خــــاطــرات دانشجویـــی ((صرفا از 3 مکان))

hebe.nurse

New member
ی خاطره هم بگم از ادب کردن نماینده :)
عاقا ترم 2 بودیم و اولین امتحانمون آزمایشگاه ایمونولوژی بود. چون نمی دونسیم استاد چطور میخواد عملی امتحان بگیره همه استرس داشتن. عاقا نماینده با استاد صحبت کرده بود گفته بود ی روز قبل امتحان براتون جلسه رفع اشکال میذارم. و ازونجایی که بچه های ما با اون استرس نمی خواستن ریسک کنن که بیان و عایا تشکیل بشه یا نشه ، فقط من و دوستم زدیم رفتیم آزمایشگاه. عاقا موندیم پشت در و از استاد هیچ خبری نبود!! حالا بچهام هی زنگ پشت زنگ که چی شد کلاسس هس یا نه! من و دوستم شیطونیمون گل کرد موقعیتو غنیمت شمردیم گفتیم بیا بگیم تشکلیل شده ولی استاد گفته امروز فقط واسه آقایونه!! رو همین حساب به نماینده که مرد بسی باجنبه ای بود :) پیام دادیم استاد گفته به آقایونم خبر بدید بیان. اونم جواب داد ولش کنید حوصله داریدآ!! ما هم :shocked: حالا از ما اصرار و از اون انکار :/ گفتیم نه ایجور نمیشه باید درس اساسی ای به این نماینده وظیفه شناس بدیم. اگه ما راست می گفتیم اونوقت چی :65d6a5d6s:
عاقا چشتون روز بد نبینه ما تا چن ساعت جواب هیشکیو ندادیم. حالا همه فک میکردن ما سر کلاسیم که ج نمیدیم. خلاصه گذاشتیم عصر به دخترا جواب دادیم بعععله استاد تشکیل داد من و فلانی بودیم. اونام شاکی چرا مارو خبر نکردید؟. ما هم گفتیم به نماینده گفتیم اما گف ولشششش. ما هم نمی تونسیم سر کلاسس به همتون خبر بدیم که خخخخخخخخخ دیگه فک کنید چه بازتابی سر نماینده شد!! ینی من و دوستم به قدری اون شب خندیدیم که حد نداشت :4d564ad6:
فرداش امتحان آزمایشگاه ، با کلی ترس و لرز رفتیم سر آزمایشگاه دیدیم همه هستن و استادم داره ی چنتا نکته رو توضیح میده. ما وارد شدیم دیدیم همه غضبناک نگامون میکنن. حالا استاد می پرسید من و دوستمم مث بلبل جواب میدادیم حالا اینام هنوز فک میکردن استاد دیروز واقعا تشکیل داده که ما انقد بلدیم :)
بعد آزمایشگاه همه ریختن سرمون و طلبکار که چرا ما رو خبر نکردید. ما هم اعتراف کردیم والا آزمایشگاه تشکیل نشد الکی گفتیم. عاقا وقتی از استادم پرسیدن مطمئن شدن ینی دیگه محشر کبری شد :))))
ولی این کار چندین نتیجه داشت:
1- فهمیدیم چه دخترای بی جنبه ای داریم برعکس پسرا که کاملا خونسرد بودن. والا میخواسن درس بخونن مگه ما چطور خوندیم :/
2- کشف کردیم عجب نماینده باحالی داریم. ینی وقتی هم فهمید سرکاری بوده ذره ای شاکی نشد ما هم در عوض تا آخر ترم هواشو داشتیم در زمینه درسی و جززوه
3- نماینده بدجور حساب کار دستش اومد و تا آخر ترم اصا ی حساب دیگه ای رو حرف ما داشت :)
4- مهم تر از همه اینکه فهمیدیم هیچ وقت با پسرا سر تشکیل کلاسس شوخی نکنیم چون اونقد بی بخارن که هیچ واکنشی نشان نمیدن:/ (واقعا نماینده ی چیزی می فهمید که میگف ولشششششش ) :riz481:
 
آخرین ویرایش:

hosna69

Well-known member
ترم ۴واحد ایمونولوژی داشتیم که از قضا یه استاد خیلی خشک و رسمی داشت که حسرت یه لبخندش به دل همه مونده بود...
ک.ل.ا.س.م.و.ن ساعت ۲بعداز ظهر برگزار میشد...هممونم بعد از خوردن ناهار دانشگاه و دوغهای معروفش :) خواب آلود بودیم...قبل از شروع ک.ل.ا.س من و چندتا از دوستام دور میز استاد که حالت تریبون داشت و داخلش خالی بود جمع شده بودیم یکی از دوستام که پاهاش خسته شده بود رفت و داخل فضای خالی میز نشست...استاد تقریبا ۵دقیقه با تاخیر اومد ...من متوجه استادمون شدم و سریع رفتم نشستم. و دیگه فرصت باخبر کردن دوستام رو نداشتم...اون دوستم که داخل میز بودش استاد رو ندیده بود و کماکان همون جا راحت نشسته بود :)
استادمون با قدمای تند رفت و خودش رو به میز رسوند...دوست طفلی من که اون داخل در حال چرت زدن بود تازه متوجه حضور استاد شد...سریع پاشد که بیرون بیاد ...چون خیلی هول شده بود سرش خیلی محکم به میز خورد و میز با صدای خیلی بدی نقش زمین شد و دوستم با حالت خیلی خنده داری متواری شد... :)))
ک.ل.ا.س.م.و.ن با خنده بچه ها منفجر شدش واستادمون که تا اون لحظه کسی خندشو ندیده بود یک ربع ساعت دلشو گرفته بود و میخندید... :)) البته یه مقدارم جاخورد و ترسید که خیلی خوب تونست کنترل کنه و نشون نده ؛)
طفلی دوستم تا پایان ترم روی نگاه کردن به استادمون رو نداشت :)
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ساحل

necrotizing fasciitis

Active member
یادم میاد ژنتیک دو داشتم بعد هم ساعت 8 صبح بود و یه استاد خشک خشک
عاقو ما یه روز صبح خواب موندیم و با عجله سمت دانشگاه رفتم و وقتی رسیدم دانشکده شماره ک.ل.ا.س رو از دفتردار پرسیدم گفت طبقه دو انتهای راهرو ک.ل.ا.س 203 !
عاقو من که عجله داشتم سریع رفتم بالا اول راهرو بودم که دیدم در ک.ل.ا.س بازه و استاد داره حاضر غایب میکنه و صداش میاد
منم قدمام رو سریع برداشتم که قبل از اینکه اسمم رو بگه برسم و غیبت نخورم که از شانسم وسطای راهرو گفت : آقای گلزار منم هول کردم توی راهرو بلند گفتم حاضر :)
هیچی دیگه رسیدم دیدم همه دلشون رو گرفتن
اگه درست یادم باشه استادم داشت میز رو گاز میگرفت :|
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: پیچک

sepid71

New member
ترم یک سرکلاس میکروب ... استاد داشت یچیزی میپرسید ...بعد همه ترمک بودیم از اطلاعات زیستمون استفاده میکردیم و جواب میدادیم.استادم ذوق کرده بود
یسوالی کرد من گفتم یا یوکاریوت یا پروکاریوت هستن .گفت آفرین ....مثلا تو پروکاریوت بغل دستیت هم یوکاریوت ! :|
و کل ک.لاس رفت رو هوا
یکی از پسرا خطاب ب من : تا شما باشید دیگه ردیف اول نشینید ها ها ها و غش نمود ! :|
من :|
کلا.س:25r30wi:
استاد:4d564ad6:
 

sepidh gh

New member
ک.ل.اس قارچ شناسی داشتیم و استاد درس مربوط به «بیماری های دهان » رو داده بود بعدش داشت عکس افرادی که این بیماری ها رو داشتن نشون می داد ......یکی از عکسا ، یک مرد سیاه پوست بود که روی زبونش « لکه های سفیدی» مشخص بود.....
یکی از دخترای ک.ل.ا.س مون که همیشه سوال می پرسید گفت استاد « این عکس مربوط به بیماری زبان مو دار سیاهه ؟؟؟».... استاد با تعجب به عکس نگاه کرد و با میله ای که توی دستش بود اشاره کرد و گفت « زبان مووو دار سیاه کجا بووود ؟!!! این برفک دهانه و این هم ریششه »
یهو دختر و پسر منفجر شدیم از خنده
 

!SeCreT!

New member
خنده دار ترین خاطره م ترم پیش بود...یه همکلاس داریم آقای ... گلابی
سر ک ل ا س آنکولوژی استاد داشت کنسرهای رحم رو درس میداد...و گفت که رحم یک جسم گلابی شکله هنوز حرفش تموم نشده بود که هرکس یک طرف ک ل ا س پهن شده بود و از خنده سرخ
استاد طفلکی هاج و واج فقط نگاه میکرد که چی شده...
وقتی متوجه شد ک ل ا س رو تعطیل کرد...
:whistle::whistle::whistle:
از فردای اونروزم آقای همکلاس اسمش عوض شد:5:
 
آخرین ویرایش:

somi3

New member
ما زمان دانشجویی یه خانم همکلاسی خیلی صاف و ساده داشتیم و بنده خدا متاهل هم بود .یه روز سر آناتومی استاد داشت بافت سینه رو شرح میداد و در مورد غدد شیری و مجاری شیری و ... صحبت میکرد.حالا فرض کنین چراغا خاموش.ویدیو پروژکتور یه عکس گنده از موضوع انداخته رو صفحه.بچه ها ترم یکی و پاستوریزه ،همه از خجالت سرخ،استاد با دیسیپلین وجدی،تازه یه مهمون آقا از دانشگاه شریف هم داشتیم .این دختره دستش رو برد بالا ،نه گذاشت نه ورداشت گفت استااااااااد میگم این شیر فقط به درد بچه میخوره؟:smiliess (15):ما رو میگی همه زیر صندلیها :rolleyessmileyanim: .استاد هاج و واج:5: یخ کرده بود.اول فکر کرد دختره دستش انداخته ولی بعد که نگاه جدی و پرسشگر دختره رو دید سرش رو تکون داد. ک ل ا س منفجر شد.
 
آخرین ویرایش:

hebe.nurse

New member
ی استاد تغذیه داشتیم خیلی جدی بود . ینی کسیو بعد خودش سر کلاسس راه نمیداد. کسی حق نداشت وسط حرفش بزنه بیرون. یا مخصوصا اگه گوشی کسی زنگ میخورد گوشی اون فرد رو میگرفت و دیگه بهش نمیداد. و این کارم بارها کرده بود.
بهتون گفته بودم نماینده باجنبه ای داشتیم. ما هم که الحق در سوء استفاده کردن کم نذاشتیم :)
آغا دیدیم خیلی کلاسس تغذیه مون خشکه گفتیم ی حال و هوایی بهش بدیم. ی فکری زد به سرمون . با دوتا دوستام ی گوشی اضافه بدردنخور داشتیم اوردیم روش ی سیم کارت بازم بی استفاده گذاشتیم و ی سیم کارت دیگم رو گوشی خودمون :) آهنگ مدرسه موش ها رو زنگش گذاشتیم و ساعت بین کلاسی انداختیم تو کیف نماینده. این نماینده ما هم عادت داشت کیفشو ی دوتا صندلی اون طرف تر میذاشت. سر کلاسس همین استاد شروع کردیم به زنگ زدن بهش .آهنگ مدرسه موش ها تو اون سکوت . استاد و بچها همه ماتشون برد. یهو استاد داد زد چه خبره؟؟
صدا همچنان ادامه داشت و کسی نمیدونست مال کیه . استاد دنباله صدا رو گرفت و رسید به کیف نماینده و گف آقای نماینده صدا ازینجا میاد ها. اون بنده خدام که رنگش پریده بود داخل کیفشو گشت و گوشی رو بیرون آورد و با عصبانیت گف: بچها این گوشی مال کیه؟؟ اینجا بود همه زدیم زیر خنده . ینی ما مرده بودیم از خنده.
فقط یادمه با حالت عجز گف استاد به خدا مال من نیست. ما هم می خندیدیم :25r30wi: :4d564ad6:
 
آخرین ویرایش:

maxin

Well-known member
بچها هیچوقت جریان اون سوسکه رو بهتون گفتم,

ترم هشت بودیم زیر زمین علوم پایه کلاص داشتیم....هنوزم استاد کلاص قبلی بیرون نیومده بود برا همین من رفتم بشینم کلاص کناری که خالیه....تا رفتم تو دیدم یه سوسک سیاه و گنده دم دره(البته دانشکدمون ترتمیزه نمیدونم ازکجا اومده بود بلاخره).منم سریع پا گذاشتم روش البته طوری که دیگه نچسبه کف کلاص.
بعد یه ورق از دفتر وروجک کندم (آخه جذوه چندتا بچها دست من بود)و سوسکه رو که فقط کمی ماده سفید از بغلش زده بود بیرون با کاغذ برداشتم.یه کاغذ دیگه کندم و به شکل بسیار شکیلی کادو پیچش کردم و روش نوشتم" تقدیم با تمام وجودم به تنها عشق دنیا و..." که یعنی الکی مثلا این برا عشقمه و دوس دخدرم.(( حال می کنید اون موقع که این الکی مثلا اختراع نشده بود من خود بهش دست یافته بودم بعله )).
هوچی دیگه رفتم سر کلاث بعد با یه بی احتیاطی نشستم ردیفای آخر وکاغذ بی هوا گذاشتم روصندلی کناری که الکی مثلا لو بره و برا دوس خاصمه واین حرفا :)
که دوتا دخداری جلو دیدن و در یک هزارم ثانیه قاپیدنش
:65d6a5d6s:
من: نه تورو خدا نیگاش نکنید اون محرمانست...اوه نــــــــــــع خواهش می کنم
دخدراع: مکسینی می کشمت این برا کیه یع روز خواهر بزرگتر نداشتی بالا سرت باشه .+اون یکی: زودباش زود باش بازش کن ببینم چیه توش ,ببین چیم روش نوشته.
من : نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــع این کارو نکنید.
دخدرا بعد از باز کردن: جــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ
دانشکده:
:1dco2x0p1lilzhfpg1t
من:
:25r30wi:
کلاص:
:5:
 
آخرین ویرایش:

maxin

Well-known member
ادامه.....
بعدش که حال اومدن ازشون خواهش کردم به بقیه لو ندن تا با هم به بقیه بخندیم.
وایت بردو کلاص قبل که پروژکتور نیاز داشتن آورده بودن پایین من رفتم بزنم سر جاش.که دیدم اون هدیه گرانقدر مزاحمه ...دادم دست دوتا از بچهای ردیف جلو که چون جلوی کلاص شلوغ بود.دوباره تا گیر دادن ای ناقلا این چیه روش نوشته, یه ده پونزده نفر کلشونو کردن توش.
من:
:65d6a5d6s:
مجمع الدخدراع: جــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ
من و کلاص:
:25r30wi:
دانشگاه:
:j58r36j3gcr4suxymup
سوسکه: دوباره زده شد |:
:ph34r-smiley:
دوباره کادوش کردم گذاشتم دوتا صندلی اونورتر کنارم.
استاد داشت درس میداد این سوسک گندم که جون گرفته بود هی تو کاغذا تلاش میکرد بیاد بیرون صدای خش خش کاغذ درمی اورد و دخدارم چون مودونستن صدا از اونه تا اخر کلاص 6 دنگ حواسشون به ته کلاص بود یدفه نیاد بیرون .
 
آخرین ویرایش:

mahsast

New member
ادامه.....
بعدش که حال اومدن ازشون خواهش کردم به بقیه لو ندن تا با هم به بقیه بخندیم.
وایت بردو کلاص قبل که پروژکتور نیاز داشتن آورده بودن پایین من رفتم بزنم سر جاش.که دیدم اون هدیه گرانقدر مزاحمه ...دادم دست دوتا از بچهای ردیف جلو که چون جلوی کلاص شلوغ بود.دوباره تا گیر دادن ای ناقلا این چیه روش نوشته, یه ده پونزده نفر کلشونو کردن توش.
من:
:65d6a5d6s:
مجمع الدخدراع: جــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ
من و کلاص:
:25r30wi:
دانشگاه:
:j58r36j3gcr4suxymup
سوسکه: دوباره زده شد |:
:ph34r-smiley:
دوباره کادوش کردم گذاشتم دوتا صندلی اونورتر کنارم.
استاد داشت درس میداد این سوسک گندم که جون گرفته بود هی تو کاغذا تلاش میکرد بیاد بیرون صدای خش خش کاغذ درمی اورد و دخدارم چون مودونستن صدا از اونه تا اخر کلاص 6 دنگ حواسشون به ته کلاص بود یدفه نیاد بیرون .

مکسین عجب ادمی هستی..مردم از خنده(:)
 

biotechnologist

New member
ادامه.....
بعدش که حال اومدن ازشون خواهش کردم به بقیه لو ندن تا با هم به بقیه بخندیم.
وایت بردو کلاص قبل که پروژکتور نیاز داشتن آورده بودن پایین من رفتم بزنم سر جاش.که دیدم اون هدیه گرانقدر مزاحمه ...دادم دست دوتا از بچهای ردیف جلو که چون جلوی کلاص شلوغ بود.دوباره تا گیر دادن ای ناقلا این چیه روش نوشته, یه ده پونزده نفر کلشونو کردن توش.
من:
:65d6a5d6s:
مجمع الدخدراع: جــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ
من و کلاص:

دانشگاه:
:j58r36j3gcr4suxymup
سوسکه: دوباره زده شد |:
:ph34r-:
دوباره کادوش کردم گذاشتم دوتا صندلی اونورتر کنارم.
استاد داشت درس میداد این سوسک گندم که جون گرفته بود هی تو کاغذا تلاش میکرد بیاد بیرون صدای خش خش کاغذ درمی اورد و دخدارم چون مودونستن صدا از اونه تا اخر کلاص 6 دنگ حواسشون به ته کلاص بود یدفه نیاد بیرون .

اگه از همکلسیای ما کسی این کارو میکرد شخصا لهش میکردم تا درس عبرتی باشه واسه سایرین! یه خاطره معمولی هم بگم:
یه بار سر یکی از کلس های کنکوری یه مارمولکه از این سر دیوار از بالای تخته میرفت اون سر دیوار و برمی گشت.البته خونش همونجاها بود ولی معمولا پایین نمی اومد.ما رفتیم به خدمتگزار آموزشگاه گفتیم، آقاهه گفت عیییییییش من چندشم میشه.بعد یکی از پسرای بیوتکی صندلی گذاشت زیر پاش با دستمال کاغذی گرفتش.البته ما از بیرون کلس نظاره گر بودیم گفتیم پسره شیطنت نکنه بندازدش طرف ما!آقا این پسره تا ساعت ها همچین با غرور راه میرفت انگار از شکار اژدها برگشته:65d6a5d6s:واللا!
 

maxin

Well-known member
اگه از همکلسیای ما کسی این کارو میکرد شخصا لهش میکردم تا درس عبرتی باشه واسه سایرین!
:mad_majidonline:ایـــــــــــــــــــــش!
تازشم کلاص ما خعلی خاص بود بــــــــــــعله.:a2d3:
 
آخرین ویرایش:

hebe.nurse

New member
خخخخخ بچها شما تا حالا ترس ی استاد رو از سوسک به عینه دیده اید؟؟ :)
من دیدم :4d564ad6:
ی استاد آمار داشتیم ، خانوم بودن و جوون. مشغول درس دادن بود ماهام همه حواسا به تخته!! یهو دیدیم استاد به طرز فجیعی پرید وسط کلاسس :5:
همینطور که همه مات داشتیم نگاش میکردیم و نمی فهمیم چه اتفاقی افتاده ، استاد یکم خودشو اون وسط جم و جور کرد و گف: بچه ها لطفا یکی بره اون سوسک رو جمش کنه! ینی ماها :25r30wi:
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: hosna69

mahsast

New member
اگه از همکلسیای ما کسی این کارو میکرد شخصا لهش میکردم تا درس عبرتی باشه واسه سایرین! یه خاطره معمولی هم بگم:
یه بار سر یکی از کلس های کنکوری یه مارمولکه از این سر دیوار از بالای تخته میرفت اون سر دیوار و برمی گشت.البته خونش همونجاها بود ولی معمولا پایین نمی اومد.ما رفتیم به خدمتگزار آموزشگاه گفتیم، آقاهه گفت عیییییییش من چندشم میشه.بعد یکی از پسرای بیوتکی صندلی گذاشت زیر پاش با دستمال کاغذی گرفتش.البته ما از بیرون کلس نظاره گر بودیم گفتیم پسره شیطنت نکنه بندازدش طرف ما!آقا این پسره تا ساعت ها همچین با غرور راه میرفت انگار از شکار اژدها برگشته:65d6a5d6s:واللا!

مارمولک که ترس نداره خیلی هم قشنگه :whistle::25r30wi:
 

hosna69

Well-known member
نه حسنا جونم من نه از موش میترسم نه از مارمولک اتفاقا مارمولک نمیدونم چرا بعضیا میترسن...فقط بدجوری فوبیا به سوسک دارم خخخخ:bunnyearsmiley:

من دیگه هیچی واسه گفتن ندارم...:shocked:
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahsast

maxin

Well-known member
نه حسنا جونم من نه از موش میترسم نه از مارمولک اتفاقا مارمولک نمیدونم چرا بعضیا میترسن...فقط بدجوری فوبیا به سوسک دارم خخخخ:bunnyearsmiley:
من دیگه هیچی واسه گفتن ندارم...:shocked:
فکرشو نکن این مهسا به گمونم باید رباطی چیزی باشع
308118_22.gif
 

mahsast

New member
فکرشو نکن این مهسا به گمونم باید رباطی چیزی باشع
308118_22.gif

مکسین نکنه از موش میترسی!!!:5::25r30wi: موش و مارمولک چندش هستن ولی ترس ندارن که مارمولک خصوصا اگه کوچیک باشه خیلی هم قشنگه موش هم ترسناک نیست سوسک یه چیز دیگست اصن قابل تحمل نیست...:a2d3:
 
بالا