نقل قول خونه!

به نظرم زندگی در یک کشور خارجی چیزی است که همه باید دست کم یک‌بار هم که شده امتحانش کنند. این کار آدم را کامل می‌کند، لبه‌های اُمُلی را سنباده می‌کشد و تبدیلت می‌کند به یک شهروند جهانی.


منبع: همان

پ.ن: دیوید سداریس، پرمخاطب‌ترین طنز نویس پانزده سال اخیر امریکاست. تمامی کتاب‌هایش با مقیاس نجومی پرفروش‌اند. تا کنون تنها در امریکا هشت میلیون نسخه از آثارش به فروش رسیده است. البته پرطرفدارترین و بهترین کتابش همین است که ذکر شد. این کتاب تقریبا به تمام زبان‌های زنده و مرده‌یِ دنیا ترجمه شده است.
 
بهترین ایده های شما همیشه از جانب دیگران دزدی تلقی می شود پس سعی کنید ایده ی جدیدی ارائه ندهید.



منبع: چوب الف
چوب الف

- - - Updated - - -

بهترین ایده های شما همیشه از جانب دیگران دزدی تلقی می شود پس سعی کنید ایده ی جدیدی ارائه ندهید.



منبع: چوب الف
http://choobalef.blogfa.com
 

k-b

New member
وقتی خدا می خواست تو را بسازد،
چه حال خوشی داشت،
چه حوصــله ای !
این مـوهــا، این چشم هــا ....
خودت می فهمــی؟ ...
من همه اینها را دوست دارم.

" عباس معروفی"
 

ZOT

New member
من : باید از خدا بپرسم، باید بپرسم که چرا بعضی اینطور فکر می کنند! با چشمانشان! خدایا نکند در چشم ها هم سلولهای عصبی با قابلیت تفکر گذاشته ای!؟ اگر گذاشتی چرا همه تنها دارند از این چند سلول کوچک استفاده می کنند پس این همه سلول خاکستری که در جمجمه هست به چه درد می خورد!؟ یعنی برای تزیین است! فقط هست که باشه!؟ اوه پس . . .
من . . . و . . . خودم
 

k-b

New member
من هنوز،گاهی،یواشکی خواب تو را می بینم ،یواشکی نگاهت می کنم ،صدایت می کنم ...
بین خودمان باشد ،اما من هنوز ...یواشکی دوستت دارم !
ناظم حکمت
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: BBT

am-ml

New member
..................................................................................................................................................................................................................................................................................................................
دلم خالیست...
دل خالی خطرناک ترین چیز است ....
دل خالی بدترین چیز است ...
دل خالی می گیرد و نمی دانی چگونه بازش کنی ...
دل خالی تنگ می شود و نمی دانی برای چی و برای کی...


...................................................................................................................................................................................
.....................................................................................................................................................................................
......................................................................................................................................................................................
.............................................................................................................................................................................................
این دل خالی رو تو پر کن... فقط تو . فقط تویی که آفریدیش می دانی که چگونه پرش کنی که همانگونه زیبا و با شکوه باشد که باید باشد .
برای من دلی وسیع بساز
ای خدای همه دل های کوچک و بزرگ؛دلم خالیست...
 
آخرین ویرایش:

mohana

Well-known member
CF5793938B321B67B3B667655B375703.jpg




در همان خرابۀ شام

خودش را خاک کرد رقیه

تا فردا کسی نگوید

افسانه بود

قصۀ اسارت


"علی لاری زاده"

منبع: اینجا
 

ZOT

New member
ل ح ظ ه ا ی د ر ن گ
من : لحظه ای اینجا درنگ کنیم، اینجا دز ایمان و بصیرت خیلی بالاست! اینجا باید ظرفت خیلی بزرگ باشد تا این همه ایمان و بصیرت را تحمل کند! اینجا مردی بزرگ ایستاده با پرچمی در دست! اینجا مردی با دار و ندارش در دنیا آمده! اینجا مردی است که ایمانش فراتر از این فضا است! کمی درنگ کنیم اینجا این مرد بزرگ چیزها دیده که کسی تحملش را ندارد! اینجا این مرد بزرگ قلبش آرام است اما! اینجا این مرد بزرگ خودش را و تمام ایمانش را و تمام اهلش را و تمام تمامش را با خود آورده! اینجا صدای این مرد بزرگ در عرش طنین انداخته و فرشتگان بر گرداگردش حلقه زده اند و تحسینش می نمایند و درودش می فرستند! اینجا عطر این مرد بزرگ به مشام می رسد و اینجا این روزها آسمانها با صدای سبحان الله اش هم نوا هستند! اینجا این مرد بزرگ پرچم دین در دستش است دین خدا، نام خدا و عشق خدا! اینجا عشق بی داد می کند! اینجا صحنه صحنه ی عاشقی ست، بیایید ببینید اینجا عاشق چگونه برای معشوق جان می دهد، من اینجا کم می آورم!

منبع : من . . . و . . . خودم
 
آخرین ویرایش:

k-b

New member
گیریم تا آخر عُمر تنها بمانی و شریکی برای زندگیت پیدا نکنی!تحمل این موضوع، بسیار آسان‌تر از آنست که شب و روز با کسی سر و کار داشته باشی، که حتی یکی از هزاران حرف تو را نمی‌فهمد!
جورج اُورول
 
آخرین ویرایش:

k-b

New member
غمگینم چونان پیرزنی که آخرین سربازی که از جنگ بر می‌گردد پسرش نیست...
"مایاکوفسکی"






 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: mj1919

Haydi

New member
فامیل دور: آقای مجری اینا جر می‌زنن!


مجری: چطور مگه؟!

فامیل دور: آخه آقای مجری ما
۲۹ گل خوردیم و اونا فقط یه گل خوردن! با اینکه ما بیشتر گل خوردیم ولی اونا میگن ما برنده‌ایم. حالا من از شما یه سوال دارم و بعدش دیگه هیچ صحبتی ندارم!

مجری: خوب بگو!

فامیل دور: آقای مجری
۲۹ بیشتره یا یک؟!

مجری: خوب معلومه
۲۹.

فامیل دور: من دیگه حرفی ندارم!!




1426618_730243536994454_1258160110_n.jpg

 

Haydi

New member

اولیور: استن... تو به عشق در یک نگاه اعتقاد داری؟

استن : آره خوب حداقل وقت ادمو نمیگیره!



1471959_730119823673492_155581047_n.jpg

 

mahsa.

New member
98072557708334029482.jpg

قیصر(بهروز وثوقی): من فقط دو تا گیر کوچیک دارم. یکی این که به ننه مشدی قول دادم ببرمش زیارت، یکیام اینکه یه جوری مهرمو از دل اعظم بیارم بیرون. همین و همین!
 

k-b

New member
دوست داشتن تو
زیباترین گلی ا‌ست
که خدا آفریده!
گفته بودم؟
"عباس معروفی"
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: mj1919

mohana

Well-known member
قدردانی

دیدی یه وقتایی آدم از بچه ها یه جمله می شنوه که هرچی طول و عرض جمله رو اندازه میگیری به قواره متکلم نمیخوره؟ اینم یکی از همین کلمات قصاره
جای شما خالی، برای شام مهربان یه سیب زمینی تخم مرغ درست کرده بود در حد تیم ملی… غذا که تموم شد علی خیلی با ناز و اب و تاب میگه:
«مرسی مامانم که آشپزی کردی»!!
من اولین بار بود که میشنیدم اما ظاهرا قبلا این جمله رو زیاد به مهربان گفته! به مهربان میگم، یعنی در حد کباب بره شرمنده ات کردا… یعنی ما اینچنین قدردان مهربان هستیم!
 
آخرین ویرایش:

mohana

Well-known member
دموکراسی

منزل نیست که! کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد هستیم ما… مهربان میخواد ناخن علی رو بگیره! علی هم لج کرده و جیغ میزنه و ادا بازی در میاره… ترو خدا این دیالوگو:
+ علی: جیییییییییییغ! و فرار
_ مهربان: علی تو دو راه داری، میدونستی؟
+ چی؟
_ یکی اینکه جیغ بزنی تا من به زور ناخنت رو بگیرم! یکی اینکه با لبخند من ناخنت رو بگیرم و تو هم جایزه بگیری
+ جایزه چی؟
_ جایزه خوب!
و علی ناخن ها رو به تیغ ناخنگیر مهربان سپرد و صاحب یه جایزه شد! تورو خدا دموکرات تر از این دیده بودید؟ بنابراین از این حکایت نتیجه میگیریم که دموکراسی روشی است که در آن حاکم حکومت می کند و شهروند شادباش میگیرد اما تنها نقطه اتحاد شهروند و حاکم در خالی کردن جیب سرمایه دار است!! چون علی راضی، مامان راضی، جیب بابا بابت جایزه خالی….
 

mohana

Well-known member
عصبانی

اساساً حکایت های «علی و باباش» تمامی ندارد… اینم از ماجرای امروز ما که علی آقا، همه عظمت «بابا» بودن مارو مزین کرده رفته پی کارش…
دلمون خوش بود یه وقتی اگر علی کار بدی کرد اخم میکنیم و یه کم ژست جذبه نداشته مون رو میگیریم ؛ حالا آخر و عاقبتمون اینطور شد!
میاد تو چشم من نگاه میکنه، میگه بابا عصبانی شو… منم اخم میکنم بعد قهقهه میزنه از خنده میگه «بازم… بازم…»!


منبع هرسه:آقای کوچولو
 

Naltak

New member
فرشته نبود.بال هم نداشت.رویین تن نبود و پیکر پولادی نداشت.مادرش الهه ای افسانه ای نبود و پدرش نیم خدایی اسطوره ای.
او انسان بود.انسان.و همین جا زندگی می کرد.روی همین زمین و زیر همین آسمان.شبها همین ستاره ها را می دید و صبح ها همین خورشید را.انسان بود، راه می رفت و نفس می کشید.می خوابید و بلند می شد.گرسنه می شد و غذا می خورد.غمگین می شد و شاد می شد.می جنگید و پیروز می شد.زخم هم بر می داشت، شکست هم می خورد.مثل من ، مثل تو ، مثل همه.
فرشته نبود، بال هم نداشت.انسان بود.با همین وسوسه ها. با همین دردها و رنج ها.با همین تنهایی ها و غربت ها.با همین تردید ها و تلخی ها. انسان بود.ساده مردی امی. نه تاجی و نه تختی.نه سربازانی تا بن دندان مسلح و نه قصر و بارویی سر به فلک کشیده.
آزارش به هیچ کس نرسید و جوری نکرد و هیچ از آنها نخواست و جز راستی نگفت.اما او را تاب نمی آوردند.رنجش می دادند و آزارش می رساندند.دروغگویش می خواندند.شعبده باز و شاعرش می گفتند.
و به خدعه و به نیرنگ پشت به پشت هم می دادند و کمر به نابودی اش می بستند.اما مگر او چه کرده بود؟ جز آنکه گفته بود خدا یکی است و از پس این جهان، جهان دیگری است و آدمیان در گرو کرده خویشند.مگر چه کرده بود؟ جز آنکه راه را ، راه رستگاری را نشانشان داده بود.
اما تابش نمی آوردند.زیرا که بت بودند ، بت ساز ، بت شیفته ، بت انگار و بت کردار.
فرشته نبود.بال هم نداشت. و معجزه اش این نبود که ماه را شکافت. معجزه اش این نبود که به آسمان رفت.معجزه اش این بود که از آسمان به زمین برگشت.او که با معراجش تا ته ته آسمان رفته بود می توانست برنگردد ، می توانست. اما برگشت.باز هم روی همین خاک و باز هم میان همین مردم.
و زمین هنوز به عشق گام های اوست که می چرخد. و بهار هنوز به بوی اوست که سبز می شود. و خورشید هنوز به نور اوست که می تابد.
به یاد آن انسان ، انسانی که فرشته نبود و بال هم نداشت.

برگرفته از کتاب " پیامبری از کنار خانه ما رد شد" نوشته ی عرفان نظرآهاری
 

Haydi

New member
فاميل دور: من درختم اين برگ هم بچه منه

آقاي مجري: بقيه بچه هات کجان؟

فاميل دور: بقيه بچه هامو به سلامتي به باد دادم!



1472883_10151866887016381_2042963862_n.jpg

 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahsa.

varia

Well-known member
view_yes_no.jpg



وقتی با دوستی برخورد می کنیم که مثل ما فکر نمی کنه .

وقتی با عزیزی مواجه می شویم که نظراتش ظاهراً کاملاً مخالف با نظرات ماست .

وقتی با انسانی روبرو می شویم که خط بطلان بر اندیشه ها، باورها و اساسی ترین اصول اعتقادی ما می کشد .

به یاد این اثر بسیار ارزشمند از مارکوس رائتز بیفتیم :

شاید او هم به همان حقیقتی ناظر است که ما ناظریم! ولی از زاویه ای دیگر .

سعی کنیم علاوه بر شنیدن نظرات دیگران، زاویه دید آنها را هم دریابیم .

از این طریق خیلی راحت تر از گرفتاری در دام تعصب رهایی می یابیم .



به نقل از اس ام اس برای همه

:smiliess (11):.........:21:
 
بالا