گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغمکن ای خسته در این بغض درنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
من کزین فاصله غارت شده چشم توامتا تو مراد من دهی كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسيده ام
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودندمدعی خواست که از بیخ کند ریشه ما
غافل از اینکه خدا هست در اندیشه ما
پ ن: فک کنم تکراریه...ولی دوست دارم این شعرو
کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورزماهی همیشه تشنه ام
ای زلال تابناک!
یک نفس اگر مرا به حال خود رها کنی
ماهی تو جان سپرده روی خاک!
کنم هر شب دعا تا از دلم بیرون رود عشقش
ولی اهسته می گویم خدایا بی اثر باشد
اشکم ولی به پای عزیزان چکیده امنوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا؟
اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام
خارم ولی به سایه گل آرمیده ام
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفتما زنده بر آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
تاب بنفشـــه میدهـــد طـــره ی مشک سای تــــو/
پـــرده ی غنچـــه میــدرد خنـــده ی دلربـــاب تـــو/
ای گل خــوش نسیــم من ،بلبـــل خویش را مســـوز/
کـــز سر صدق میکند،شبـــ همــه شبـــ دعـــای تــو..."