حفظ آبروی مومن

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ماهاتما گاندی رهبر معنوی جنبش استقلال هند و پیشگام در مبارزه با استعمار در مورد حضرت محمد (ص) گفته:

من کاملا معتقدم که این شمشیر نبود که باعث پیشرفت اسلام در زندگی آن عصر و زمانه می شد بلکه سادگی بی حد و اندازه، فروتنی مطلق پیامبر، حساسیت ایشان به تعهدات و الزامات، از خود گذشتگی بی حد و حصر ایشان در مقابل خانواده و پیروانشان، بی باکی، شجاعت و ایمان محکم ایشان به خدا و به ماموریتش بود. (هند جوان، 1924)
 
ولفگانگ گوته، یکی از شخصیت های کلیدی ادبیات آلمان و یکی از مشهورترین شاعران اروپا که نقاش، اومانیست، دانشمند و فیلسوف هم بود درابره حضرت محمد این چنین گفته:


او یک پیامبر است شاعر نیست بنابراین قرآن او را باید به چشم یک قانون الاهی دید نه به چشم یک کتاب انسانی که برای آموزش و یا سرگرمی نوشته شده است

"He is a prophet and not a poet and therefore his Koran is to be seen as a Divine law and not as a book of a human being made for education or intertainment"​
 
فکر آزاد است، فریبکاری ممنوع!!!

هر کسی اگر عقیده غیر اسلامی هم دارد در ابراز عقیده خودش آزاده هر چی دلش می خواد بگه ولی ما اجازه فریب کاری نمی دیم!!!
در حدی که فکر و عقیده خودش رو صراحتا بگه و با منطق ما در حال جنگ باشه ما این افراد رو می پذیریم...
اما اگر بخواد فریبکاری کنه ما حق داریم از اسلام خودمون دفاع کنیم که اسلام مثلا فلان حرف را نمی زند به نام اسلام این کار رو نکن به نام خودت بکن!!!

ما کی گفتیم زندگی دیگران رو تباه کنید؟؟؟
ما کی گفتیم عده ی خاصی رو بکشید؟؟؟

این احادیث قلب ها رو زنده می کنه نه این معانی که شما می گید و ما با این معانی سرسخت مخالفیم!!

حتی ما هم مثله شما از چنین برداشت هایی که تو وهابیت بیشتر رایجه ناراضی هستیم و به هیچ وجه این عقاید رو اسلامی نمی دونیم.
 
sioPxd_387.jpg


آیت‌الله بهجت می‌گفتند: خداوند هرگز از سه چیز نمی‌گذرد ...
یکی شرک است و دیگری خون انسان هاست و سومی آبرو و عزت یک انسان.

هیچ کس حق ندارد عزت یک انسان را از او بگیرد. معاویه چون می‌دانست امام تسلیم نمی‌شود و ذلت را نمی‌پذیرد با ایشان کاری نداشت. ولی یزید از ایشان بیعت می‌خواست و می‌گفت بیا و اقرار کن که من (یزید) خلیفه رسول‌الله (صلی الله علیه و اله) هستم.

آن هم کسی که هیچ نسبتی با رسول خدا (صلی الله علیه و اله) ندارد. هیچ یک از کارهایش حتی شبیه رسول خدا (صلی الله علیه و اله) نیست. از همه لحاظ با ایشان ۱۸۰ درجه فاصله دارد. مطلب بعدی که نشان می‌دهد امام دنبال جنگ نبودند این است که حضرت به مسلم فرمود با مردم کوفه مهربان باش.

آیت‌الله بهجت می‌گفتند: همه عالم در مقابل یاران امام حسین(علیه السلام) ارزشی ندارند
 
محرم و صفر زمان بالیدن است نه فقط نالیدن

بساطش آموزه است و نه موزه

تمرین خوب نگریستن است نه خوب گریستن

نماد شعور مذهب است نه فقط شور مذهب
 
فرزند مرحوم آیت‌الله بهجت گفت: پدرم تأکید داشت همه مصائب امام حسین(علیه السلام) به اختیار خودشان بود. زیرا در روز عاشورا بر آن حضرت عرضه شد که یا پیروزی را انتخاب کن یا لقاءالله را و ایشان در کمال اختیار انتخاب کرد.

شما اگر در قرآن دقت کنید، بین همه افرادی که آمدند و پاک باختگی را شروع کردند و خودشان را در مسیر اطاعت خداوند قرار دادند، خداوند از حضرت ابراهیم (علیه السلام) خیلی تعریف می‌کند. حضرت ابراهیم(علیه السلام) را به عنوان الگو برای بشر معرفی می‌کند. قرآن تعریف می‌کند که حضرت ابراهیم(علیه السلام) که به دنیا آمد، در محیط مذهبی نبود و از وضعیت محیط خانوادگی و اجتماعی او می‌گوید.

آن حضرت در آن محیط بزرگ شده و معلم و استاد نیز ظاهرا نداشته است. او نشست و فکر کرد که آیا کار جامعه درست است؟ این چیزهایی که مردم به عنوان خدا معرفی می‌کنند، خداست؟ خودشان اینها را می‌سازند و بعد به آن کرنش می‌کنند، پس این چه خدایی است؟ اگر این مرا آفریده است، که من خودم او را آفریده‌ام؟!

از کودکی فکر کرد و به این نتیجه رسید که پس این نمی‌تواند خدا باشد. خدا را باید در جای دیگری جستجو کرد. در آسمان و زمین هرچه تفکر کرد، فهمید که هیچ‌یک از مخلوقات نمی‌توانند خدا باشند. حتی خورشید با همه عظمتش به غروب می‌انجامد. او دید به هرچه فکر می‌کند، خدایی او را نمی‌بیند ولی بالاخره این عالم مهندسی دارد.

اگر کسی یک قدم بردارد، خداوند ۱۰ قدم برایش بر می‌دارد

به این نتیجه رسید که باید آفریننده و خدا و مهندس عالم کسی باشد که در دسترس نیست و به چشم محسوس ما نمی‌آید. یک دفعه گفت: «وَجَّهتُ وَجهی لِلَّذی...» من اصلا به خدای حقیقت همه عالم رو کردم. خدا هم که می‌گوید اگر کسی یک قدم بردارد، من ده قدم می‌آیم. تا این ندا را بلند کرد، خداوند نیز به طرفش آمد و یکی یکی نشانش داد و حضرت ابراهیم (علیه السلام) رشد کرد.

بشری که همه علومش از این پایین می‌گذرد، وقتی علمی را از آن بالا بگیرد، خیلی بهتر رشد می‌کند. لذا خداوند ایشان را الگو مثال می‌زند که او آمد جلو و ما هم آمدیم. خداوند می‌گوید ما مقام او را بالاتر می‌بردیم تا نبی شد و سپس پیغمبر شد و او را فرستادیم تا دیگران را هدایت کند.

ماجرا ادامه پیدا می‌کند تا حضرت ابراهیم (علیه السلام) به سن پیری رسیده بود و دارای فرزند نبود. وقتی در پیری به او بشارت دادند که تو صاحب فرزند می‌شوی، تعجب کرد و به گفته خود قرآن گفت ما دیگر پیر و از کار افتاده‌ایم و چگونه بچه دار می‌شویم. خداوند فرمود برای من که همه کائنات را آفریدم کاری ندارد.

خداوند به ایشان فرزند می‌دهد و سپس به ایشان دستور می‌دهد حالا این زن و بچه را بردار به هزاران کیلومتر آن طرف‌تر ببر. آن زمان فلسطین، سرزمین سرسبزی بوده و حضرت باید آنها را از آنجا به بیابان‌های بی آب و علف می‌برده است. نقل و انتقال در آن زمان نیز بسیار مشکل بوده است، آن هم در وادی که اصلا آب پیدا نمی‌شود.

ایشان باید همه این مسیر را در بیابان‌های بی آب و علف طی می‌کرده تا به حجاز برسند. حضرت ابراهیم (علیه السلام) این کار را می‌کند و به دستور خداوند زن و بچه خود را در بین کوههای پیچیده به هم رها می‌کند. البته در آنجا دشمنی نبوده، خداوند از او به عظمت یاد می‌کند.

خداوند حضرت ابراهیم(علیه السلام) را با محبت فرزندش آزمایش کرد

همسر ایشان می‌گوید در این بیابان ما را به که می‌سپاری؟ حضرت جواب می‌دهد به خدا می‌سپارم. خداوند هم که خودش دعوت کرده بود و خودش نیز از مهمانش پذیرایی کرد. حضرت ابراهیم(علیه السلام) وقتی در راه برگشتن است، می‌گوید: « رَبَّنا اِنّی أَسکَنتُ بِوادیٍ...» من زن و بچه‌ام را در جایی گذاشتم که هیچ سبزی هم نروییده است.

ایشان از خدا می‌خواهد که نسل مرا از اولیا و انبیاء قرار بده و همه آنها از دوستداران و رفقای تو باشند. بعد از چندین سال که حضرت ابراهیم (علیه السلام) می‌رود به آنها سر می‌زند، با جوانی برومند روبه رو می‌شود و این فرزند خیلی برای او عزیز است.

وقتی این فرزند به همراه پدر در صفا و مروه قدم می‌زنند، پدر به او می‌گوید که من باید سر تو را ببرم. خداوند می‌خواهد این پدر را که در پیری صاحب این فرزند شده و در این سن و سال جوانش را دیده و دلش به این فرزند متمایل شده است را آزمایش کند. پسر می‌گوید پدر جان هر دستوری را که داری انجام بده و من امیدوارم بتوانم صبر کنم.

پدر او را به قربانگاه می‌برد و شمشیر را که پایین می‌آورد، با اینکه آن را تیز کرده اما حتی گلوی حضرت اسماعیل (علیه السلام) را اینقدر زخم نمی‌کند که قطره‌ای خون بیاید و خراشی ایجاد شود. حضرت ناراحت می‌شود و سپس خداوند برایش قربانی می‌فرستد و این عمل از او پذیرفته می‌شود.

سالها بعد وقتی می‌خواهند حضرت ابراهیم (علیه السلام) را در آتش بیندازند، جبرئیل کنار او می‌آید و می‌گوید چه کار داری؟ حضرت به او می‌گوید من با تو کاری ندارم با آن کسی که کار دارم، خودش می‌بیند چه اتفاقی می‌افتد. اینقدر به خدا امیدوار است و ایمان دارد که از جبرئیل با اینکه نماینده خداست، کمک نمی‌خواهد.

حضرت ابراهیم(علیه السلام) پس از تمام آزمایشات الهی تازه به مقام امامت ر‌سید

یعنی ایشان به خدا می‌گوید همین‌که در محضر تو هستم که معشوق حقیقی هستی، کافیست. حضرت ابراهیم(علیه السلام) این مسیرها را طی می‌کند تازه به مقام امامت می‌رسد. امامت مقامی بود که در سن بزرگسالی آن هم پس از این آزمایشات به او دادند. برای چنین شخصیتی خداوند آیه‌ها می‌آورد و جریان او را تکرار می‌کند تا بنده‌ها به سمت خداوند پرواز کنند.

این یک نفر را داریم که از بقیه بالاتر باشد و خداوند از او تمجید کند و او را الگو نشان دهد. این یک نفر هم تا اینجا آمده و بچه او نیز یک خراش برنداشته‌ است و خداوند این همه مقام به او داده است.

خداوند شخصیتی چون امام حسین (علیه السلام) را یکبار آفریده است

پس از او در عالم هستی فقط شخصیتی چون امام حسین (علیه السلام) آمده است. خداوند دیگر کسی را اینچنین ندارد که در طبق اخلاص هرچه را داشته و دارد، به پای معشوق و معبود حقیقی خود می‌دهد. این شخصیت، تک است.

امام حسین (علیه السلام) عزیزترین موجود روی زمین بوده است. آن وحشی‌های بیابانی که برای کشتن ایشان آماده شده بودند، که در اخبار و روایات حداقل حدود سی هزار نفر بوده‌اند. همه این سی هزار نفر هم‌پای امام حسین (علیه السلام) که هیچ، هم‌پای کودک امام حسین (علیه السلام) هم هیچ، حتی هم‌پای غلام ایشان نیز نمی‌شدند.

دشمنان ایشان افراد خونخواری بودند که از درّنده‌ترین حیوانات پست‌تر بودند. چرا که حیوان مطابق طبیعت خودش عمل می‌کند ولی اینها انسان بودند و مطابق پست‌ترین حیوانات عمل کردند، پس از حیوان پست‌تر هستند.

اگر امام حسین (علیه السلام) با علم و فرهنگ و ملکاتی که دارد، به جز حسب و نسب، در یک کفه ترازو و همه آن سی هزار نفر و حتی همه بشریت آن موقع در کفه دیگر بودند، در برابر ایشان هیچ بود.

حتی فرزندان ایشان چنان فرهنگی دارند که جوان ۲۰ ساله ایشان وقتی امام می‌فرماید الآن ندایی شنیدم که گفت اینها به سمت مرگ می‌روند.

جوانش به ایشان می‌گوید اینکه ناراحتی ندارد. مگر ما بر حق نیستیم؟ پس پای حق خود می‌ایستیم و برای حق جان می‌دهیم. این فرهنگ یک جوان ۲۰ ساله است. وقتی فرهنگ فرزندان ایشان در این حد است، خود اباعبدالله (علیه السلام) چه فرهنگی دارد؟

آیت‌الله بهجت می‌گفتند: همه عالم در مقابل یاران امام حسین(علیه السلام) ارزشی ندارند

پدرم می‌فرمود با آن همه کمالات و مقامات که اهل بیت (علیه السلام) دارند، به‌ گونه‌ای است که تمام عالم هیچ نسبتی با آنها ندارد و اصلا عالم در مقابل آنها ارزشی ندارد. خدا می‌داند چه عظمتی دارند و در عالم چه خبر است. حیف است که در عالم یک نفر آدم عادی از آنها عزیزتر زندگی کند.

امام حسین (علیه السلام) لقاءالله را در برابر پیروزی انتخاب کرد

کار ایشان نیز در مقابله با آنها انتخابی بود. برای اینکه از جانب خدا به ایشان پیشنهاد شد که شما لقاءالله را می‌خواهید یا پیروزی را؟ و حضرت خود لقاءالله و پیوستن به معبود حقیقی را انتخاب کرد.

حتی از ماوراء برای کمک ایشان آمدند و ایشان نپذیرفت. اجنه آمدند و گفتند یابن رسول‌الله ما حاضریم مبارزه کنیم و دشمنان را از بین ببریم. امام نپذیرفت و فرمود اگر قرار بر این کار باشد من از شما اختیاراتم بیشتر است.

آیت‌الله بهجت می‌گفتند: همه مصائب امام حسین (علیه السلام) به اختیار خودشان بود

این عبارت پدرم است که می‌گفت: حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) با اختیار خود آن‌همه مصائب و شهادت و اسارت اهل و عیال خود را تحمل نمود. زیرا در روز عاشورا بر آن حضرت عرضه می‌شد که یا نصر و پیروزی را انتخاب کن و یا لقاءالله را و ایشان در کمال اختیار انتخاب کرد.

حتی در روایات داریم که لشگر امام حسین (علیه السلام) چند بار چنان بر دشمن حمله کردند که برخی از دشمنان از آنها فرار ‌کردند تا نزدیک کوفه ‌رسیدند. چون دشمنان با انگیزه شهادت نمی‌جنگیدند. آنها آمده بودند که چیزی گیرشان بیاید. برعکس، سپاه امام حسین (علیه السلام) چون انگیزه والا و الهی داشت، با همه توان می‌جنگید.

هرگز تسلیم ذلت نمی‌شوم
 
حضرت مسلم می‌توانست حتی قبل از آمدن امام حسین (علیه السلام) کار دشمن را یکسره کند

مرحوم آیت‌الله بهجت در یک عبارتی می‌فرمود اگر حضرت مسلم می‌خواست بجنگد، ۳۰ هزار نفر با او بیعت کرده بودند. حداقل همان ۳۰ هزار نفری که به جنگ با امام حسین (علیه السلام) آمدند، با مسلم بیعت کرده بودند و ایشان می‌توانست همان روز اول جنگ کند. در مقر حکومتی که ابن زیاد پناه آورد، بیست نفر بیشتر حضور نداشتند.

مسلم به راحتی می‌توانست آنجا را محاصره کند. منتها ابن زیاد از مهربانی حضرت مسلم سوء استفاده کرد و چند نفر را فریب داد و حکومت را در دست گرفت. شاید حضرت مسلم می‌اندیشیده که فقط برای دفاع از خودش باید بجنگد و برای گرفتن این مکان‌ها اجازه جنگ نداشته است.

این عبارت پدرم است که در این رابطه می‌فرمود حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به حضرت مسلم فرموده بود با مهربانی رفتار کند. شاید سبب کشته شدن و شهادت مسلم همین بوده است که اذن جنگ نداشته وگرنه در دارالاماره، مقر ابن زیاد بیشتر از بیست نفر نبودند. حضرت مسلم می‌توانست کارشان را یکسره کند.

امام حسین(علیه السلام) با اختیار و به شوق معبود این کار را کرد. علامت این انتخاب‌گری در عاشورا این است که ایشان شب عاشورا به همه گفت بروید. اینها با من کار دارند و شما نمانید و بروید.

اگر ایشان به قصد جنگ آمده بود، به یارانش پیشنهاد برگشتن نمی‌داد. بلکه آنها را برای مقاومت نگه می‌داشت. کسی که قصد جنگ دارد حتی مواظبت می‌کند کسی فرار نکند نه اینکه خودش به آنها بگوید بروید. این امری مسلم است که حرکت ایشان انتخابی بوده است. کسی که قصد جنگ دارد، سربازان فراری از میدان جنگ را تیرباران می‌کند.

پدرم می‌فرمود بسیاری از لشگریان از آن حضرت جدا شدند و بستگان نزدیک باقی ماندند. تعدادی نیز از جانفشان‌های واقعی و کسانی که معرفت بالایی داشتند، ماندند. آنگاه حضرت به آنها فرمود در حالی که شما همراه با من خود را برای مرگ آماده می‌کنید، پس اینها را بدانید... اینجاست که حضرت کم کم پرده‌ها را کنار می‌زنند. جایی است که دیگر آنهایی که باید بمانند، مانده‌اند. حالا که نیروهای خالص مانده‌‌اند، حضرت کمی پرده‌ها را کنار می‌زنند.

امام حسین به دشمن پیشنهاد کرد جنگ نکنیم

بارها امام حسین (علیه السلام) به دشمن پیشنهاد کرد که جنگ نکنیم و من نیز تسلیم به ذلت نمی‌شوم. حتی پیشنهاد کرد که ما و شما نزد یزید برویم که مخالفت کردند و فکر کردند ایشان می‌خواهد فرار کند. حتی ایشان راه سومی پیشنهاد کرد که من به گوشه‌ای از مرزهای کشورم می‌روم و با شما کاری ندارم. این را نیز نپذیرفتند.

بنابراین امام حسین (علیه السلام) تمام حجت را برای آنها تمام کرده و همه راهها را برای آنها اقامه می‌کند ولی آنها هیچ کدام را نمی‌پذیرند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) عاشقانه این حرکت را انجام داد و آنقدر بر این قضیه عاشق بود که وقتی دشمنان بنا را بر جنگ گذاشتند، خواست تا با همه توان بایستد و کمک‌های غیبی یا کمک‌های اجنه را نپذیرفت.

مصیبت‌ها و سختی‌ها امام حسین(علیه السلام) را برافروخته‌تر می‌کرد

در هیچ جا نداریم که ایشان شکوه کرده باشد. حتی داریم که هرچه مصیبت‌ها و سختی‌ها بیشتر می‌شد، حضرت برافروخته‌تر می‌شد. مثل عاشقی که به وصال معشوق می‌‌رسد، چه‌طور هرلحظه التهاب بیشتری دارد، حضرت لحظه به لحظه برافروخته‌تر می‌شدند.

آیت‌الله بهجت می‌فرمود سیدالشهدا (علیه السلام) لقاءالله و وصال عاشق به معشوق را انتخاب کرده بود و با اختیار خود آن مقامات عالیه را طی کرد. کسانی که همراه ایشان ماندند هم از مخلصان واقعی بودند.

ماجرای نبرد بدون زره عابس

یکی از فرماندهان ایشان، «عابس» و در جنگاوری بسیار معروف است. او وقتی به میدان می‌رفت دشمن فرار می‌کرد. او وقتی دید دشمن فرار می کند، زره خود را درآورد. این نشان می‌دهد اینها که ماندند، عاشقند.

حضرت قاسم وقتی در جواب امام حسین(علیه السلام) می‌گوید مرگ برای من از عسل شیرین‌تر است، این فقط یک حرف نیست. او شوخی نکرده است. مسئله کشته شدن است. پدرم می‌گفت آیا این تعبیر شوخی است؟ این شیرینی مرگ در دید اینها خیلی عجیب است. اینها تربیت شدگان مکتب امام حسین‌ (علیه السلام) هستند. حالا ببینید خود سیدالشهدا (علیه السلام) چه عشقی دارد که پرتویی از آن عشق به اطرافیان رسیده است.

پدرم می‌گفت آنها معاهده و پیمان اساسی را که با خدا داشتند، انجام دادند. آنها پای آرمان خویش ایستادند و جان دادند. کار امام حسین (علیه السلام) شاهکار خلقت است. کار به این عظیمی را فقط ایشان انجام داده است. شاید دیگران هر کدام یک خصوصیت را داشته‌اند اما جمع بین همه اینها را فقط یک نفر دارد و آن اباعبدالله (علیه السلام) است.

امام با وجود همه بلاها و مصیبت‌ها می‌فرماید: الهی راضی‌ام به رضای تو!

مسئله مهم دیگر این است که همه این بلاها در یک روز بر ایشان وارد می‌شود. زخم روی زخم بر ایشان وارد می‌شود. عزیزان و فرزندان را می‌دهد باز می‌گوید: «إلهی رِضاً بِرِضائِک».

خودش را تقدیم می‌کند و نه تنها شهادت که سر ایشان را نیز بریدند و به شهرها بردند. بدن ایشان را زیر سم اسب‌ها له کردند.

غیرت امام حسین (علیه السلام)

آن چیزی که خیلی برای انسان اهمیت دارد، ناموس اوست. وقتی هنوز ایشان زنده بودند، دشمنان به خیمه‌ها حمله کردند، ایشان با آن ناتوانی که در حال شهادت بودند، گفتند من هنوز اینجا زنده هستم، چرا به ناموس من کار دارید؟

خیمه‌ها را بر سر اهل و عیال ایشان به آتش می‌کشند و آنها را به اسارت می‌برند و به طناب کشیده و با شلاق می‌زنند و شهر به شهر می‌برند. می‌بینیم امام حسین (علیه السلام) به معنای واقعی همه چیزش را تقدیم می‌کند.

حضرت ابراهیم(علیه السلام) تصمیم گرفت کارد را بزند و این کار را کرد ولی فرزند او زخمی هم نشد، خداوند از ایشان قبول کرد و در مورد امام حسین (علیه السلام)، به راستی همه عزیزان و خودش را سر بریدند. علاوه بر آن زن‌ها و بچه‌ها را نیز به اسارت کشیدند. عظمت کار ایشان آیا در عالم تک نیست؟

به راستی شخصیت اباعبدالله (علیه السلام) بزرگترین الگوست.
 

varia

Well-known member
واقعا درسته! چون پیدا کردن مومن از پیدا کردن یه الماس 10 کیلویی هم سخت تره! مومن به معنای واقعی توی عمرم تا الان ندیدم. برای همینه که حفظ آبروی اون بهش رو برات واجب میکنه.
مومن حقیقی و معصوم آره سخته ولی فکر نکنم منظور از این حدیث همچین فردی باشه که خیلی کمیابه، به نظرم منظور از مومن تو این حدیث فردی هست که در یه حدی ایمان و اخلاص داشته باشه نه اینکه دیگه ائمه و اولیای الهی باشه. من خیلی از انسانهایی رو دیدم که از لحاظ مختلف عقایدی باهام کلا فرق داشتیم ولی میدونم که خیلی هم از من مومن تره! آقا مسعود من خدمت شما ارادت دارم ولی بهتره توجه کنیم بین یک تا صفر بینهایت عدد وجود داره.
 
جزییاتی از به رنگ خون شدن تربت در عاشورای امسال

به گزارش شیعه آنلاین، مرکز خبر حوزه نوشت: همچنان گفته ها و نقل های عمومی و رسانه ای درباره سرخ شدن تربت پاک حسینی در صبح عاشورا ادامه دارد.

216447_358.jpg


علاء أحمد ضیاء الدین مسؤول موزه آستان مقدس حسینی در کربلا دراین باره گفت: ما این تربت را در یک شیشه مخصوص و در مکان معینی در موزه قرار داده بودیم. به این صورت که شش نمونه مختلف از این تربت را که منسوب به قبر مطهر امام حسین علیه السلام بود و از اشخاص و معتمدین کربلا به دست ما رسیده بود با هم مخلوط کرده و در شیشه ای قرار دادیم. و به تازگی نیز یک نمونه از تربت را که گفته می شد اصلی است به این شش نمونه اضافه کردیم و این اولین مُحرمی بود که بر مجموع این نمونه ها میگذشت که ناگاه متوجه سرخ شدن این تربت پس از ساعت 9 صبح روز عاشورا شدیم. به این صورت که یکی از کارکنان موزه متوجه این امر شده و با من تماس گرفت و من فورا خودم را به موزه رساندم و با صحنه عجیبی روبرو شدم و تا کنون نیز برای ما معلوم نیست که آیا یکی از این نمونه ها سرخ شده و باقی نمونه ها را نیز سرخ کرده؟ یا اینکه همه نمونه ها اصلی بوده؟​


وی افزود: شبکه "کربلا" فورا اقدام به تصویربرداری از این واقعه کرد و دوربین های این شبکه به مدت 48 ساعت ناظر افزایش سرخی این تربت بودند که رفته رفته سرخ تر میشد و هم اکنون نیز نوار ضبط شده این ساعات نزد ما موجود است.​


سرخی تربت تا 13 محرم ادامه داشت


ضیاء الدین در پاسخ به این سؤال که سرخی تربت تا چه زمانی ادامه داشته گفت: تا روز 13 محرم 1434 این سرخی همچنان ادامه داشته است.​


وی افزود: به خاطر کمی جا و محافظت از این تربت نفیس، به همراه اشیاء نفیس دیگر همچون قرآن مکتوب به خط امام علی علیه السلام و موی پیامبر(ص) و اشیاء نفیس دیگر در خزانه ای ویژه در حرم حسینی نگهداری میشود و این تربت از اموال شخصی این موزه محسوب می شود.​

منبع:Shia-Online.ir - شیعه آنلاین
 

Sh_K

Member
یعنی رنگ سرخیش از بین رفت بعد از 13م؟
موی پیامبر (ص) رو از کجا آوردن؟!
 

PCR

New member
جالب تر اینکه این اتفاقات رو فقط شیعه آنلاین و چندتا از مجله های زرد میفهمن..فرض کنین همچین اتفاقی افتاده باشه و خبرگزاری های بزرگ دنیا این خبر رو پوشش ندن...دیگه ببین چی هست که تلویزیون ایران هم این رو جعلی دونسته و به این شایعه دامن نزده..
 

ariyana

New member
سلام
پرستارمهربون میدونم به خاطریه بحث هایی باهم مشکل داریم ولی راستش من ازدست یه پرستارهمیشه عصبی میشدم پرستاری به اسم آریا من همکلاس ایشون بودم یکی ازدوستای من همیشه بااریابحث میکرد رشتش پرستاری نبود ولی بااریابحث میکردندحرفشون به هم نمی خوردباهم رقابت میکردنداین اواخرزیادبحث شون شد یه شب دوستم بهم زنگ زدباصدای بلندگریه میکردهرکاری کردم که آرومش کنم نتونستم گفتم چی شده گفت آریاتودانشگاه پشت سرم حرف درآورده وابروموبرده همه بهم زنگ میزنندوبهم فوش میدندگفتم فردامیریم حالشومیگیریم باید آرومش میکردم چون آسم داشت گفت باشه وتلفن وقطع کردروزبعدتودانشگاه منتظرش بودم امانیومدبه گوشیش که زنگ زدم دخترعموش برداشت وگفت دیشب توخواب تموم کرده والان سردخونه است من توسایت یه داستان درموردزندگی بعذمرگ نوشتم بچه هامیگفتندتخیل یاواقعی راستش زمانیکه بدن بی جون دوستمودیدم تصورات من درموردشرایط اون بودآره پرستارمهربون عزیزکاراحمقونه این اقااریادوست منوتوسن20سالگی مهمون خاک سردکردمنم تازنده ام تلاش میکنم حق دوستموبگیرم بعدزیرخاک میرم الان ابرواریا نرفت چون اون بااسم مستعارتوسایت اومده نه اسم واقعی خودش اما ابرودوست من رفت چون همه می شناختنش وبه پاکیش قسم میخوردند

دنیا خانم فکر می کردم با صحبت هایی که قبلا کردیم این اخلاق نه چندان خوبتون رو ترک کرده باشید. کارتون اصلا درست نیست.اینجا اگه یه نفر هم باشه که آریا رو بشناسه کافیه واسه این که اشتباه شما قطعی بشه. بسه دیگه لطفا. در ضمن قبل از اینکه برچسبی بهم زده بشه باید بگم در مورد هر کدوم از بچه ها این حرف رو زده بودید همین حرف رو میزدم چه برسه به هم دانشگاهیم.
 

ariyana

New member
ببین خانم محترم شمافقط نگران این هستیدبه اقاآریاتون برنخوره امامن سرقبردوستم خون گریه کردم باابرودوستم بازی کردونابودش کردمنم نابودش میکنم توهم ازاطرافش دوربشوچون اطرافیانشم ازشرمن درامان نیستند اینجافقط این بحث برای این موضوع اوردم وگرنه برای گرفتن حال اریا2 سال برنامه ریختم الان همه چیزشومیدونم حتی ادرس خونشونوتوشهرستان میدونم

آقا آریاتوووووووووون؟؟؟؟؟ پناه بر خدا.... من ایشون رو چند بار بیشتر ندیدم خانم محترم!!!
ببین عزیز من بیای دانشکده متوجه میشی من دورو بر هیچکس نیستم و حتی اگه هم باشم هیچ کس توجه کن هیچ کس نمیتونه به من حتی بگه "تو" متوجه شدی!!!!!!! شما هم بهتره بدونید دارید با کی صحبت میکنید مسائل خصوصی شما به من ارتباطی نداره من فقط حرفم این بود که گفتن این مسئله اینجا واقعا اشتباهه محضه.....همین
 

parnia

New member
آره...توروخدا دیگه ادامه ندین!!!! دنیا جان با این کار هیچ چیزی خوب نمیشه..حالا ما ک نمیدونیم آریا کیه و چه اتفاقایی افتاده...فقط اعصاب آدم خرد میشه...شما هم خودتو کنترل کن دوست خوب..حالا اگه اصرار ب انتقام داری هم تو دنیای حقیقی بگیر نه مجازی!!!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا