داستانهای مرتبط با عکس

داستانی که بیشتر پسندیدین کدومه؟


  • مجموع رای دهندگان
    0

AWWA

New member
آقا احسان عجب عکسی!!! احسنت عالیه:rose::rose::rose:
میگم بهتر نیست یه تاپیک جدا براش زده بشه تا عکسه درست پست اولش باشه؟؟ اینطوری دسترسی بهش آسونترم هست
البته تصمیم با شماست که میدونم تو اینجور کارا خیلی واردتر ازمن هستین
 

eeeeeeehsan

New member
آقا احسان عجب عکسی!!! احسنت عالیه:rose::rose::rose:
میگم بهتر نیست یه تاپیک جدا براش زده بشه تا عکسه درست پست اولش باشه؟؟ اینطوری دسترسی بهش آسونترم هست
البته تصمیم با شماست که میدونم تو اینجور کارا خیلی واردتر ازمن هستین
صد درصد اینطوری بهتره که استارتش هم دست خودتون رو می بوسه :rose:

پ ن:
مشابه اینطور عنوانی هم داشته باشه که معلوم بشه سری دومه.
مثلن: مسابقه داستانهای مرتبط با عکس [سری دوم]
 

*مریم*

New member
آفرین!!!
داستانا قشنگ بودن
ولی...یه کم غم زده و تخیلی بودن
یه کم ایرانیزه تر! و واقعی تر باشن بیشتر به دل میشینه
ببخشید بابت انتقاد
 

AWWA

New member
آفرین!!!
داستانا قشنگ بودن
ولی...یه کم غم زده و تخیلی بودن
یه کم ایرانیزه تر! و واقعی تر باشن بیشتر به دل میشینه
ببخشید بابت انتقاد
مرسی مریم جون....ممنون برای نظرت:28: شاید خود تصویر یه غم توش بود برا همین فکر مام به اون سمت رفته. گریهء دختر و شکستگی ای که رو شونه های پسره هست ،حس غم رو به فرد القا میکنه.
 

AWWA

New member
قرار بود داستان نفر اول نقد هم بشه....اگه کسی نظری داره میتونه راجع به داستان( تاوان تنهایی )بگه و نقاط ضعف و قوتش رو بیان کنه.


تاوان تنهایی

همه جا تاریک بود ... گونه هایش یخ بسته بود ... باد خنکی که می وزید گونه های خیسش را از سرمای وجودش سردتر کرده بود.
می دانست که باید برود ... خانه ای که تا چند سال پیش در آن زندگی می کرد به مخروبه ای تاریک و سرد تبدیل شده بود.
پس از حمله ووتان ها او مانده بود و یک ویرانه با هزار خاطره!
جاشوآ خدمتکار پیرشان هم دیگر خانواده ای نداشت که شب ها گرما بخش وجودش باشد.
در همان هنگام فرشته ای روی شانه هایش نشست.
- ایوا با نگاهی بی معنا از فرشته پرسید: آخر چرا..؟؟
- فرشته لبخندی زد و پاسخ داد: تو خودت خواستی که او باشد، و تاوانش تبعید تو به آخرین نقطه دنیا بود.
او تازه یادش آمد؛ به خاطر عشق به یک فضایی باعث ویرانی شهر و خانه اش شده است.
- از فرشته پرسید: تا کی باید آنجا بمانم؟
- فرشته سرش را تکان داد ... و گفت: نمی دانم، ده سال ... صد سال ... شاید هزار سال ... باید صبر کنی تاریخ تو به این نقطه برسد.
نا امیدی تمام وجودش را فرا گرفت ... تمام دنیا یخ بسته بود ... از روی اسکله بار آخر نگاهی به ویرانه ای که باعثش شده بود انداخت ... با دست های کوچکش اشک هایش را پاک کرد و با خودش گفت: "می دانستم تاوان عشق تنهایی‌ست"
 

مجید دیجی

مدیر بخش
آقا مجید ممنون....وقتی hebe.nurse گفت فک میکرده پسر،پیر مرده ،گفتم چرا همه ما یه رابطه عاشقانه بین اونا تصور کردیم! کاش یکی هم بود که رابطهء دیگه ای رو بین اونا توصیف میکرد. خیلی خوشحالم که شما این خواسته دل منو به برآورده کردین
اینم یه یادبود مجازی برای شما





ممنون ، خدا رو شکر ... چه خودنویس قشنگی ....

آقا مجید واقعا عالی بود این داستان...
با خوندنش یاد انیمه "آرامگاه کرم های شب تاب"افتادم....انیمه ای که تا چند روز بعد دیدنش هروقت یاد صحنه هاش میفتادم گریه میکردم...
پیشنهاد میکنم این انیمه رو حتما ببینین..ولی با زبان ژاپنی نه دوبله فارسی چون حسش فقط و فقط با زبان اصلیش منتقل میشه...

بازم ممنون... :rose:
چه نویسنده های خوبی داریم...

مرسی داری ... واقعا فک نمی کردم کسی خوش بیاد ... خیلی سریع نوشتمش شاید تو نیم ساعت ...
خخخخ ... زبان ژاپنیم خوب نیست ...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: mohana

AWWA

New member
نظر من در مورد داستان تاوان تنهایی:
- عنوانش خیلی جذاب انتخاب شده و یه آهنگ خاصی داره
- جمله ها کوتاه هستنو به جا از فاصله ها و شروع سطر جدید استفاده شده.
- داستان یه حالت خطی و پیش رونده نداره و خواننده بین گذشته و حال سرگردانه.
-یه ابهاماتی داره که باعث میشه خواننده خودش جاهای خالی رو تو ذهنش کامل کنه.
- فقط کاش آخرش خوب تموم میشد:tonguesmiley: و به قول معروف اینا به هم میرسیدن:black_eyed:
موفق باشی آقا احسان:rose:
 

eeeeeeehsan

New member
آفرین!!!
داستانا قشنگ بودن
ولی...یه کم غم زده و تخیلی بودن
یه کم ایرانیزه تر! و واقعی تر باشن بیشتر به دل میشینه
ببخشید بابت انتقاد
سلام
عکس این سری به درد یه داستان ایرانیزه به قول شما می خوره.
بی صبرانه منتظر داستانتون هستیم.
تشکر ویژه بابت انتقاد :rose:


نظر من در مورد داستان تاوان تنهایی:
- عنوانش خیلی جذاب انتخاب شده و یه آهنگ خاصی داره
- جمله ها کوتاه هستنو به جا از فاصله ها و شروع سطر جدید استفاده شده.
- داستان یه حالت خطی و پیش رونده نداره و خواننده بین گذشته و حال سرگردانه.
-یه ابهاماتی داره که باعث میشه خواننده خودش جاهای خالی رو تو ذهنش کامل کنه.
- فقط کاش آخرش خوب تموم میشد و به قول معروف اینا به هم میرسیدن
موفق باشی آقا احسان:rose:
ممنونم آوا خانم، خیلی ارزش داشت واسم این نقدتون. :rose:
ولی من همیشه گفتم، تا انتقاد نباشه سازندگی هیچوقت کامل نمیشه، پس اگه جایی نیاز داره به انتقاد خواهش می کنم بگید.
بقیه بچه ها با شماها هم هستم :65d6a5d6s:
 

mahsast

New member
احسان تصویری که گذاشتی خیلی فلسفیه:5: خخ ببینم چیزی به ذهنم میرسه ایندفعه شرکت کنم...:rolleyessmileyanim:
 

mahsast

New member
آقا اذیت نکن دیگه، کجاش فلسفیه..؟! سنتیه یکم :rolleyessmileyanim:

اره راس میگی................ولی باید زیاد عمیق شد توش....:rolleyessmileyanim:

- - - Updated - - -

آقا اذیت نکن دیگه، کجاش فلسفیه..؟! سنتیه یکم :rolleyessmileyanim:

اره راس میگی................ولی باید زیاد عمیق شد توش....:rolleyessmileyanim:
 

AWWA

New member
تا حالاانقد خودمو از نزدیک ندیده بودم:
مگه اینجا خودتو میبینی مریم؟!!!:ph34r-smiley:
احسان تصویری که گذاشتی خیلی فلسفیه:5: خخ ببینم چیزی به ذهنم میرسه ایندفعه شرکت کنم...:rolleyessmileyanim:

زیادم سخت نیست....جون میده برا داستان شدن. من عاشق عکسه شدم اصن:rolleyessmileyanim:
 

eeeeeeehsan

New member
کجاش سخته؟؟
367519_2mo5pow.gif

آقا سخته بگید عوض کنم، 4،5 تا دیگه هم هنوز هست.. تعـارف نکنید.
 

مجید دیجی

مدیر بخش
همون خانومه که از شومینه زده بیرون قسمت سختشه :|
184619_jawsmiley.gif

به نظرم میشه گاهی بعضی عناصر داستان رو حذف کرد همون جور که بعضی عناصر رو میشه به داستان اضاف کرد . گاهی اوقات میشه یه قسمت داستان رو به حاشیه روند یا اشاره کوچکی بهش کرد ... مثلا توی عکس ماه هیچکدوم از نویسنده ها اشاره ای به درخت روی ماه نکردن . یا مثلا احسان اومد به داستانش یه فرشته اضاف کرد . اینکه صددرصد وسواس داشته باشیم زیاد هم خوب نیست . اما من خودم ترجیه می دم داستانم رو طوری جلو ببرم که اون عکس مثل یک قسمت نقاشی شده داستانم باشه . مثل وقتی هست که شما یه آهنگ خارجی گوش میدی بعد میای یه آهنگ جدید با توجه به حال احوالاتت رو می نویسی .
گاهی هم باید شخصیت پردازی کنی مثلا اون کسی که بیرون زده میونه یه مادر مهربان در خیال دختر خیالاتی و یا گرمای آتشی باشه که به دستان یخ زده دخترک جون میده و یا فرشته مهربانی باشه که هر وقت پادشاه باهاش کار داره از طریق دودکش میاد تو و...

و یا مثل کاری که دوستان توی داستان قبلی کردن ... یک فضای زیبای شاعرانه را به داستان وارد کردن . این جا هم میشه زردی آتش رو با قرمزی عشق دختر پیوند زد و یک حالت خلاقانه رومانتیک بوجود آورد ...
 

hebe.nurse

New member
تا حالاانقد خودمو از نزدیک ندیده بودم:|:5:
خخخخخخ مریم
کجاش سخته؟؟
367519_2mo5pow.gif

آقا سخته بگید عوض کنم، 4،5 تا دیگه هم هنوز هست.. تعـارف نکنید.
اون 4-5تا تو نشونم بده ببینم چجورین. اخه یجوریه عکسه. میشه یچیزایی ازش دراورد ها. ولی اصلا نمی فهمم اون پیرزنه واس چی رفته تو شومینه؟ چطور سالم اومده بیرون؟؟خیلی ریلکسه اصا به نظر نمیاد ترسیده باشه. فضای عکسم که قشنگ مشخص نیس ازونا مدد بگیریم.
کلا ازین تخیلی فانتزیا بیشتر میپسندم :rolleyessmileyanim:

ولی درکل به قول آواجان همین برداشتای متفاوته که مسابقه رو زیبا میکنه......:)
 
آخرین ویرایش:

AWWA

New member
آقااا مجییید چیزی نگین! بذارین هر کس برداشت خودشو داشته باشه.....اصلا هدف از گذاشتن عکس اینه که هرکس برحسب قدرت تخیلی که داره یه گذشته وآینده برای اون تصویر، تصور کنه. نباید محدوده ای برای تصورات ایجاد بشه
مواردی که گفتین خیلی جالب بودا:(40):
 
بالا