کمی برای سادگی ام...

yasmina

New member
6.jpg
چشم هایم را می بندم

به خیلی چیز هافکر می کنم ...

مثل پرواز ...

خیال خود می رود تا اسمان دور ...

سید حسین دریانی

- - - Updated - - -

8.jpg
میگن سیگار به آدم آرامش میده !

کاش یکی پیدا میشد بتونه قد یه نخ سیگار باشه

- - - Updated - - -

9.jpg
دستانم خالی ست .
اما ,
دلم , پُر, است , از دوست داشتنِ تو ...
ببخش مرا , بِضاعَتم , همین است .
نفسهایم , شاهدند ...
از جان , همه , جانم , فدایِ تو ....

مهسا عرشی

- - - Updated - - -

10.jpg
مسافر شعر ، حلول کن !
در پس کوچه های غزل
در واژه واژه های زوال
در ابیاتی که متولد نشده ، می میرند
دلتنگِ واژه هایی هستم که در چشمانت نگفتم
سرمای کوچه های یخ زده را می توان تحمل کرد
اما ! اندوهِ کوچه هایِ بی تو را نه !!!
دروازه های قلبم بسته می ماند تا خاطراتت کوچ نکنند
کنار پنجره ی یادت می مانم تا :
گمشده ام بیاید
اینجا تهران است ؛ به وقتِ آمدنت…

امیر طاهری
 

bioshimi93

New member
سادگى در رفتار آخرين حد کمال است

بسيارى از مردم از ترس آن که مبادا آنان را معمولى فرض کنند از طبيعى بودن هراسانند...

- - - Updated - - -

چه دوستم داشته باشی و چه ازمن متنفر باشی در هر صورت بهم لطف میکنی

چون اگه دوستم داشته باشی تو قلبت هستم و اگه ازم متنفر باشی تو ذهنتم
 

yasmina

New member
چای با طعم خدا
این سماور جوش است
پس چرا میگفتی دیگر این خاموش است؟!
باز لبخند بزن
قوری قلبت را زودتر بند بزن
توی آن
مهربانی دم کن
بعد بگذار که آرام آرام
چای تو دم بکشد
شعله اش را کم کن
....
دست هایت:
سینی نقره ی نور
اشک هایم:
استکانهای بلور
کاش
استکان هایم را
توی سینی خودت می چیدی
کاشکی اشک مرا می دیدی
خنده هایت قند است
چای هم آماده است
چای با طعم خدا
بوی آن پیچیده
از دلت تا همه جا
...
پاشو مهمان عزیز
توی فنجان دلم
چایی داغ بریز

- - - Updated - - -

چای با طعم خدا
این سماور جوش است
پس چرا میگفتی دیگر این خاموش است؟!
باز لبخند بزن
قوری قلبت را زودتر بند بزن
توی آن
مهربانی دم کن
بعد بگذار که آرام آرام
چای تو دم بکشد
شعله اش را کم کن
....
دست هایت:
سینی نقره ی نور
اشک هایم:
استکانهای بلور
کاش
استکان هایم را
توی سینی خودت می چیدی
کاشکی اشک مرا می دیدی
خنده هایت قند است
چای هم آماده است
چای با طعم خدا
بوی آن پیچیده
از دلت تا همه جا
...
پاشو مهمان عزیز
توی فنجان دلم
چایی داغ بریز
 

yas.m

New member
من از حوا بودن گذشته ام..
من كوه شده ام..
وديگر.. به هيچكس نخواهم رسيد...
اما... تو آدم باش...
 

nanaz

New member
با تو هستم با تویی که زل زدی تو مانیتور دنبال چی میگردی؟


بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی خیال.

از فکر بیا بیرون. لبخند بزن. ناراحت نباش بخند. جییییغ بزن.

برو لب پنجره داد بزن. تو خودت نریز.

هر کی بهت بد کرد مطمئن باش ! زمین گرده.

هر کی دوست نداشت لیاقت نداشته!

الکی حرص نخور. تو خوب باش میون این همه بدی.

تو. من. هممون. شاید همین فردا. شاید..! نباشیم. نباشم.


پــــــــــــــــــــــــــــــس بخند!

.
 

ketabsabz

Well-known member
آنگاه که نمادی از امید در فنجان قهوه ات نمی بینی
و در طالعت نیز خبری از معجزه نیست
بدان که خـــداوند
همه چیز را به خودت سپرده تا ..

بهترین ها را بسازی


- - - Updated - - -

آنگاه که نمادی از امید در فنجان قهوه ات نمی بینی
و در طالعت نیز خبری از معجزه نیست
بدان که خـــداوند
همه چیز را به خودت سپرده تا ..

بهترین ها را بسازی
 

ketabsabz

Well-known member
سُ_ک_و_تـ

بگذار سُ_ک_و_تـ قانون زندگی مَن باشد
وَقتی واژِه ها دَرد را نِمی فَهمند
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: leylii

mw.ashel

New member
خــــدا فراموشی را آفریـد تا غیر از او را فرامـــــــــوش کنیم...


به همـــین سادگی...:thanks::painting:
 

ketabsabz

Well-known member
گاهی می خواهیم اما نمی توانیم

و به یاد می آوریم روزی را که می توانستیم اما نخواستیم


- - - Updated - - -

گاهی می خواهیم اما نمی توانیم

و به یاد می آوریم روزی را که می توانستیم اما نخواستیم


- - - Updated - - -

اگر خواستی بدانی چقدر ثروتمندی هرگز پولهایت را نشمار ,

قطره ای اشک بریز و دستهایی را که برای پاک کردن اشکهایت می آیند بشمار ,

این است ثروت واقعی !!!


- - - Updated - - -

اگر خواستی بدانی چقدر ثروتمندی هرگز پولهایت را نشمار ,

قطره ای اشک بریز و دستهایی را که برای پاک کردن اشکهایت می آیند بشمار ,

این است ثروت واقعی !!!
 

mw.ashel

New member
در آسايش و آرامش ، اميد به زندگي و زنده ماندن ، مهرباني و مهر قد مي كشد

و

در نااميدي و بيم از دست رفتن هستي ، خشم و غضب جان مي گيرد
 

mw.ashel

New member
كوه پرسيد ز رود، زير اين سقف كبود، راز ماندن در چيست؟؟!!!!
گفت : در رفتن من... كوه پرسيد : و من؟؟!!!!
گفت: در ماندن تو !!!!
بلبلي گفت: و من؟؟!!!!
خنده اي كرد و بگفت: در غزل خواني تو!!!!
آه از آن آبادي، كه در آن كوه روَد، رود مرداب شود و در آن
بلبل سر گشته سرش را به گريبان ببرد و نخواند ديگر،
من و تو: بلبل و كوه و روديم
راز ماندن جز در
خواندن من، ماندن تو، رفتن ياران سفر كرده يمان نيست، بدان !!!!!!

 

mw.ashel

New member
اینـجــــا ، زمین …

ارزانــــتر از هـمه چـــــیز ، انــسان !
نـــــرخَ ش هـــــم بـــــروز نــیست !

امّــــا ،
مصـــرفـش تـــــاریـــــخ دارد !
سلام ، تـــــولــــــیدَش !
و انــــــــقضـــایــــــــش ؛
خــــداحــــافــــظ !
 

21Tir

New member
همه چی داشت خوب پیش می رفت که یه هو به خودمون اومدیم دیدیم بزرگ شدیم!!:sad::sad:
 

ROJO

New member
دیوانه نمی گوید : دوستت دارم ! دیوانه می رود تمام دوست داشتن را ؛ به هر جان کندنی ، جمع می کند از هر دری .... می زند زیر بغل ؛ می ریزد پای کسی که : قرار نیست بفهمد . . . قرار نیست:sadsmiley:
 

ROJO

New member
بـــــــهــت دادم تــــــــمــوم آســـــــمونـــــو...خودم مــــاهــــت شــــــدم آروم بـگیـــــــــــری

حــــالا ستـــــــاره ها دورت نشستـــــــــن...منو ابــــــــــــری گــــــذاشـــتـی داری مــیــــــــــری

بــــــیــــــا...برگـرد از این بـن بــست بی عشـــق...بـذار این قصـه این جــــــــوری نـبــــــــاشه

آخه بـــــذر جــــــــــــدایــــــــی رو چـــــــــــــرا تـــــــــــو ...چــــــــــــــرا دســتـــــای تــــــــــو بــایــد بـپــــاشه

خــــــــــــداحــافـــــــــظ نـوشـــتــن کار من نـیـــست...آخه خـــیـلی بــــــاهــــات نــــاگفتـــــــــــه دارم

...اگـــــــــــــــــه گـــــــــــریـــــــه بــــــــــذاره مـــــی نــــــــویـــســـــم..کدوم لحظه تو رو از من جدا کرد...
:sadsmiley:
 

21Tir

New member
من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسم/
از آن گرگی که می پوشد لباس میش می ترسم/
از آن جشنی که اعضای تنم دارند خوشحالم/
ولی از اختلاف مغز و دل با ریش می ترسم/
کلام آخر این شعر یک جمله و دیگر هیج/
که هم از نیش و میش و ریش و هم از خویش میترسم
 

bacillus.bs

New member
کاش می دانستی

من سکوتم حرف است

حرف هایم حرف است

خنده هایم حرف است

کاش می دانستی

می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم

کاش می دانستی

کاش می فهمیدی

کاش و صد کاش نمی ترسیدی

که مبادا دل من پیش دلت گیر کند

یا نگاهم تلی از عشق به دستان تو زنجیر کند

من کمی زودتر از خیلی دیر

مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد

تو نترس

سایه ها بوی مرا سوی مشام تو نخواهند آورد

کاش می دانستی

چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت
 
بالا