مشاعره

bioelectric

New member
دل خراب من از این خرابتر نمیشود
که خنجر غمت از این خرابتر نمیزند

به یاد دبیرستان:sad:
 

محنا

New member
نه شبم یه شب پرستم که حدیث خواب گویم چو رسول افتابم به طریق ترجمانی
 

bioelectric

New member
نماند ناز شیرین بی خریدار
اگر خسرو نباشد ،کوهکن هست
 
آخرین ویرایش:

leylii

New member
ترسم که اشگ در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
 

Maryam.A

Well-known member
در راه عشق، تکیه به تدبیر عقل خویش
با چتر زیر سایه‌ی بهمن نشستن است
 

bioelectric

New member
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی،راحتی
 

BioScientist

New member
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی،راحتی

یا لاف عاشقی بر معشوق خود مزن
یا با رضای او بگذر از رضای خویش
در شاه راه عشق مرو با هوای نفس
گر مرد این رهی بنه از سر هوای خویش
 

bioelectric

New member
یک نفر آمد قرارم را گرفت
برگ و بار و شاخسارم را گرفت

چهار فصل من بهاری بود ،حیف
باد پاییزی بهارم را گرفت
:sad:
 
بالا