مشاعره

patris

New member
مکن بچشم حقارت نگاه در من مست/ که آبروی شریعت بدین قدر نرود
 

nafiss

New member
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من باده نشین باده ی مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند
 

patris

New member
درره منزل لیلی که خطرهاست در آن/شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
نقطه عشق نمودم بتو هان سهو مکن/ورنه چون بنگری از دایره بیرون باشی
 

nafiss

New member
یادم اید که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت شب ، ان شب و شب های دگر هم

نگرفتی دگر از عاشق ازرده خبر هم

نکنی دیگر از ان کوچه گذر هم

بی تو اما به چه حالی من از ان کوچه گذشتم
 

نگاه

New member
بیدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمی دیدش و از دور خدایا میکرد
 

nafiss

New member
در خیال نگه گرم تو فریاد زدم

تیشه بر کوه چو فرهاد زدم

نقش روی تو هماهنگ نبود

خبر از باده و آهنگ نبود..
 

shenya

New member
دل ودینم شدو دلبر به ملامت برخاست گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
 

mahsa.

New member
تا تونگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
 

Mohammad gh

New member
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کنج خرابات مقام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظر باز
انکس که چو ما نیست درین شهر کدام است.
 

nafiss

New member
تو ار آن پنجره بسته به غم
از پس پرده چرکین ستم
تب جانم شده ای
رهزن عشق به هر خلوت جانم شده ای
 

ZOT

New member
یک چند بکودکی باستاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک درآمدیم و برباد شدیم

خیام
 

ZOT

New member
می خوردن و گرد نیکوان گردیدن
به زانکه بزرق زاهدی ورزیدن
گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود
پس روی بهشت کس نخواهد دیدن

خیام
 

biosta

Well-known member
سحر

نازنده ی نازک بدن مستم نازنینم
درناز تو نازک بین هستم نازنینم
هر چند به نازی به نازت نازنینم
باز نازکش ناز تو هستم نازنینم
 

Mohammad gh

New member
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالی
درد هجران توچه دانی که چه مشکل حالیست
 

biosta

Well-known member
تــا روی تـو مـا را در آغــوش شــد
هـوش مـا از روی تـو مدهوش شد
دیگر چه نیازست به می و باده فروش
یک بوسه زلب های تو تا نوش شد
 

patris

New member
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم/واندرین کار دل خویش به دریا فکنم
از دل تنگ گنهکار برآرم آهی/کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم
 

nafiss

New member
ملامت گو چه دریابد میان عاشق و معشوق
نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی

**حافظ**
 

مریم68

New member
یک عشق عروج است و رسیدن به کمال

یک عشق غوغای درون است و تمنای وصال

یک عشق سکوت است و سخن گفتن چشم

یک عشق خیال است و خیال است و خیال ...
 

matin

New member
لطف حق با تو مداراها کند---چون که از حد بگذرد رسوا کند
 

patris

New member
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار/کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش
شکر چشم تو چه گویم که بدان بیماری/می کند درد مرا از رخ زیبای تو خوش
 
بالا