735488.jpg


عمو جغد شاخدار : بنر برو ، اینحا نمون
بنر : نمیتونم ، تو گرسنته ، حالت خوب نیست
عمو جغد شاخدار : بنر لطفا برو ، فقط برو
بنر : حداقل بیا یه گاز از دم من بزن ، عمو جغد من تورو دوست دارم
عمو جغد شاخدار : نمیتونم بنر، زودتر برو
بنر : من نگاه نمیکنم ، بیا یه گاز از دم من بزن
 

mohana

Well-known member
تلاش برای زنده کردنِ یک رابطهِ از دست رفته
مثل اینه که بخوای یه چای سردشده رو با ریختن آب جوش گرم کنی
نه رنگش مثل اول میشه نه طعمش..!


کتاب 4 اثر
 
آخرین ویرایش:
زن پولدار: من الان شما رو از کجا آوردم؟

نقی: از کنار خیابوون!

زن پولدار: بله شما چقدر باید کنار خیابوون باستید، تا یکی شما رو ببره سر کار؟

نقی: متوجه نمی‌شم من!؟

زن پولدار: می‌بینی؟ می‌بینی آقا سروش! شما اگه درس نخونی آیندت میشه یکی مثله این آقا!

که باید صبح تا شب وایسه کنار خیابون که شاید یکی ببرتش سره کار!
 

mohana

Well-known member
زن
جلوی میوه فروشی ایستاد
میوه ها را قیمت کرد
و با سبد خالی برگشت ...

.........................................

دستش را روی میز گذاشت و گفت:
اغلب داستانها وقتی طولانی و کشدار می شوند ، حوصله همه را سر می برند
حتی قهرمان داستان .
پایان قصه همین جاست. برو ، با خیال راحت برو ...
تمام که شود ، همه فراموش می کنند ، حتی خود تو !
به قول شازده کوچولو این دست دست کردنت خلق آدم راتنگ می کند ...
اگر می خواهی بروی ،برو !


داستانک
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: mj1919

mohana

Well-known member
سیــد :
اگه زنـــده نموندم ...
واسم یه همسر پیدا کنین و بهش بگین خیــــلی دوستش داشتم!

Ice Age - Michael Berg - Jason Fuchs

39960786540213913703.jpg
 

tahereb

New member
دل شما کاروانسرا نیست
نگذارید دیگران وسط دل شما
خستگی رابطه های قبلیشان را در کنن
 

mohana

Well-known member
مثال جالب زیر از حاج آقا قرائتی نقل شده:

آدمها سه دسته اند:
- عینک!
- ملحفه!
- فرش!

وقتی یک لکه ی چایی بنشیند روی عینکت، "بلافاصله" زود آن را با "دستمال کاغذی" پاک می کنی!
وقتی همان لکه بنشیند روی ملحفه، می گذاری "سر ماه" که لباس ها و ملحفه ها جمع شد، همه را با هم با "چنگ" (زمان قدیم!) می شویی!

وقتی همان لکه بنشیند روی فرش، می گذاری "سر سال" ، با "دسته بیل" به جانش می افتی!!!
خدا ( و به تعمیم آن: ولی خدا) هم با بنده های مومنش مثل عینک رفتار می کند. بنده های پاک و زلالی که جایشان روی چشم است، تا خطا کردند، بلافاصله حالشان را می گیرد (والبته دردنیا و خفیف) .. دیگران را به موقعش تنبیه می کند آن هم با چنگ!! و آن گردن کلفت هایش را می گذارد تا چرک هایشان جمع شود (قرآن کریم: ما به کافران مهلت می دهیم تا بر کفر خویش بیافزایند) و سر سال (یا قیامت، یا هم دنیا و هم قیامت) حسسسسابی با دسته بیل(!) از شرمندگیشان در می آید!!!


تابناك
 

mohana

Well-known member
Tintin_and_snowy.png


تن تن : یه خبر خوب دارم و یه خبر بد .

هادوک : خبر بد چیه ؟

تن تن : همش یه گلوله داریم ...

هادوک : و خبر خوب ؟

تن تن : هنوز یه گلوله داریم ...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: zErOOn3

ZOT

New member
ت ن ه ا ی ی ش ل و غ
من : وقتی تنها باشی همه جا تنهایی! اینجا و آنجا که ندارد هیچ . . . ندارد!

خودم : آنچه او بخواهد برتر است!

من : بی شک، اما گاهی آدم نمی فهمد که نمی فهمد، آنوقت است که . . . . اما ه نمی دانم!

خودم : شاید بهتر است بگوییم ندانستن خود برتر است !

من : شاید! شاید ندانستن برتر است! اما . . . تنهایی ندانستن . . . !

خودم : تنهایی ندانستن هم خوب است !

من : می گویم آدم اگر قدری صبور بود بهتر بود! قدری بیشتر!

خودم : می شود صبر کرد، کمی سخت است اما شدنی است! نیست؟!

من : شدنی است! دنیا نشد ندارد اما . . . اما باید سنگ بود تا بود! . . . .

خودم : سنگ؟! درختانی را هم حتی دیده ام که صبورند!

من : درختی که بنایش از ابتدا بر صبر باشد صبور می شود اما یک گیاه گلدانی . . . حتی طاقت یک روز بی آبی را ندارد . . .

خودم : هووم! طاقت یک روز بی آبی برایش سخت است راست گفتی!

من : هووم! آدم وقتی تنها باشد تنهاست دیگر اینجا و آنجا ندارد! اینجا که بیاید . . . . نه . . . . تنهایی که شاخ و دم ندارد.

خودم : نه ندارد، گاهی شاید باید میان نتهایی جست و جو کنی تا . . .بگرد . . .!

من : گم شده ام ! تنهایی چقدر شلوغ است! سرم رفت!
 

am-ml

New member
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ی ساربان آهسته ران کارام جانم می‌رود
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وان دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من مانده‌ام مهجور از او بيچاره و رنجور از او
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گويی که نيشی دور از او در استخوانم می‌رود
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم به نيرنگ و فسون پنهان کنم ريش درون
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پنهان نمی ‌ماند که خون بر آستانم می‌رود
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کز عشق آن سرو روان گويی روانم می‌رود
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]او می‌رود دامن کشان من زهر تنهايی چشان
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ديگر مپرس از من نشان کز دل نشانم ميیرود
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برگشت يار سرکشم بگذاشت عيش ناخوشم
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با آن همه بيداد او وين عهد بی ‌بنياد او
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در سينه دارم ياد او يا بر زبانم می‌رود
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بازآی و بر چشمم نشين ای دلستان نازنين
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاشوب و فرياد از زمين بر آسمانم می‌رود
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وين ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم بگريم تا ابل چون خر فروماند به گل
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وين نيز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صبر از وصال يار من برگشتن از دلدار من
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در رفتن جان از بدن گويند هر نوعی سخن
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من خود به چشم خويشتن ديدم که جانم می‌رود
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سعدی فغان از دست ما لايق نبود ای بی‌وفا
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]طاقت نميارم جفا کار از فغانم می‌رود[/FONT]​
" سعدی "
[/FONT]
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: mj1919

mohana

Well-known member
وقتی پیش همیم قدر با هم بودن رو نمی دونیم.
وقت دوری میشه فهمید اونی که رفته چقدر از وجودتو کنده و با خودش برده ،
چقدرشو برای خودت باقی گذاشته ...


" پل چوبی / مهدی کرم پور "
 
آخرین ویرایش:

mohana

Well-known member
احساسات بیان نشده هیچ وقت فراموش نمی شن ...

" نوستالژیا / آندری تارکوفسکی "
 

mohana

Well-known member
35813485580306735488.jpg


عمو جغد شاخدار : بنر برو ، اینحا نمون
بنر : نمیتونم ، تو گرسنته ، حالت خوب نیست
عمو جغد شاخدار : بنر لطفا برو ، فقط برو
بنر : حداقل بیا یه گاز از دم من بزن ، عمو جغد من تورو دوست دارم
عمو جغد شاخدار : نمیتونم بنر، زودتر برو
بنر : من نگاه نمیکنم ، بیا یه گاز از دم من بزن

وقتی «بنر» اومد به جنگل دوستای زیادی پیدا کرد اما عجیبترین دوستی که بنر پیدا کرد یه جغد بود که بنر صداش میکرد» عمو جغد شاخدار».
حکایت دوستی یه جغد با یه سنجاب مثه دوستی یه شیر میمونه با یه بچه آهو.
عمو جغد به خاطر رابطه عاطفی که با بنر پیدا کرده بود فراموش کرده بود که یه جغده و خیلی جاها به دادش رسیده بود.:rolleyes:

زمان گذشت و عمو جغد رفته رفته پیر شد جایی که دیگه قادر به شکار نبود.
روزهای سختی بود. چند روزی بود که عمو جغد اصلا شکاری نداشت و بنر چپ و راست می اومد پیش عمو جغد.

حالا دیگه عمو جغد از فرط گرسنگی به عادت غریزی بنر رو یه لقمه غذا میدید.

عمو جغد جریان رو به بنر گفت : بنر دیگه پیش من نیا. تو یه سنجابی و من یه جغد.
اولش بنر حرف عمو جغد رو باور نکرد اما وقتی فهمید دلش گرفت و رفت.

وسط راه برگشت: عمو جغد اگه خیلی گرسنته منو بخور.

عمو جغد بیا منو بخور.

عمو جغد باید یه کاری میکرد.

حالت یه حیوان شکاری رو گرفت و شروع کرد به تعقیب بنر.

عمو جغد دروغ میگفت اون فقط می خواست بنر بره پیش سنجابا.

عمو جغد همون جور که بنر رو تعقیب میکرد تو دلش میگفت: برو بنر ..برو..من دیگه خیلی پیر شدم.

بنر فرار کرد و از فرط دلشکستگی شروع کرد به گریه. عمو جغد چرا.. چرا عمو جغد.

عمو جغد رفت بالای یه درخت.
حالا مطمئن بود که همه چیز برای همیشه تموم شده.
اما نه..لحظه ای بعد متوجه یه چیز شد…
آدما..
آدما اومدن و جون سنجابا در خطره.
عمو جغد پرواز کرد و فریاد میزد…فرار کنین…فرار کنین…سنجابا فرار کردن…
اما یه لحظه..صدای یه گلوله فضای جنگل رو شکست…
عمو جغد نقش بر زمین شد...
سنجابا جمع شدن...
فضای غریبی بود...
عمو جغد به بنر گفت که نمیخواسته بخورتش، از اینکه چقدر بنر رو دوست داشته.
صدای عمو جغد رفته رفته آروم و آروم تر شد...
لحطه ای بعد دیگه همه چیز تموم شد...
عمو جغد شاخدار مرد…
geryye.gif

دیگه چیزی نفهمیدم. فقط صدای بنر تو گوشم بود… عمو جغد شاخدار… عمو جغد شاخدار…




منبع: آی سودا
 

mohana

Well-known member
پسر خاله :آرزو کردم
آقای مجری :چه آرزویی کردی
پسر خاله :به خودم مربوط نیست
آقای مجری :متلک میندازی؟!!
پسر خاله :نه خیر یعنی برا دیگران آرزو کردم (یواشکی در گوش آقای مجری آرزوشو میگه)
"آرزو کردم سر سفره ی همه نون باشه"
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: M@RY@M
بالا