خاطره:
کلاص اول بودم، اولین املای زندگیمون رو قرار بود بنویسیم.
معلممون گفت: بچه ها مداداتونو بگیرین دستتون و از همون سمت شروع کنین به نوشتن.
منم همین کارو کردم یه جمله نوشتم دیدم انگار با مشقام فرق میکنه توجه نکردم و ادامه دادم. یهو معلم اومد بالا سرم تا چشمش خورد به دفترم شروع کرد به داد و بیداد که:
ای دختر تنبل کم عقل، این چیه نوشتی؟ مگه من به شما یاد ندادم؟ چرا از اینوری نوشتی؟ صفحه رو ورق زد گفت: دوباره بنویس، اون قبلیا رو هم بده مامانت ببینه تا یه کتک حسابی بخوری.
بغض کردم گفتم: خانم خودتون گفتین مداد و بردار از همون سمت بنویس! هههه
یه لحظه مکث کرد گفت: عه تو چپ دستی؟
من که نمیدونستم چپ دست چیه؟ جمله ها رو از چپ به راست نوشته بودم، دقیقا مث اینکه یه آینه بگبری جلو نوشته ها.
الان فک میکنم میبینم کار سختی انجام دادم.
به بچه ها بگو هرکی منو حدس زد 5 امتیاز داره =)))