یادش به خیر بچگی ها

M@RY@M

New member
یادش بخر بچه که بودیم چقدر با دخترا دعوا میکریم.
خیلی کیف میداد.
هی میزدیمشون
اونا هم
گریه میکرن میرفتن به ماماناشون میگفتن
ولی یه دخر عربه ای بود که ما پسرای خیابون زورمون بهش نمیرفت و همیشه هممون رو میزد.

:25r30wi::25r30wi::25r30wi:
 

M@RY@M

New member
الان من توی دوراهی موندم که دهه شصتی حساب میشم یا نه!:dadad4:

بهمن 69 ...

دیر به دهه شصتیا رسیدم..بعضی از این چیزا رو یادمه ولی!
:thanks:
 

mahdieh75

New member
یادش بخیر بچگیها ه دورانی داشتاااااااا
از حنادرمزرعه بگیییییییییییییییییییییر تا لی لی بازی کردنای تو کوچه:))

- - - Updated - - -

یادش بخیر بچگیها ه دورانی داشتاااااااا
از حنادرمزرعه بگیییییییییییییییییییییر تا لی لی بازی کردنای تو کوچه:))
 

کینز

New member
شما یادتون نمیاد اون موقعا ازین بستنی دوقلو ها بود بعد وقتی میخریدیم حتما دوتاشو از هم جدا میکردیم وجدا جدا میخوردیم حتمااااا.یعنی لذتی که تو این کار بود تو خرید 2تا بستنی نبود

 

کینز

New member
یادش بخیر ازین فرفره ها درست میکردیم ولی حالا چطوریشو نمیدونم:smiliess (12):
 

کینز

New member
یکی از کارتونایی که تو بچگی به شدت ازش میترسیدم قلعه هزار اردک بد ولی داداشم عجیب دوسش داشت منم مجبور بودم ببینم باهاش .مجبورررررررررررربودم.خصوصا از این دو تا خدمتکاراش


 
آخرین ویرایش:

کینز

New member
ما بچه های کارتون های سیاه و سفید بودیم
کارتونهایی که بچه یتیم ها قهرمانهایش بودند
ما پولهایمان را می ریختیم توی قلک های نارنجکی و می فرستادیم جبهه
دهه های فجر مدرسه هایمان را تزئین می کردیم
توی روزنامه دیواری هایمان عکس امام را می کشیدیم

شهید که می آوردند زار زار گریه می کردیم
اسرا که برگشتند شاد شاد خندیدیم

ما از آژیر قرمز می ترسیدیم
ما به شیشه خانه هایمان نوار چسب می زدیم از ترس شکستن دیوار صوتی
ما توی زیر زمین می خوابیدیم از ترس موشک های صدام
ما چیپس نداشتیم که بخوریم
حتی آتاری نداشتیم که بازی کنیم
ما ویدیو نداشتیم
ما ماهواره نداشتیم
ما را رستوران نمی بردند که بدانیم جوجه کباب چه شکلی است
ما خیلی قانع بودیم به خدا

صحنه دارترین تصاویر عمرمان عکس خانم های مینی ژوب پوشیده بود توی مجله های قدیمی یا زنانی که موهایشان باز بود توی کتاب های آموزش a.b.c.d
زنهای فیلمهای تلویزیون ما توی خواب هم روسری سرشان می کردند
حتی توی کتابهای علوممان هم با حجاب بودند
ما فکر می کردیم بابا مامان هایمان ما را با دعا کردن به دنیا آورده اند
عاشق که می شدیم رویا می بافتیم
موبایل نداشتیم که اس ام اس بدهیم
جرات نداشتیم شماره بدهیم مبادا گوشی را بابا هایمان بردارند

ما خودمان خودمان را شناختیم
بدنمان را ، جنسیتمان را یواشکی و در گوشی آموختیم
هیچکس یادمان نداد

و حالا گیر افتاده ایم بین دو نسل
نسلی که عشق و حال هایشان را توی شهر نو ها و کاباره های لاله زار کرده بودند
و نسلی که دارد با فارسی وان و من و تو و ایکس باکس و فیس بوک بزرگ می شوند
و هیچکدامشان مارا نمی شناسند و نمی فهمند...

گیر افتادیم به خدا...

تو این تاپیک قشنگترین متنی بود که خوندم علی الخصوص پاراگراف آخرش.مرسی مهسا
 

M@RY@M

New member
شما یادتون نمیاد اون موقعا ازین بستنی دوقلو ها بود بعد وقتی میخریدیم حتما دوتاشو از هم جدا میکردیم وجدا جدا میخوردیم حتمااااا.یعنی لذتی که تو این کار بود تو خرید 2تا بستنی نبود


ووی من چقد از این بستنی دوقلوها دلم خواست...:dadad4:

- - - Updated - - -
 

M@RY@M

New member
وای چقد دوس داشتم از این شیطونکا...کلکسیون داشتم :))))))
میزدم به در و دیوار برمیگشت سمت خودم جا خالی میدادم :riz481: خو همبازی نداشته م دیگه :4d564ad6:

آره منم خیلی شیطونک داشتم!:smilies-azardl (113

چقدم باهاش مردم آزاری کردم...
:dadad4:
 

نوتر

New member
منم هم خیلی این عکسارو دوست داشتم

با بچه ها بغیر از زمستونا میرفتیم کوچه.برا عکس بازی
هر کی چند تا عکس میذاشت رو هم میذاشتیم. بعد عکسارو جوری میذاشتیم که پشتش به طرف بالا باشه. اونی که نفر اول بود با کف دست میزد روشون تا برگردند. هر عکسی بر میگشت اون مال اون شخص میشد.:sad: :sad:(میدونم بعضیا این شکلک رو دوست ندارند). وقتی برمیگشتیم خونه انگشتامون ذوق ذوق میکرد انقد میکوبیدیم به آسفالت



 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: M@RY@M

marzi ba

Well-known member
wx7ubkbkfgyehy30oi5x.jpg


یادش بخیر
:sadsmiley::sad:
 

نوتر

New member
انقد اینارو دوست داشتم که نگوووو
عاشق این کارتای بازی بودم


33125034683737848986.jpg
 

marzi ba

Well-known member
منم هم خیلی این عکسارو دوست داشتم

با بچه ها بغیر از زمستونا میرفتیم کوچه.برا عکس بازی
هر کی چند تا عکس میذاشت رو هم میذاشتیم. بعد عکسارو جوری میذاشتیم که پشتش به طرف بالا باشه. اونی که نفر اول بود با کف دست میزد روشون تا برگردند. هر عکسی بر میگشت اون مال اون شخص میشد.:sad: :sad:(میدونم بعضیا این شکلک رو دوست ندارند). وقتی برمیگشتیم خونه انگشتامون ذوق ذوق میکرد انقد میکوبیدیم به آسفالت







منم با اینا بازی کردم
یادمه اون موقع داداشام کلی داشتن
تازه کلی هم موقع بازی از دوستاشون میبردن
ووووووووووووای چه دنیا و روزای قشنگی بود
همه چی ساده بود
یاد باد ان روزگاران یاد باد
 

نوتر

New member



من از این شیطونک خیلی زیاد خاطره دارم

خخ یکیش این بود

یدونه من داشتم از اینا یدونه خواهرم
مال اون نمیدونم چرا جنسش خوب نبود. مثل این بود:25r30wi:

بازی میکردیم که یهو شیطونکش نصف شد خخخخ
منم دیدم شیطونک من هنوز سالمه برا ان خراب شده اینجوری شدم:riz481:
بعد اونم گریه کرد.





15 دیقه بعد




















شیطونک منو گرفتن دادن به اون:65d6a5d6s:
 
آخرین ویرایش:
بالا