من غزلیات عاشقانه سعدی رو که می خونم انقدر لذت می برم که انگار اولین باره به گوشم می خوره.
گر به همه عمر خویش با تو برارم دمی
حاصل عمرم دم است باقی ایام رفت
گاهي گمان نمي كني ولي مي شود، گاهي نمي شود، نمي شود كه نمي شود؛ گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است، گاهي نگفته قرعه به نام تو مي شود؛ گاهي گداي گداي گدايي و بخت نيست، گاهي تمام شهر گداي تو مي شود...
به نظر من این بیت قشنگترین بیت حافظ باشه
بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی
مهلتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست
پنج روزی در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست
اینو من از ی دختر شنیدم که منو رسما کشت و این جمله رو از رو نامش برداشتم و به دفتر خاطراتم چسبوندم:
عزیزم چشمانت را برای کسی که راز چشمانت را نداست گریان نکن.
هرچند مال خودش نیست و تقلیدی بود اما خوب