Mohammad gh
New member
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده ی عصمت برون ارد زلیخارا
که عشق از پرده ی عصمت برون ارد زلیخارا
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده ی عصمت برون ارد زلیخارا
وفا نكردی و كردم خطا نديدی و ديدم
شكستی و نشكستم، بريدی و نبريدم
مار را رها کنید در این رنج بی حسابوفا نكردی و كردم خطا نديدی و ديدم
شكستی و نشكستم، بريدی و نبريدم
یار با ما بی وفایی می کندمنتظر الف بودم هی این شعر تو ذهم تکرار میشد:rolleyessmileyanim:
از کوزهگری کوزه خریدم باری
آن کوزه سخن گفت ز هر اسراری
شاهی بودم که جام زرینم بود
اکنون شدهام کوزه هر خماری
بعدا نوشت: ویرایش شد :دی
مار را رها کنید در این رنج بی حساب
با قلب پاره پاره ای و با سینه ایی کباب...
تا الان منتظر ب بودم! همین الان شعرش از یادم رفت!!!!!!!!!!!!! چی بود خدایا؟مثلا داشتم تکرار میکردم باخودم
بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که به جای آورد
اونا چ هستن دیگه چون ج اسن نمیخوره:New (6):دنيا همه هيج و كار دنيا همه هيج
اي هيج ,براي هيج بر هيج ,مبيج ,
اونا چ هستن دیگه چون ج اسن نمیخوره:New (6):
چنانت بکوبم به گرز گران
که فولاد کوبند آهنگران
جیگر حکیم فردوسو با این اشعار حماسی
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس که به هر حلقه موییت گرفتاری هست
سبيده جان تغلب كن ,ويرايشم نزن ,اون شعر قبليت اخرش ميم بود ,
من فداي تو بجاي همه كل ها تو بخند
اينك اين من كه به باي تو در افتادم باز
ريسماني كن از موي دراز
تو بكير تو ببند ,