100 داستانک از زندگی امام هادی (ع) «هر روز یک داستان»

maxin

Well-known member
* برگ هفتاد و ششم

بسم الله...


ازدوستان امام بود.

مریض شد.

امام، برایش پارچه ای سفید فرستاد.

خوب نشد. از دنیا رفت.

کفنش کردند، با همان پارچه.

امام می دانست چه هدیه ای بفرستند.


اصول کافی، ج 2
امام علی علیه السلام:
هرکه میخواهد ایام عمر خود را آزاد زندگی کند، طمع را در دل خویش جای ندهد.



دوستان گرامی متاسفانه منبع مورد نظر فقط تا این قسمت بود.:riz513:
درصورت تصحیح و تکمیل منبع اصلی تاپیک تکمیل خواهد شد.
:riz304:
 
آخرین ویرایش:

maxin

Well-known member
بسم الله...
در بیرونی خانه ی امام نشسته بودم.
از سر و صدای اهل خانه معلوم بود خبری هست.
همان طور که امام مشغول صحبت بود، هلهله شد، یکی از خدمت آمد و خبر به دنیا آمدن پسری را داد. ایستاد برای مژدگانی.
برخورد امام سرد بود و عادی.
برگشت؛ دست از پا درازتر.
گفتم: " آقاجان! مثل این که خوش حال نشدید؟ "
- به زودی خواهی دید که این پسر خیلی از مردم را گمراه می کند، آن وقت از چشم تو هم می افتد.
بحارال، ج 50، ص 176​

این موضوع در مورد جعفر بن علی فرزند امام هادی علیه السلام است. وی به جعفر کذاب معروف بود جعفر در سال 226 قمری به دنیا امد و برادر امام حسن عسکری بود چون به دروغ ادعای امامت کرد و گروهی را به گمراهی کشیده بود او را کذاب خواندند.
جریانی که به آن اشاره شد ماجرای تولد جعفر است فاطمه بنت هیثم می گوید: هنگام ولادت جعفر در خانه امام هادی (ع) بودم. همه اهل خانه، به جز خود امام (ع)، خوشحال بودند. از ایشان سؤال کردم: «مولای من! چرا شما را خوشحال نمی بینم؟» حضرت فرمود: «به دست این فرزند، عده زیادی از مردم گمراه خواهند شد»
از آنجا که جعفر در گمراهی عده ای دخیل بود پدر و برادرش او را مذمت نمودند از جمله امام هادی در نقلی فرمودند: «اجتناب کنید از پسر من، جعفر، زیرا که او از من، بمنزله نمرود است از نوح که خداوند عزوجل فرمود در حق او: «و نادی نوح ربه فقال رب ان ابنی من اهلی» سپس می فرماید: «قال یا نوح انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح»
و یا امام حسن عسکری برادر جعفر در نکوهش او فرمود: «حذر کنید، خدای را حذر کنید از برادرم، جعفر؛ پس قسم به خدا که نیست مثل من و مثل او مگر مثل هابیل و قابیل، دو پسر حضرت آدم، که قابیل بر هابیل حسد ورزید بر آنچه که خداوند عطا فرمود از فضل خود؛ پس قابیل کشت هابیل را، و اگر جعفر را ممکن شود بر قتل من هر آینه خواهد آمد ولکن خداوند غالب است بر امر خود»
در آخر توبه کرد
در روایتی از محمدبن عثمان عمری، نائب خاص امام زمان (عج)، آمده است که امام دوازدهم در توقیعی به توبه او اشاره نموده و فرموده است که راه جعفر، راه برادران یوسف (ع) است که سرانجام توبه کردند. جعفر کذاب به سال 271 هجری قمری، در سن چهل و پنج سالگى در شهر سامرا درگذشت.

منبع:اسک دین.

 
آخرین ویرایش:

maxin

Well-known member
زندگی نامه امام هادی(ع)؟

امام علی بن محمد الهادی (ع)در نیمه ذی الحجه سال 212ق نزدیک شهر مدینه در روستای صریا، چشم به دنیا گشود و در ماه رجب سال 254ق در سرّ من رأی (سامرا) توسط معتز عباسی به شهادت رسید. ایشان پس از پدر بزرگوارش 33 سال امامت شیعیان را بر عهده داشتند.(1)
نام مادر آن حضرت سمانه مغربیه بود(2)؛ البته مدنب، حدیث و غزال هم گفته اند.(3)
لقب های آن حضرت را نقی، هادی، امین، طیب، ناصح، مرتضی و... ذکر کرده اند. کنیه اش ابوالحسن است و به ایشان ابوالحسن ثالث می گویند.(4)
امام از آغاز امامت در مدینه حضور داشتند و در مدت اقامت در این شهر نقش بسیار مهمی در رهبری شیعیان ایفا کردند؛ به طوری که حکومت عباسی از موقعیت ممتاز امام احساس خطر کرده و حضور ایشان در مدینه را به صلاح ندانست، متوکل برای کنترل بیش تر امام تصمیم گرفت ایشان را از مدینه به سامرا منتقل کند. در سال 233 ق بنابه گزارش هایی که جاسوسان از فعالیت های امام داده بودند، متوکل به یحیی بن هرثمه مأموریت داد تا این انتقال را انجام دهد. با ورود یحیی بن هرثمه به مدینه، مردم که سخت مشتاق و شیفته امام خود بودند، اعتراض خود را علنی کردند؛ به طوری که یحیی بن هرثمه اعلام کرد که کاری به امام ندارد و هیچ خطری امام را تهدید نمی کند. پس از مدتی به بهانه این که در منزل امام علیه حاکم عباسی سلاح جمع آوری می شود به خانه امام حمله بردند، ولی چیزی جز قرآن و ادعیه نیافتند.(5)
متوکل دستور داد ایشان را در محلی که مخصوص گداها بود و به «خان الصعالیک» شهرت داشت، وارد کنند. بعد از استقرار امام در سامرا، تمامی رفت و آمدها و ارتباطات امام تحت کنترل بود. در طول مدت حضور امام در سامرا هر روز بر عظمت و محبوبیت حضرت افزوده می گشت و همه ناخواسته در برابر امام متواضع و خاشع بودند و سخت محترمش می داشتند.(6)
متوکل وقتی در اقدامات خود علیه امام ناکام ماند، به نزدیکان خود اعلام کرد که در کار امام درمانده شده است؛ از این رو به محدودیت و فشار اکتفا نکرد و تصمیم به کشتن امام گرفت و حتی اقداماتی هم انجام داد؛ اما پیش از آن که موفق شود، خود به هلاکت رسید.(7)
برخی از اقدامات امام :
فراهم کردن زمینه ورود شیعه به عصر غیبت، از اقدامات اساسی امامان بود، که همواره شیعیان را متوجه این امر می کردند. در این راستا امام هادی (ع) اقداماتی انجام داد:
ا) بیان روایات فراوان در مورد فرا رسیدن و نزدیک بودن عصر غیبت؛
ب) بشارت به ولادت حضرت حجت و مخفی بودن ولادت و هشدار این که مبادا مخفی بودن باعث تردید شما شیعیان گردد؛
ج) کم کردن تماس مستقیم شیعیان با حضرت؛ به طوری که در سامرا مسائل شیعیان از طریق نامه یا نمایندگان حضرت پاسخ داده می شد؛ تا از قبل برای شرایط و تکالیف عصر غیبت و ارتباط غیر مستقیم با امام آمادگی داشته باشند؛(8)
د) تأیید برخی از کتب فقهی و اصول روایی شیعه.
ه) ارجاع سؤالات شیعیان به وکلا و توجیه وکلا نسبت به پرسش های شیعیان؛ با توجه به انحرافات و شبهات آن روز.
مبارزه با انحرافات
غالیان کسانی بودند که بر مبنایی نادرست، امامان معصوم را تا مقام خدایی بالا می بردند. امام هادی (ع) آنان را از گروه شیعه نمی دانست حتی در نامه های مختلف، غالیان را افرادی مشرک و کافر معرفی و بیزاری خویش را از آنان به صورت آشکار اعلام می نمود.(9)
گروه دیگری از منحرفان، صوفیان بودند که معمولاً با کناره گیری از دنیا، به شکل ریاکارانه در مقابل امام می ایستادند. امام شیعیان را از نزدیک شدن آنان برحذر می داشت.(10)
تربیت نیرو و افراد شایسته
یکی از اقدامات و فعالیت های ائمه پرورش شاگردان و افراد شایسته بود . امام هادی (ع)نیز با توجه به پراکندگی شیعیان در مناطق مختلف و وجود شبهات و انحرافات، نیروهایی را که استعدادهای لازم را داشتند ،شناسایی کرده و آنان را جهت پیشبرد اهداف اسلامی تربیت می کرد. برخی از این افراد کسانی هستند که وکالت حضرت را عهده دار بودند. برجسته ترین این افراد عبارتند از:
1. عبدالعظیم حسنی (ره)،
2. حسن بن راشد، مشهور به ابوعلی .
3. عثمان بن سعید عمری.
تقویت سازمان وکالت.
با توجه به لزوم ارتباط بین رهبری و پیروان و پراکندگی شیعیان در اقصی نقاط بلاد اسلامی و با وجود خفقان عباسی و لزوم حفظ شیعیان و از همه مهم تر با توجه به این که امام در حصر و تحت نظارت و کنترل بود، خیلی از شیعیان در بلا تکلیفی به سر می بردند. به همین علت سازمان وکالت که به صورت مخفی شکل گرفته بود و از زمان امام صادق (ع)فعالیت خود را آغاز نمود، در دوران امام هادی (ع)نیاز به تمهیدات بیشتری داشت. (11)
این شبکه ارتباطی چنان اهمیت داشت که متوکل را به فکر کنترل و نابودی آن انداخت و با تشکیل نیروهایی ویژه به دستگیری، شکنجه، حبس و شهادت برخی از وکلای امام در نقاط مختلف اقدام کرد؛ اما موفق نشد این شبکه گسترده را از میان بردارد.
5. تبیین مقام شامخ امامت از طریق زیارت غدیریه و زیارت جامعه در زمان امام هادی (ع) باید معرفی می گردید؛ چون ائمه و فضائل و جایگاه ایشان رو به فراموشی می رفت. امام هادی پدران و اجداد گرامی خود را با بیان زیارات معرفی می کرد. مجموعه زیارات و ادعیه به عنوان یک دائره المعارف شیعه به حساب می آید و در بردارنده دلایل بسیار استوار در حقانیت ائمه اطهار و اهل بیت علیهم السلام می باشد.
امام هادی در این زیارت شاخصه ها و پایه های اصلی شیعه را بیان فرمود.(12)
 

maxin

Well-known member
قسمت جا افتاده:

بسم الله...

آفتاب در حصار، 68

دست و بالم حسابی تنگ شده بود.
رفتم خانه ی امام، تا نشستم، رو کرد طرفم: " اباهاشم! شکر کدام یک از نعمت های خدا را میخواهی ادا کنی؟ "
زبانم بند آمده بود، مانده بودم چه جوابی بدهم... .
- به تو ایمان و بدنت را بر آتش حرام کرده، سلامتی داده و عافیت داده تا نیرو داشته باشی و طاعتش را به جا آوری، رضایت و قناعت داده تا گرفتار این و آن نشوی. این ها را من زودتر گفتم چون فکر میکردم آمده ای از کسی که این ها را به تو داده، شکایت کنی... .
بلند شدم که بروم، امام ادامه داد: " گفته ام صد دینارت بدهند، خواستی بروی، برو بگیرشان. "

آفتاب در حصار، ص 68
 

maxin

Well-known member
* برگ هفتاد و هفتم

[h=2][/h]

بسم الله...
داروی پزشک مسیحی را گرفت.

ولی همان شب، غلام امام هادی علیه السلام آمد.

یک داروی دیگر آورد. گفت: " این را یک بار مصرف کن، ان شاالله خوب میشوی. "

خورد، خوب شد.

داروهای پزشک مسیحی را برگرداند، جریان را برایش تعریف کرد.

پزشک تعجب کرد، گفت: " کار او مثل کار عیسی است. "

رفت پیش امام و مسلمان شد.


اثبات الهدایه، ج 3


امام هادى علیه‏ السلام:



آن که از خودش راضى شود، ناراضیان از او فراوان شوند.




بحار الأنوار : ج 72 ، ص 316




 

maxin

Well-known member
* برگ هفتاد و هشتم

بسم الله...


سفره پهن بود و جمعیت مشغول.

با ورود امام، همه ساکت شدند.

جوان شروع کرد به متلک گویی و مسخره بازی.

امام رو کرد به او، گفت:

" چطور خوش حالی و از یاد خدا غافل، وقتی سه روز دیگر در جمع مردگانی؟ "

جوان ساکت شد.

عده ای اما با اطمینان گفتند:

" سه روز دیگر، دروغ گویی علی بن محمد بر همه مان آشکار خواهد شد. "

فردای همان روز، جوان مریض شد، روز دوم مرد و روز سوم دفن شد، در جمع مردگان.

محجه البیضا، ج 4، ص 320


149456_522.jpg
 

maxin

Well-known member
* برگ هفتاد و نهم

بسم الله...


به دروغ ادعا می کرد، یک خانه طلب دارد از امام.

مدام اذیت می کرد.

می گفت: " طلبم را بده. "

امام بار آخر گفت: " از خدا می خواهم به جایی بروی که اثری از تو نماند. "

چند روز بعد، حکومت دستگیرش کرد، شکنجه اش کردند و خبر مردنش را آوردند.


اصول کافی، ج 2
 

maxin

Well-known member
* برگ هشتادم

بسم الله...


همسایه ی امام هادی علیه السلام بودند و شب ها با او همنشین.

فرمانده ای با لشکرش از آن جا می گذشت.

مست بود.

امام گفت: " این مرد که این چنین شاد است، قبل از نماز صبح در خاک است. "

از حرف امام تعجب کردند.

قرار گذاشتند دنبال آن ها بروند.

صبح نشده هیاهوی لشکر بلند شد.

فرمانده در مستی زمین خورده، گردنش شکسته و درجا مرده بود.


بحارال، ج 50، ص187

bloembord1.gif

امام باقر علیه السلام: من مى‏ دانم که این محبّت شما نسبت به ما چیزى نیست که خود شما آن را

ساخته باشید، بلکه کار خداست.


المحاسن: ج1، ص246، ح457

 

maxin

Well-known member
* برگ هشتاد و یکم

بسم الله...

شاید اگر از برکت آن مهمانی نبود هنوز واقفی مانده بودم و گم راه.

یکی از اهالی سامرا دعوتم کرده بود.

آنجا که رسیدم چشمم به امام هادی علیه السلام افتاد.

البته آن موقع به امامت قبولش نداشتم.

سر سفره کنارش نشسته بودم.

جوانی نشسته بود رو به رویمان، مدام سر به سر امام میگذاشت.

سرش را آورد در گوشم: " این جوان امروز سر این سفره چیزی نمی خورد و عیشش عزا می شود. "

گفتم علی بن محمد دوباره غیب گو شد!

جوان دست هایش را شست.

دستش را دراز کرد طرف ظرف غذایی آن طرف سفره.

در اتاق محکم کوفته شد.

غلامی گریه کنان دوید تو، خوذش را رساند به جوان: " مادرت افتاد...از پشت بام... از دست رفت... "


بحارال،ج 50، ص 183 - محجه البیضاء، ج 4، ص 318

1_g5555_20_1_.jpg
 

maxin

Well-known member
* برگ هشتاد و دوم

بسم الله...

کلافه شده بود و جواب سوالش را نمی دانست.

رفت پیش امام، گفت:

" چرا خدا را با سحر، عیسی را با طب و محمد صلی الله علیه و آل وسلم را با قرآن و شمشیر مبعوث کرد؟ "

- مردم زمان موسی، اهل سحر بودند و او سحرشان را باطل کرد.

زمان عیسی، مریض زیاد بود و بازار طبابت پررونق؛ بیماری های لاعلاج را درمان می کرد.

زمان محمد صلی الله علیه و آل وسلم، مردم اغلب اهل شعر بودند و شمشیر؛ فصاحت محمد، حرف هایشان را تضعیف کرد و شمشیرش، شمشیرهایشان راکٌند؛ و این چنین خداوند، حجت را بر مردم تمام کرد.

بحارال، ج 50، ص 164



امام علی علیه السلام:

چشم ها نخشکید مگر بر اثر سخت دلی و دل ها سخت نشد مگر سبب گناه زیاد.

بحارال، ج 60، ص73، ح 354
 

maxin

Well-known member
* برگ هشتاد و سوم

بسم الله...


با دوستان دور هم می نشستیم به صحبت،

بحث به این جا کشید که چه کسی دینش را بیشتر دوست دارد.

قرار شد یک روز که به دیدن امام می روم، این سوال را بپرسم.

امام جواب داد: " هر کدامتان که به برادر دینی اش بیش تر توجه کند. "


بحارال، ج 50، ص 151


 

maxin

Well-known member
* برگ هشتاد و چهارم

بسم الله...




علی بن مهزیار اهوازی، از شیعیان خالص و پرهیزکار بود.


خدمت امام جواد علیه السلام رسیده بود؛ خدمت امام هادی علیه السلام هم می آمد.


پدرش مسیحی بود و خودش مسلمان.


هر روز بعد از نماز صبح تا موقع طلوع آفتاب به هزار نفر از دوستانش دعا می کرد؛


امامان بارها در نامه هایشان از او تعریف کرده بودند.


آن روز مثل همیشه آمده بود دیدن امام هادی علیه السلام.


قبل از اینکه حرفی بزند، امام شروع کرد به صحبت کردن با او،


برای اولین بار به فارسی.




بحارال، ج 50، ص 183






امام علی علیه السلام:


رجب ماه من و شعبان ماه رسول خداست.




مصباح المجتهد، ص 797


 

maxin

Well-known member
* برگ هشتاد و پنجم




بسم الله...

خلیفه از فقهای مجلس پرسید: " چه کسی سرِ آدم را در حج تراشید؟ "

همه به هم نگاه کردند.

کسی چیزی نگفت.

گفت: " حالا می فرستم دنبال کسی که جواب این سوال را بلد باشد. "

چشم ها به در خیره شده بود.

امام آمد.

جواب داد: " پیامبر می گفت که سر آدم را جبرییل تراشید، با یاقوتی از بهشت و تا جایی که نور یاقوت تابید، حرم نام گرفت. "


مستدرک الوسایل، ج 9، ص 330
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: IL-2

maxin

Well-known member
* برگ هشتاد و ششم

بسم الله...


- نمی خواهی به خود بیایی؟ خواب تا کی؟

استدلال ها را قبلا شنیده بود.

این بار امام فقط همین دوجمله با صدای گرمِ امام هادی علیه السلام متعرفش کرده بود به امامت.

او را که واقفی بود و بعد از امام کاظم علیه السلام هیچ امامی را قبول نکرده بود.


بحارال، ج 50، ص 172

2_7.gif
 

maxin

Well-known member
* برگ هشتاد و هفتم

بسم الله...


پیرمرد رنگ به صورتش نمانده بود.

از ترس داشت می لرزید.

آمده بود پیش امام هادی علیه اسلام، از پسرش می گفت که به امام علاقه مند بوده و ماموران سر به نیستش کرده بودند.

امام گفت: " حالا از من چه می حواهی؟ "

- همان که پدرها می خواهند!

- نترس! فردا پسرت می آید.
***
فردا پسر داشت قضیه را برای پدر تعریف می کرد: " قبرم را کندند. دست هایم را محکم بستند. یک دفعه دیدم ده نفر آمدند؛ همگی نورانی و خوش بو!

پرسیدند: " چرا گریه می کنی؟! اگر نجات پیدا کنیف حاضری بروی کنار قبر پیامبر مجاور شوی؟ "

قبول کردم.

دیدم مامورها یکی از خودشان را گرفتند و به جای من از کوه پرت کردند پاییین.

بعد هم آن ده نفر مرا به تو رساندند.

منتظرند با تو خداحافظی کنم و بروم. "

پدر، پسر را بوسید و پسر وداع کرد با پدر... .

343618_qdVFJW7F.jpg




 

maxin

Well-known member
* برگ هشتاد و هشتم

بسم الله...
وارد جلسه شد.

دور تا دور، علویان و عباسیان نشسته بودند.

امام نشاندش کنار خودش و تحویلش گرفت.

بنی هاشم ناراحت شدند، اعتراض کردند: "چطور او را ارجح می دانی بر بزرگان و سادات بنی هاشم؟ "

امام جواب داد: " خدا گفته درجه ی مومنین و صاحبان علم را بالا می برد، نه کسانی که صاحب نسب و شرف خانوادگی اند.

او با دلایل خدایی یک ناصبی را مغلوب کرده، این کار او از هر شرافت خانوادگی ای بالاتر است. "


الاحتجاج؛ طبرسی، ج 1، ص 454
 

maxin

Well-known member
*برگ هشتاد و نهم

بسم الله...

- آقا جان! از وقتی از بغداد به این جا آمده اید، دلم برایتان زیاد تنگ می شود. وسیله ای هم ندارم تا بیایم پیش تان، به جز این الاغم. این هم ضعیف است و مریض. دعا کنید، خدا توانی به من بدهد که به دیدنتان بیایم.

دعا کرد خدا به او و الاغش قوت و توانایی بدهد.



***
نماز صبح را در بغداد می خواند.

سوار الاغش می شد، نماز ظهر را در سامرا و دوباره، همان روز برمی گشت بغداد.

همه تعجب کرده بودند، این راه طولانی را چطور می رود و بر می گردد!



بحارال، ج 50، ص 138

 

maxin

Well-known member
* برگ نودم

بسم الله...

کودک نشست.

شاخه گلی به امام داد.

امام با مهربانی شاخه ی گل را از دستش گرفت، بویید.

گذاشت روی چشمش و به مردی که کنارش نشسته بود، هدیه داد.

گفت: " هرکس گلی را بو کند، روی چشمش بگدارد و صلوات بفرستد، خدا انبوهی از حسنات به او می دهد و انبوهی از گناهانش را می آمرزد. "


اصول کافی، ج 6، ص 525



emam-hadi-preview_shiagraphic1.jpg


تخریب حرمین عسکریین
 

maxin

Well-known member
* برگ نود و یکم

بسم الله...



داشت صاحب فرزند می شد.

نامه نوشت برای امام: " دعا کنید نوزاد، پسر باشد. "

جواب آمد: " چه بسا که دختر از پسر بهتر باشد. "

نوزاد به دنیا آمد، دختر.

کشف الغمه، ج 2، ص 385

 

maxin

Well-known member
* برگ نود و دوم

بسم الله...


رفتند عیادت امام.

از آن ها خواست کسی به هزینه ی امام به کربلا برود، برایش دعا کند.

به یکی از دوستان امام گفتند.

گفت: " به روی چشم! ولی دعای امام برای خودش که بهتر از دعای من برای اوست، تازه امام هادی علیه السلام که با امام حسین علیه السلام فرقی ندارد!؟ "

قضیه را به امام گفتند؛ گفت: " خدا مکان هایی دارد که دوست دارد بندگانش در آن جاها دعا کنند، دعاهای شان را هم مستجاب می کند.

حرم حسین علیه السلام، یکی از آن هاست. "



کامل الزیارات، ج 1، ص 274 - مزار البحار، ص 241







 
بالا