پاتوق همیشه داااااااااغ خوشگذرونی ☻

eeeeeeehsan

New member
به نام خدا...
این ماجراهای آز وبیمارستان که واقعا سوژه خنده هستن...بقول احسان بعضیاش قابل گفتن نیس...
اتفاقای مشابه باخاطره میثاق جون ایقد پیش اومده واسه ما که حدنداره.اصن آقااین نمونه ua واقا دردسربود..مسئول ماهم تعصب بدی داشت به واردشدن به آز همراه لیوان باحجم دوسوم ادرار!ینی اگه کم بودقبول نمیکرد...ودست خالی هم میرفتیم رامون نمیداد...یکسری ازآزبیو افتاده بود8صبح وخب همه قبل ازاومدن به دانشگاه به wcمراجعه کرده بودن و با کمبودنمونه روبروبودیم...تااینکه یکی ازپسرا رفت وده دقیقه بعد با افتخار با5لیوان پر!!!!!برگشت!!! علت روکه جویاشدیم فهمیدیم رفته خابگاه پسراکه داخل محوطه دانشگابود و یه بنده خداروکه نداشته روازخاب بیدارکرده اونم سخاوتمند...هرچی داشته رو تقدیم کرده...
یبارم که کلاسمون بعد از ناهاربود چشمتون روزبدنبینه ده نفری بودیم که نمونه نداشتیم بایک خفت وخاری جلو درورودی دانشکده ایستاده بودیم هرکدوم ازبچه هاردمیشدن ده نفری میریختیم روسرشون وبا التماس میگفتیم یکم...داری به مابدی آیا؟؟؟؟طرف هم بانازوعشوه میگفت بذارفک کنم؟!!!بعدسرتکون میدادمیگفت متأسفم...ینی ده نفری میخاستیم جفت پابریم توصورتشون ها...روزای دیگه بعدازناهار صف میکشیدن برا wcحالا نازمیکردن...خلاصه اون روز یه نمره منفی نوش جان کردیم...

با ناز و عشوه :25r30wi:
خداروشکر ما از این مشکلا نداشتیم، همیشه انواع و اقسام فراهم بود.
ولی یه بار یه نمونه خون از یکی از بچه ها گرفتیم یکی دیگه از بچه ها تا چشش به خون افتاد غش کرد و با سر از پشت خورد زمین. عجب روزی بود اون روز، خیلی ترسیدیم!!
 

آسمون

New member
ازونجایی که اون خاطره باحالایادم نمیادکدومابود هرچی به ذهنم رسیدمیگم...
آقایه بار یه بنده خدایی میخاس دوکلمه خصوصی بامن بحرفه بچه های دانشگاه مابدجورتو نخ آمارگرفتن بودن...اینم نمیخاس آتوبده دست کسی ازم خاس یه جای خلوت تودانشگاباهم صحبت کنیم. منم روم نشدمخالفت کنم باخودم گفتم بهتر سوژه نشم واسه بچه ها...خلاصه...قراربراین شد درمحل دفتراستعداد درخشان که جزء مناطق خلوت وکم رفت وآمد دانشگاس!وسالی یکی دوتادانشجوگذارشون میفته اونورا..دراتاقشم قفله اصولا...صحبت کنیم...
چشمتون روزبدنبینه...چن جمله که حرفیدیم یکی از حرفه ای تریییین سوژه سازان دانشگا اومد بره تودفتراستعداددرخشان!!!!!!!!و یک نگاه عاقل اندر سفیه به ما انداخت!من که ازخنده مرده بودم...اون بنده خدا که خودش هول شده بود با آقای حرفه ای شروکردبه حرفیدن از مسائل روزمره...جالب اینجابودکه در دفترهم قفل بودوخلاصه آقای حرفه ای لبخند زنان دورشد...
یکم گذشت تا جو حاکم به حالت عادی برگرده...ودوباره آقای خجالتی شرو کرد به حرفیدن...
تقریبا یک ربع بحث کردیم وآخرش که به نتیجه رسیدیم وخاستیم بریم..ناگهااااان...
صدای چرخش کلیدی از داخل قفل دستگیره دفتراستعداددرخشان ماروغافلگیرکرد...بعععله!!!!استاد گرامی مسئول داخل دفترحضور داشتن...وبایک لبخند ملیح در روبازکردن و از دفتر اومدن بیرون...
حالاشماقیافه مارو تصورکنین
من::-o
آقای خجالتی::-S
استاد:)
این شدکه بعدازون باهرکی خاستم حرف بزنم چه خصوصی چه عمومی جلوی راهروی ورودی قرارگذاشتم...
 

آسمون

New member
خاطرات بیمارستان اکثرا تلخ ودردناکن...فقط سوء تفاهم ها سوژه خنده بود...مخصوصاموقه نمونه گیری...یه بار توبخش ارتوپد که اکثرا مریضامردهسن بالاسریه آقایی رفتم که تاسرنگودست من دیدشروکردبه غرزدن ودست کبودشو نشونم دادو گف اگه بلدنیستی نزن وازین حرفا(متأسفانه بخاطر کم لطفی یکسری ازبچه ها مریضابادیدن کارآموزتازه وارد سریع جبهه مىگیرن )منم اون روزحوصله نازکشیدن نداشتم و باعصبانیت گفتم بجای غر زدن بذاردستتوببینم رگ پیدانکنم نمیزنم..خلاصه آقاهه باسن حدود50و چارشونه با اخم وتخم راضی شد.البته بگم من به همه مریضاحق میدم و واقادرک مىکنم چقد سخته هرروزکسی بایه سرنگ بیفته بجونت...و90درصد مواقع باشوخی وخنده خون میگیرم.بگذریم .اون روزبه موفقیت سپری شدودیگه اون آقاهه نذاشت کسی جزمن ازش خون بگیره و باهم دوس شدیم .چن روزبعد بالبحندوارداتاقش شدم وچن نفرهمراه بیماراهم تواتاق بودن.آقای موردنظربلندسلام کردبهم ولبخند زد.منم از دنیابیخبرجوابشوبامهربونی دادم ویکم حال واحوال کردم وقتی دستشوگرفتم رگ پیداکنم احساس کردم یکی با اخم داره چپ چپ نگام میکنه برگشتم سمتش دیدم بعععله...خانوم آقای بیمارهستش...هیچی دیگه فهمیدم آقای بیمارمیخاسته پیش خانومش بیادکه اونجاکلی طرفدار داره...باترس ولرز ازآقاهه خون گرفتم ودفه بعدسپردمش دست یکی ازبچه هاى ناوارد!!!

یبارم یه بنده خدایی بود تزریقی بود جاتون خالی کلی چیزازش یادگرفتم!!!از استادمون بیشترحالیش بود!!!با افتخارواسم تعریف میکرد ازکجاهای بدنش تونسته رگ پیداکنه وبه منم یاد داد...خداخیرش بده...
 

eeeeeeehsan

New member
ازونجایی که اون خاطره باحالایادم نمیادکدومابود هرچی به ذهنم رسیدمیگم...
آقایه بار یه بنده خدایی میخاس دوکلمه خصوصی بامن بحرفه بچه های دانشگاه مابدجورتو نخ آمارگرفتن بودن...اینم نمیخاس آتوبده دست کسی ازم خاس یه جای خلوت تودانشگاباهم صحبت کنیم. منم روم نشدمخالفت کنم باخودم گفتم بهتر سوژه نشم واسه بچه ها...خلاصه...قراربراین شد درمحل دفتراستعداد درخشان که جزء مناطق خلوت وکم رفت وآمد دانشگاس!وسالی یکی دوتادانشجوگذارشون میفته اونورا..دراتاقشم قفله اصولا...صحبت کنیم...
چشمتون روزبدنبینه...چن جمله که حرفیدیم یکی از حرفه ای تریییین سوژه سازان دانشگا اومد بره تودفتراستعداددرخشان!!!!!!!!و یک نگاه عاقل اندر سفیه به ما انداخت!من که ازخنده مرده بودم...اون بنده خدا که خودش هول شده بود با آقای حرفه ای شروکردبه حرفیدن از مسائل روزمره...جالب اینجابودکه در دفترهم قفل بودوخلاصه آقای حرفه ای لبخند زنان دورشد...
یکم گذشت تا جو حاکم به حالت عادی برگرده...ودوباره آقای خجالتی شرو کرد به حرفیدن...
تقریبا یک ربع بحث کردیم وآخرش که به نتیجه رسیدیم وخاستیم بریم..ناگهااااان...
صدای چرخش کلیدی از داخل قفل دستگیره دفتراستعداددرخشان ماروغافلگیرکرد...بعععله!!!!استاد گرامی مسئول داخل دفترحضور داشتن...وبایک لبخند ملیح در روبازکردن و از دفتر اومدن بیرون...
حالاشماقیافه مارو تصورکنین
من::-o
آقای خجالتی::-S
استاد:)
این شدکه بعدازون باهرکی خاستم حرف بزنم چه خصوصی چه عمومی جلوی راهروی ورودی قرارگذاشتم...

خاطرات بیمارستان اکثرا تلخ ودردناکن...فقط سوء تفاهم ها سوژه خنده بود...مخصوصاموقه نمونه گیری...یه بار توبخش ارتوپد که اکثرا مریضامردهسن بالاسریه آقایی رفتم که تاسرنگودست من دیدشروکردبه غرزدن ودست کبودشو نشونم دادو گف اگه بلدنیستی نزن وازین حرفا(متأسفانه بخاطر کم لطفی یکسری ازبچه ها مریضابادیدن کارآموزتازه وارد سریع جبهه مىگیرن )منم اون روزحوصله نازکشیدن نداشتم و باعصبانیت گفتم بجای غر زدن بذاردستتوببینم رگ پیدانکنم نمیزنم..خلاصه آقاهه باسن حدود50و چارشونه با اخم وتخم راضی شد.البته بگم من به همه مریضاحق میدم و واقادرک مىکنم چقد سخته هرروزکسی بایه سرنگ بیفته بجونت...و90درصد مواقع باشوخی وخنده خون میگیرم.بگذریم .اون روزبه موفقیت سپری شدودیگه اون آقاهه نذاشت کسی جزمن ازش خون بگیره و باهم دوس شدیم .چن روزبعد بالبحندوارداتاقش شدم وچن نفرهمراه بیماراهم تواتاق بودن.آقای موردنظربلندسلام کردبهم ولبخند زد.منم از دنیابیخبرجوابشوبامهربونی دادم ویکم حال واحوال کردم وقتی دستشوگرفتم رگ پیداکنم احساس کردم یکی با اخم داره چپ چپ نگام میکنه برگشتم سمتش دیدم بعععله...خانوم آقای بیمارهستش...هیچی دیگه فهمیدم آقای بیمارمیخاسته پیش خانومش بیادکه اونجاکلی طرفدار داره...باترس ولرز ازآقاهه خون گرفتم ودفه بعدسپردمش دست یکی ازبچه هاى ناوارد!!!

یبارم یه بنده خدایی بود تزریقی بود جاتون خالی کلی چیزازش یادگرفتم!!!از استادمون بیشترحالیش بود!!!با افتخارواسم تعریف میکرد ازکجاهای بدنش تونسته رگ پیداکنه وبه منم یاد داد...خداخیرش بده...

خیلی باحال بودن :riz481: :25r30wi:
خیلی خوب خاطره تعریف می کنی...
منم شرمندم، 99% خاطره هام رو نمیتونم بگم!!!!
 

eeeeeeehsan

New member
یبارم یه بنده خدایی بود تزریقی بود جاتون خالی کلی چیزازش یادگرفتم!!!از استادمون بیشترحالیش بود!!!با افتخارواسم تعریف میکرد ازکجاهای بدنش تونسته رگ پیداکنه وبه منم یاد داد...خداخیرش بده...

گفتی رگ؛
حدود یک هفتست بابابزرگم بعلت زخم معده تو بیمارستانه، این انترن هام یکی از یکی ناواردتر، زدن جفت دستاشو کبود کردند.
واسه یه پیرمرد که البته زود رگش فرار می کنه کجا رگ بهتر پیدا میشه؟ پیشونی خوبه؟
 

آسمون

New member
آخی...انشالله که زودترخوب بشن،والا بهترین جاواسه رگ گیری همون دست هس واگه نشد پا.پیشونی که دردش زیاده...کلا هرجا عصبش زیادباشه هم خطرناکه هم دردناک...مچ پا بهتره فک کنم قبلش به همراه بسپار که یجوری حرف بزنه انگاروارده و بگه اول خوب رگوفیکس کنن.متأسفانه پیرمردو پیرزن ها رگهاشون علاوه بر فرارکردن خشک هس وخون نداره بایدقبلش بالمس رگ حالت انعطاف پذیریشو احساس کنن اگه رگی سفت باشه ینی دیواره رگ ضخیم شده و خون کمی توش جریان داره و فقط مریض اذیت میشه و مجبورن هی سرنگو جابجاکنن آخرشم بیفایدس.مشکل دیگه پاره شدن زود رگ هس که بخاطرافزایش سن هس و باکوچکترین جابجایی سرنگ رگ پاره میشه و خونریزی زیرپوستی یه کبودی بزرگ ایجاد میکنه.کسی که خون میگیره باید نهایت دقت روبکنه تارگ خوب پیداکنه بنظرم خودت یاهرکس همراهش هس سرفرصت بایکم لمس کردن رگ هاشون امتحان کنه ببینه کدوم مناسبه.انترن که میاد میخادباعجله کارشوانجام بده براش فرق نداره طرف اذیت میشه یانه.هر رگی پیداکنه میزنه.همینکه اومدن بالاسرشون شما خودتون یه رگ نشونش بدین بگین ازونجابزنه.چن روزنذاراز دستشون بزنن کبودیش بهترشد دوباره از رگ دست استفاده کنن بهتره
 

somaye 21

New member
جریمه که پیش میاد. منم کلاً سه بار جریمه شدم و هر سه بار هم بعلت پارک تو پیاده رو بوده :))
:25r30wi:

گفتم اولین باری که جریمه شدم اون روز بود
نگفتم همون 1 بار بود فقط،اوووووه قد 1 ماشین جریمه دارم
 

somaye 21

New member
خدایا
دستم به آسمانت نمی رسد
اما تو که دستت به زمین می رسد
بلندم کن...
 

vet lab sciences

New member
ازونجایی که اون خاطره باحالایادم نمیادکدومابود هرچی به ذهنم رسیدمیگم...
آقایه بار یه بنده خدایی میخاس دوکلمه خصوصی بامن بحرفه بچه های دانشگاه مابدجورتو نخ آمارگرفتن بودن...اینم نمیخاس آتوبده دست کسی ازم خاس یه جای خلوت تودانشگاباهم صحبت کنیم. منم روم نشدمخالفت کنم باخودم گفتم بهتر سوژه نشم واسه بچه ها...خلاصه...قراربراین شد درمحل دفتراستعداد درخشان که جزء مناطق خلوت وکم رفت وآمد دانشگاس!وسالی یکی دوتادانشجوگذارشون میفته اونورا..دراتاقشم قفله اصولا...صحبت کنیم...
چشمتون روزبدنبینه...چن جمله که حرفیدیم یکی از حرفه ای تریییین سوژه سازان دانشگا اومد بره تودفتراستعداددرخشان!!!!!!!!و یک نگاه عاقل اندر سفیه به ما انداخت!من که ازخنده مرده بودم...اون بنده خدا که خودش هول شده بود با آقای حرفه ای شروکردبه حرفیدن از مسائل روزمره...جالب اینجابودکه در دفترهم قفل بودوخلاصه آقای حرفه ای لبخند زنان دورشد...
یکم گذشت تا جو حاکم به حالت عادی برگرده...ودوباره آقای خجالتی شرو کرد به حرفیدن...
تقریبا یک ربع بحث کردیم وآخرش که به نتیجه رسیدیم وخاستیم بریم..ناگهااااان...
صدای چرخش کلیدی از داخل قفل دستگیره دفتراستعداددرخشان ماروغافلگیرکرد...بعععله!!!!استاد گرامی مسئول داخل دفترحضور داشتن...وبایک لبخند ملیح در روبازکردن و از دفتر اومدن بیرون...
حالاشماقیافه مارو تصورکنین
من::-o
آقای خجالتی::-S
استاد:)
این شدکه بعدازون باهرکی خاستم حرف بزنم چه خصوصی چه عمومی جلوی راهروی ورودی قرارگذاشتم...

وقت ندارم همه پستاتونو بخونم چون فردا دو تا امتحان با هم و تا 10تیر امتحان داریم!!!!!!! ولی خیلی خیلی ازین پست خوشم اومد و اصولا از مواردی که دوتا دختر و پسر دانشجو می خوان با هم حرف بزنن و خجالت چاشنی کارشونه و بقیه هم زیر نظر می گیرنشون خیلی لذت می برم!!!:25r30wi:
 

eeeeeeehsan

New member
آخی...انشالله که زودترخوب بشن،والا بهترین جاواسه رگ گیری همون دست هس واگه نشد پا.پیشونی که دردش زیاده...کلا هرجا عصبش زیادباشه هم خطرناکه هم دردناک...مچ پا بهتره فک کنم قبلش به همراه بسپار که یجوری حرف بزنه انگاروارده و بگه اول خوب رگوفیکس کنن.متأسفانه پیرمردو پیرزن ها رگهاشون علاوه بر فرارکردن خشک هس وخون نداره بایدقبلش بالمس رگ حالت انعطاف پذیریشو احساس کنن اگه رگی سفت باشه ینی دیواره رگ ضخیم شده و خون کمی توش جریان داره و فقط مریض اذیت میشه و مجبورن هی سرنگو جابجاکنن آخرشم بیفایدس.مشکل دیگه پاره شدن زود رگ هس که بخاطرافزایش سن هس و باکوچکترین جابجایی سرنگ رگ پاره میشه و خونریزی زیرپوستی یه کبودی بزرگ ایجاد میکنه.کسی که خون میگیره باید نهایت دقت روبکنه تارگ خوب پیداکنه بنظرم خودت یاهرکس همراهش هس سرفرصت بایکم لمس کردن رگ هاشون امتحان کنه ببینه کدوم مناسبه.انترن که میاد میخادباعجله کارشوانجام بده براش فرق نداره طرف اذیت میشه یانه.هر رگی پیداکنه میزنه.همینکه اومدن بالاسرشون شما خودتون یه رگ نشونش بدین بگین ازونجابزنه.چن روزنذاراز دستشون بزنن کبودیش بهترشد دوباره از رگ دست استفاده کنن بهتره

ممنون،
اوووو چقدر من نمیدونستم اینا رو!!!

عالی بود، مرسی :rose:
 

eeeeeeehsan

New member

علیک سلام
24.gif
 

آسمون

New member
احساس مادربزرگ قصه گوبودن بهم دس داد آقا...خب شماهم بگین دیگه...این احسان معلوم نیس چه آتیشی بوده ها...بایدیه سربرم پرس وجوکنم از دانشگاه یزد...خاطره هاش که غیرمجازه هک کردنم که دوس داره معلوم نیس چه کاراکه نکرده وای وای وای...
 

eeeeeeehsan

New member
احساس مادربزرگ قصه گوبودن بهم دس داد آقا...خب شماهم بگین دیگه...این احسان معلوم نیس چه آتیشی بوده ها...بایدیه سربرم پرس وجوکنم از دانشگاه یزد...خاطره هاش که غیرمجازه هک کردنم که دوس داره معلوم نیس چه کاراکه نکرده وای وای وای...

من هراسی ندارم، آدرس، شماره خونه، شماره دانشجویی،... اصن هرچی خواستی بهت میدم پرس و جو کن.
02.gif

ما آقا هرچی داریم روئـه... :smiliess (3):
 

eeeeeeehsan

New member
ای بابا حوصلمون سر رفت، چرا بچه ها هیچکدوم نیستن؟!!
این کلیدا که اومد حال همه رو گرفت... هی گفتم بیخیال بشیناااا گوش نکردن!!



این چندتا آهنگ خیلی قشنگن، شایدم شنیده باشید؛

Download File : 02_The_Lumineers_-_Ho_Hey_(www.SongsLover.pk).mp3

Download File : the_kooks_she_moves_in_her_own_way.mp3

Download File : The_Kooks_-_Ooh_La.mp3

Download File : 01_Counting_Stars.mp3

Download File : 02_-_Best_Day_Of_My_Life.mp3
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ROJO
بالا