Artmis.a
New member
یادمه کوچیک که بودم یه بار که پدر و مادرم خونه نبودن به هوای رفتن توی حیاط و توت چیدن و از اونجایی که همیشه درو قفل میکردن رفتم یه چهارپایه اوردم گذاشتم کنار اجاق گاز توی آشپزخونه و ازش بالا رفتم
یه پنجره بالای اجاق بود که نرده هم داشت و به حیاط میخورد.
به هر طریقی که بود خودمو از لابلای نرده ها عبور دادم و پریدم توی حیاط و چند ساعت بازی کردمو از درخت بالا رفتم و حسابی توت خوردم.
وقتی میخواستم برگردم دیدم قدم به پنجرهه نمیرسه واسه همین رفتم چندتا گلدون و ... روی هم گذاشتم و ازشون بالا رفتم همین که سرمو از لای نرده ها رد کردم گلدونا از زیرپام در رفت و سرم لای نرده ها گیر کرد!
فک کنم تا پدر مادرم برگشتن خونه و منو از اون حالت معلق نجات دادن نیم ساعتی گذشت! ولی واسه من اون موقع هزار سال گذشت!
دیگه هیچوقت اون کارو تکرار نکردم!
یه پنجره بالای اجاق بود که نرده هم داشت و به حیاط میخورد.
به هر طریقی که بود خودمو از لابلای نرده ها عبور دادم و پریدم توی حیاط و چند ساعت بازی کردمو از درخت بالا رفتم و حسابی توت خوردم.
وقتی میخواستم برگردم دیدم قدم به پنجرهه نمیرسه واسه همین رفتم چندتا گلدون و ... روی هم گذاشتم و ازشون بالا رفتم همین که سرمو از لای نرده ها رد کردم گلدونا از زیرپام در رفت و سرم لای نرده ها گیر کرد!
فک کنم تا پدر مادرم برگشتن خونه و منو از اون حالت معلق نجات دادن نیم ساعتی گذشت! ولی واسه من اون موقع هزار سال گذشت!
دیگه هیچوقت اون کارو تکرار نکردم!