کمی برای سادگی ام...

Artmis.a

New member


یادت باشد

کاسه ی شیشه ای صبر خدا

بر لب طاقچه ی باور آدم های ساده است

وقت ویران کردن باورشان یادت نرود کاسه ی صبر خدا را ...
 

sara77

New member
در شهر بودم

دیدم

هر کس به دنبال چیزی می دود

یکی به دنبال پول

یکی به دنبال چهره دلکش

یکی به دنبال لحظه ای توجه چشمان هرزگرد

یکی به دنبال نان

یکی هم به به دنبال اتوبوسی !

اما دریغ

هیچکس دنبال خدا نبود
 

waria

New member
بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی.
دلت بگیره ولی دلگیری نکنی.
شاکی بشی ولی شکایت نکنی .
گریه کنی اما نذاری اشکات پیدا شن...
خیلی چیزا رو ببینی ولی ندیدش بگیری
خیلی حرفارو بشنوی ولی نشنیده بگیری!
خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی ....
 

waria

New member
حرف هایی هست,بدجور دل می شکنند!
بدجور دل می سوزانند!
بدجور خراب می کنند!

...
حرفهایی از نزدیک ترین کسانت,
از عزیزترین کسانت!
گاهی دلت میخواهد نزدیک ترین آنقدر عزیز نبود!
یا اگر بود کمی بیشتر حواسش به تاثیر حرفهایش بود...!!!
 

sara77

New member
دوستش دارم

ولی می ترسم بگویم

می ترسم بگویم و بگوید: مرسی

بگوید: ممنون

یا هر چیزی بگوید

بجز

"من هم دوستت دارم "
 

sara77

New member
بـی شک " آغوش تو "

هشتمین عجایب دنیاست

واردش که میشوی زمان بی معنا میشود

هیچ بعدی ندارد

بــی آنکه حسش کنم ...

روحم تازه میشود
 

parnia

New member
حکایت کنگر خوردن و لنگر انداختن است،حضور خاطراتت در وجود من....
 

parnia

New member
ببار باران،من سفر کرده ای دارم که یادم رفته آب پشت پایش بریزم...
 

parnia

New member
دلی که اندوه دارد نیاز به شانه دارد نه نصیحت...
کاش همه این را میفهمیدند..
 

parnia

New member
چقد سخته...
تو دنیا هیچی غیر قابل توضیح تر ازین اتفاق نیست...
اونکه من بزرگش کردم..کوچکم کرد...
 

**^^**

New member
لعنت به اشکهای ناهنگام من
لعنت به چشمانه پلیدی که پاکیه مرا میدرید
و لبخند مزحکانه ی مسافرانی که درد از درونشان شعله می کشد
و این شانه هایه شیشه ای.......چه التیامه غریبی .......
 

bacillus.bs

New member
همیشه به تو وفادار می مانم . پس مرا در رؤیایت جای ده تا زمانی که پیش تو باز گردم . ستارگان را در آسمان ببین . و آنها به هر کجا که بروند با درخشش خود با من خواهند بود . و من آرزو می کنم که هر چه زوردتر مرا به خانه راهنمایی کند . خداحافظ عشق من . . .خداحافظ عشق من . . . خداحافظ . . . تا زمانی که مرا بیاد آوری هرگز دور نخواهم بود .
 

bacillus.bs

New member
قطره‌ دلش‌ دريا می‌خواست. خيلی‌ وقت‌ بود كه‌ به‌ خدا گفته‌ بود.

هر بار خدا می ‌گفت: از قطره‌ تا دريا راهی ‌ست‌ طولانی. راهی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری. هر قطره‌ را لياقت‌ دريا نيست.

قطره‌ عبور كرد و گذشت. قطره‌ پشت‌ سر گذاشت.

قطره‌ ايستاد و منجمد شد. قطره‌ روان‌ شد و راه‌ افتاد. قطره‌ از دست‌ داد و به‌ آسمان‌ رفت. و هر بار چيزی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری‌ آموخت.

تا روزی‌ كه‌ خدا گفت: امروز روز توست. روز دريا شدن. خدا قطره‌ را به‌ دريا رساند. قطره‌ طعم‌ دريا را چشيد. طعم‌ دريا شدن‌ را. اما...
 

bacillus.bs

New member
دقیــقاً زمانـــی کـــه داری تـــوی بی‌خیالی همــه چیـزو فراموش میکنـــی

یهـــو یــــه آهنــگی ؛
یه نوشـــــته‌ای ؛
یه اسمی؛
یا حتــــی یـــه حرفی،
... هـــــمه خاطــــراتو میــاره جلـــو چشــمت .. .
آی داغـــــون می شــــی...
 

bacillus.bs

New member
شب تو اتاق تو تاریکی منتظر روشن شدن چراغ گوشیت باشی ... یهو چراغش روشن شه ... قلبت بتپه .... تاپ ... تاپ ... تاپ... میری برش میداری ... یعنی اونه ؟؟ رو صفحه میبینی ... قلبت میشکنه ... Battery Low ... وقتی کسی نباشه قلبت رو شارژ کنه ... چه فرقی میکنه ... گوشیت خاموش میشه
 

bacillus.bs

New member

من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدمـ که سرنوشت درختان باغمان تبر است !
.
.
.
رسیده ام به حس برگی که میداند از هر طرفـــ بیاید سرانجامش افتادن است!
.
.
.
سر سوزنیـــ اگر مرا میخواست زمین و زمان را به هم میدوختمــ!
.
.
.
انروز که رفتی و من اینگونه شکستم.
.
.
.
دیوار دلم ریخت به فریاد سکوتمـــ
.
.
.
این روزها اخساس میکنم چقدر شبیه سکوتم!با کوچکترین حرفی میشکنم!
 

bacillus.bs

New member
دردم این نیست که او عاشق نیست !

دردم این نیست که ،

معشوق من ازعشق تهی است !

دردم این است که ؛

با دیدن این سردی ‌ها ،

من چرا دل بستم . . . ؟!
 

bacillus.bs

New member
وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست،نگفتم: عزیزم، این کار را نکن.نگفتم: برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده.وقتی پرسید دوستش دارم یا نه،رویم را برگرداندم.حالا او رفته و من تمام چیزهایی را که نگفتم، می شنوم.نگفتم: عزیزم متاسفم،چون من هم مقّصر بودم.نگفتم: اختلاف‌ها را کنار بگذاریم،چون تمام آن‌چه می‌خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است.گفتم: اگر راهت را انتخاب کرده‌ای،من آن را سد نخواهم کرد.حالا او رفته و من تمام چیزهایی را که نگفتم، می‌شنوم.او را در آغوش نگرفتم و اشک‌هایش را پاک نکردم نگفتم‌: اگر تو نباشی زندگی‌ام بی‌معنی خواهد بود.فکر می‌کردم از تمامی آن بازی‌ها خلاص خواهم شد.اما حالا، تنها کاری که می‌کنم گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم.نگفتم: بارانی‌ات را درآر…قهوه درست می‌کنم و با هم حرف می‌زنیم.نگفتم: جاده بیرون خانه طولانی و خلوت و بی‌انتهاست.گفتم: خدانگهدار، موفق باشی،خدا به همراهت.او رفت و مرا تنها گذاشتتا با تمام چیزهایی که نگفتم، زندگی کنم.
 
بالا