درد و دلهای یک ماما ( پاتوق بچه هایی مامایی)

old midwife

New member
نمیدونم چرا بعضی ازاین رزیدنتها حتی سال پایینی بطرز عجیبی اعتماد به نفس کاذبی دارند!!! اپی می دادن در حد لارج...و فکر می کردن خیلی این کارن...درصورتی که من پزشکهایی رو میشناختم که دوره انترنی حتی یه زایمان هم نگرفته بودن حالا از قضای روزگار زنان قبول میشن و ...خودتون دیگه می دونید!!!
 

vb2

New member
بچه ها واقعا ماما هل زحمت می کشن به خدا با هر زایمان سخت قلب من جا نوزاد میره و میاد
خیلی سخت و استرس آوره
یه ماما اگه آلرت نباشه موفق نیست
باید 4 تا چشم داشته باشی خصوصا توشب :j58r36j3gcr4suxymup
 

vb2

New member
بچه ها منم کلی خاطره دارم از دانشجوییم اولین بار که زایمان دیدیم ترم 2 وقتی زایمان تموم شد از 5 تامون 3 تا سر پا بودیم 2 تا غش کرده بودن من انقد خندیدم که نگووووووووووووووو ولی بعدش اینقد اونا اوکی شدن که رو هوا زایمان می گرفتن
 
آخرین ویرایش:

yasamin2

New member
راستی بچه ها یه سوال شما زایمان های اولتون رو با مربی انجام میدادین دیگه؟
من الات ترم 4هستم زایمان گرفتم با کمک مربی ولی مربی فقط کلامپ بند ناف رو واسم زد بقیه مانور هارو خودم انجام دادم بچه روهم خودم گرفتم.چطوره؟
ترم بعد باید تنهایی بدون مربی باشم؟
 

parnia

New member
راستی بچه ها یه سوال شما زایمان های اولتون رو با مربی انجام میدادین دیگه؟
من الات ترم 4هستم زایمان گرفتم با کمک مربی ولی مربی فقط کلامپ بند ناف رو واسم زد بقیه مانور هارو خودم انجام دادم بچه روهم خودم گرفتم.چطوره؟
ترم بعد باید تنهایی بدون مربی باشم؟
عالیه عزیزم...حداقل از نظر من عالیههههه....بچه های دیگه اونطوری ک من خوندم خیلی حرفه ای بودن ولی با توجه به جایی ک من درس خوندم و تو اولین زایمان قضیه برعکس بود و من فقط کلامپ زدم بنظرم شما عالی پیش رفتی.
 

زری

New member
سلام

سلام دوستای گلم منم امسال ارشد شهید بهشتی قبول شدم.اگه کمکی خواستین رو منم حساب کنیین:smiliess (14)::smiliess (14)::14:
 

cheshmak

New member
راستی بچه ها یه سوال شما زایمان های اولتون رو با مربی انجام میدادین دیگه؟من الات ترم 4هستم زایمان گرفتم با کمک مربی ولی مربی فقط کلامپ بند ناف رو واسم زد بقیه مانور هارو خودم انجام دادم بچه روهم خودم گرفتم.چطوره؟ترم بعد باید تنهایی بدون مربی باشم؟
عالیههههه عزیزممممم!!موفق باشیییی!!!
 

yasamin2

New member
عالیه عزیزم...حداقل از نظر من عالیههههه....بچه های دیگه اونطوری ک من خوندم خیلی حرفه ای بودن ولی با توجه به جایی ک من درس خوندم و تو اولین زایمان قضیه برعکس بود و من فقط کلامپ زدم بنظرم شما عالی پیش رفتی.

البته پرنیا جون مربی ما کارشناس ارشد مامایی بود و کارش بی نظیره و کلی تجربه داشت
درهرصورت ممنونم عزیزم
 

mw.ashel

New member
سلام دوستان.

خوبید؟ خسته نباشید.

اونقدری حوصلم سر رفته که میخوامدر کنار درس واسه سرگرمی هم شده برم واسه کلاس آموزش موسیقی یا نقاشی ثبت نام کنم .
:painting:
 

cheshmak

New member
عالیهههه آشل جووونبه نظرم لازمه آدم در کنار درسش یه تفریح اینجوری هم داشته باشه!!!روحیه آدم عوض میشه!!
 

mw.ashel

New member
از اینجا به آذر جونم تبریک میگم و امیدوارم که بتونه به خوبی هفته های بارداریش رو پشت سر بذاره و از اینکه دیگه زود به زود به ما سر میزنه خوشحالم.
:riz304:
آذر جون مواظب خودت و اون نی نی ناز ما باش که تا الان لحظه شماری میکنم که بدونم متولد شده و این خبر خوش رو از اینجا به ما اطلاع بدی.:smilies-azardl (113
 

mw.ashel

New member
عالیهههه آشل جووونبه نظرم لازمه آدم در کنار درسش یه تفریح اینجوری هم داشته باشه!!!روحیه آدم عوض میشه!!


خوبه که شما بازم باشگاه میری و سرت گرم میشه ولی من تنها سرگرمیم ، کار شده و گاهی روزا با دوستان بریم کافه و پیش هم باشیم و کمی بحرفیم.
 

darya63

New member
سلام دوستای مامای خوبم
با خوندن خاطرات و حرفاتون یاد گذشته ها افتادم و کلی خوشحال شدم و کمی هم ناراحت!
اشل جون هی میگفت بیا تو این تاپیکا ! اما من نمیدونستم کجاست؟اخه تو انجمن میرفتم نمیدیدم؟!
بچه ها من دوسال پیش طرحمو تو بیمارستان تامین اجتماعی گذروندم از نظر حقوق و مزایا خوب بود اما با دادن شیفتای وحشتناک فشرده و پشت سر هم شب زیاد و روزای تعطیل به من تازه عروس تنها طرحی شون میدادند و در اخر کاری کردند که شوهرم بعد از طرحم دیگه اجازه کار کردن تو رشته مامایی مخصوصا تو بیمارستان و بم نداد:sadsmiley:
الان خیلی دلتنگ لیبر شدم..اخی یادش بخیر خاطرات شما منو برد به گذشته و جوونیام...
مرسی از همه بابت خاطراتتون
 
آخرین ویرایش:

cheshmak

New member
خوبه که شما بازم باشگاه میری و سرت گرم میشه ولی من تنها سرگرمیم ، کار شده و گاهی روزا با دوستان بریم کافه و پیش هم باشیم و کمی بحرفیم.
آره واقعا لازمه !!من روزایی که میرم باشگاه خیلی روحیه م عوض میشه!!درسته خسته میشم و نمیتونم اون روز زیاد درس بخونم ولی حسابیfreshمیشممممم!!!توصیه میکنم حتما حتما به یه چیزی که علاقه داری خودتو سرگرم کنی دوستم!!اینجوری آدم از یکنواختی هم درمیاد!!
 

cheshmak

New member
سلام دوستای مامای خوبمبا خوندن خاطرات و حرفاتون یاد گذشته ها افتادم و کلی خوشحال شدم و کمی هم ناراحت!اشل جون هی میگفت بیا تو این تاپیکا ! اما من نمیدونستم کجاست؟اخه تو انجمن میرفتم نمیدیدم؟!بچه ها من دوسال پیش طرحمو تو بیمارستان تامین اجتماعی گذروندم از نظر حقوق و مزایا خوب بود اما با دادن شیفتای وحشتناک فشرده و پشت سر هم شب زیاد و روزای تعطیل به من تازه عروس تنها طرحی شون میدادند و در اخر کاری کردند که شوهرم بعد از طرحم دیگه اجازه کار کردن تو رشته مامایی مخصوصا تو بیمارستان و بم نداد:sadsmiley:الان خیلی دلتنگ لیبر شدم..اخی یادش بخیر خاطرات شما منو برد به گذشته و جوونیام...مرسی از همه بابت خاطراتتون
خواهششش دریا جووون!!موفق باشی عزیزم!!!
 

mw.ashel

New member
سلام دوستای مامای خوبم
با خوندن خاطرات و حرفاتون یاد گذشته ها افتادم و کلی خوشحال شدم و کمی هم ناراحت!
اشل جون هی میگفت بیا تو این تاپیکا ! اما من نمیدونستم کجاست؟اخه تو انجمن میرفتم نمیدیدم؟!
بچه ها من دوسال پیش طرحمو تو بیمارستان تامین اجتماعی گذروندم از نظر حقوق و مزایا خوب بود اما با دادن شیفتای وحشتناک فشرده و پشت سر هم شب زیاد و روزای تعطیل به من تازه عروس تنها طرحی شون میدادند و در اخر کاری کردند که شوهرم بعد از طرحم دیگه اجازه کار کردن تو رشته مامایی مخصوصا تو بیمارستان و بم نداد:sadsmiley:
الان خیلی دلتنگ لیبر شدم..اخی یادش بخیر خاطرات شما منو برد به گذشته و جوونیام...
مرسی از همه بابت خاطراتتون

سلام دریا جون.ممنونم که بهمون سر زدی.واقعا حرفتو قبول دارم و کار کردن برای یه خانم اونم تو بیمارستان در صورتی که متاهل هم باشه سخته و چه برسه که تو قسمت لیبر کار کنه که همش درگیر کارش باشه و باید به خاطر کاری که داری از بهترین زمانهای زندگیت بگذری.
 

mw.ashel

New member
اخی یادش بخیر خاطرات شما منو برد به گذشته و جوونیام...

در ضمن دریا جون ، شما هنوز جونی و من تا الان که بچه های مامایی رو شناختم ، به این نتیجه رسیدم که اونا هیچ وقت پیر نمیشن ، بلکه با دیدن شروع یه زندگی که همون تولد یه نوزاده ، انگیزه زندگی میگیرن.
:smilies-azardl (113
 

mamai86

New member
از اینجا به آذر جونم تبریک میگم و امیدوارم که بتونه به خوبی هفته های بارداریش رو پشت سر بذاره و از اینکه دیگه زود به زود به ما سر میزنه خوشحالم.
:riz304:
آذر جون مواظب خودت و اون نی نی ناز ما باش که تا الان لحظه شماری میکنم که بدونم متولد شده و این خبر خوش رو از اینجا به ما اطلاع بدی.:smilies-azardl (113
یک دنیــــــــا تشکر زهرا جونم..دوچِت دارم
 

ساحل

New member
خوندن خاطرات مامایی واسه همه جذابیت داره
من که وارد این تاپیک و تاپیکهای مشابه میشم کلا از این دنیا جدا میشم
ببخشید که یواشکی تو تاپیکتون سرک کشیدم
 
بالا