P
پسندها
1

نوشته‌های نمایه آخرین فعالیت فرستادن‌ها درباره

  • زندگی را چندان جدی نگیرید !
    هرگز از آن زنده بیرون نخواهید آمد ...
    من به آمار زمین مشکوکم!!!!
    اگر این شهر پر از آدم هاست
    پس چرا این همه دل ها تنهاست؟؟؟
    چه حقیرند مردمان،

    وقتی،

    نه جرات دوسـت داشتن دارند،

    نه اراده ی دوسـت نداشتن،

    نه لیاقت دوسـت داشته شدن،

    و نه متانت دوست داشته نشدن...

    اما شعر عـاشـقانه می خوانند، مُدام!
    تنها خداست که می داند بهترین در زندگی تو چگونه معنی می شود پس به او یعنی خدای متعال اعتماد کن
    برای نبودن که . . .همیشه لازم نیستــــــــــ راه دوری رفته باشی،میتوانی همین جا ،پشت تمـــــــــام ِ بغضهایت ، گم شده باشی ،این روزها خوبم ، کار میکنم ، شعر میخوانم ،قصه می نویسم و گـــــــــــاهی ،دلم که برایتــــــــــــ . . . تنگ میشود ،تمام خیابانها را ، با یادتـــــــــــ . . . پیاده میروم .
    زیباترین قسم سهراب سپهری
    نه تو می مانی و نه اندوه
    و نه هیچیک از مردم این آبادی...
    به حباب نگران لب یک رود قسم،
    و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
    غصه هم می گذرد،
    آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
    لحظه ها عریانند.
    به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز
    ای کاش میدانستی زبانِ سخنم،درپیِ هرنمازِ سحر
    نافله ام فقط و فقط
    ذکر توست وتسبیحم همه،نام تو
    نزدیکی،اما،چه ساده دورمیشوی ازمن
    ساده برایت مینویسم
    بی هیچ کنایه وایهام وتشبیهی
    چشمهایم بارانی
    و
    عشق لرزان شده است
    بار دیگر تو رامیخوانم
    بمان کنارم
    درلذتى كه آميخته به
 قباحت بود؛ خوشحال نباشيد و انديشه كنيد
 كه لذت نمى ماند ولی 
قباحت مى ماند(سقراط)
    اینجا
    صدای پا زیاد می شنوم
    اما
    هیچکدام تو نیستی..
    دلم
    خوش کرده خودش را به این فکر
    که
    شاید
    پا برهنه بیایی .....
    گاهی تو …
    گاهی یاد تو …
    گاهی هم غم تو …
    آخر این “تو” کار مرا تمام می کند
    کیستی این وقت شب در میزنی ؟
    مشت تردیدی به باور میزنی ؟
    پشت در بیگانه ای یا آشنا ؟
    هرکه هستی، کاش دریابی مرا !
    باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم من می توانم ! می شود ! آرام تلقین می کنم حالم ، نه ، اصلا خوب نیست .... تا بعد، بهتر می شود .... فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم من می پذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین !
    هرکسی را که میخواهیم نمی توانیم در قلبمان جا بدهیم(یعنی ما دعوتنامه را صادر میکنیم ؛ بقیه اش به مهمان بستگی دارد)؛ چون آن شخص هم باید خودش بخواهد و بتواند با خودش کنار بیاید که برای ماندن در این قلب چه چیزهائی را باید کنار بگذارد؛یعنی سبکبار بیاید تا راحت باشد وگرنه مشغول حمل و جادادن بارش میشود و از میهمانی قلب جا میماند
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
بالا