از آن ترسی در آغوشم بیاییچای مینوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای مینوشم و از اشک فنجان پر شدست
با آغوش
سر بده آواز هق هق خالی کن دلی که تنگهدنیای ز غم معطرت مال خودت
این دیده ی تا ابد ترت مال خودت
ما قید پرنده تر شدن را زده ایم
ای عشق بیا بال و پرت مال خودت
با گریه