P
پسندها
1

نوشته‌های نمایه آخرین فعالیت فرستادن‌ها درباره

  • دنیا یعنی او بی من و من بی او...
    اما .. او تنها یک ضمیر مفرد غایب نیست
    او.. تمام دنیای من است...
    بعد از دو سه ماه كلنجار رفتن با خودم و برخلاف ميلم ، بالاخره اي دي ياهو رو حذف كردم . . .
    به عنوان اولين قدم براي فاصله گرفتن از خواب و رويا

    دیشت همه خاطرات تو را دور ریختم امروز....
    هرچه میگردم خودم را پیدا نمیکنم
    خدایا بفهمانم که بی تو چه می شوم،اما نشانم نده...
    مهربانا هم بفهمانم وهم نشانم بده که با تو چه خواهم شد...
    خدایا بفهمانم که بی تو چه می شوم،اما نشانم نده...
    مهربانا هم بفهمانم وهم نشانم بده که با تو چه خواهم شد...
    چند وقت است دلم می گیرد
    دلم از شوق حرم می گیرد...!

    مثل یک قرن شب تاریک است
    دو سه روزی که دلم می گیرد

    مثل این است که دارد کم کم
    هستیم رنگ عدم می گیرد

    دسته سینه زنی در دل من
    نوحه می خواند و دم می گیرد

    گریه ام، یعنی باران بهار
    هم نمی گیرد و هم می گیرد

    بس که دلتنگی من بسیار است
    دلم از وسعت کم می گیرد

    لشکر عشق، حرم را به خدا
    به خود عشق قسم می گیرد

    <قیصر امین پور>
    خدایه مرا به بزرگی داده هایت آگاه کن تا کوچکی نداده هایت آرامشم را بهم نزند خداااااااااااااااااااااااا به فریادمان رس التماس دعا
    گاهي ميزاري ميري طاقت بي تفاوتي نداري ميزاري ميري
    ميري
    و
    ميري
    و
    ميري
    و
    دور ميشي از همه ي آدماي حقيقي و مجازي
    تنها تر از قبل ميشي با دلتنگي اضافه اونم براي كسايي كه زخم خوردي ازشون
    سخته كه بتوني چيره بشي به اين حس
    خودمو به تختخواب بستم تا ترك كنم اعتيادي كه تو دچارم كردي

    خوشحال باش
    دارم ميرم .
    خواستم به دریچه ی چشمانت نفوذ کنم
    سیم های خارداری که به دورش کشیدی
    زخمی ام کرد
    به قلعه ی قلبت آمدم
    دیوار هایش بلند تر از توانم بود
    خواستم به تو نزدیکتر شوم هرقدر دویدم
    مسافت میانمان بیشتر شد و من دورتر
    حس خار بی سایه را دارم وقتی
    سنگ صبورت هم نمیتوانم باشم
    عجب فداکاری خودخواهانه ای
    من ازین همه رهایی بیزارم
    ولی آزادی ای که تو به من دادی
    هرگونه ایثار را از من سلب میکند
    نمیدانم شاه کلید ورود به اندوه خانه ی قلبت کجاست
    که هرقدر جستجو میکنم نمیابم
    همه جایم درد میکند
    از بس محکم زده ای
    چوب کم محلی را"
    سکوتم را ملامت مکن
    به احترام آرامشت اجبارا
    سکوت اختیار میکنم
    جام تلخ وداع را که سر کشیدم
    درد طرد شدگی
    حقارت آلودی که برایم
    جا گذاشتی آتش به جانم زد
    گفتی کسی نمی بایست بداند
    این آخرین فداکاری
    برای تو که
    محرمانه دوستت می دارم
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
بالا