ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم خاکسترم آتش گرفت
چشم وا کردم، سکوتم آب شد
چشم بستم، بسترم آتش گرفت
در زدم ،کس این قفس را وا نکرد
پر زدم، بال و پرم آتش گرفت
مرااینگونه باورکن کمی تنها کمی بیکس
کمی ازیادها رفته خداهم ترک ماکرده
خدادیگرکجارفته
نمیدانم مراآیاگناهی است
که شایدهم به جرم ان
غریبی وجدایی هست..............